دنبال کننده ها
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
آن زلزله ای که خانه را لرزاند
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
بستنی میخوری؟
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
اندر مصائب کتابخوانی
پنجشنبه, 17ام شهریور, 1401
اضافه شده توسط Gilemard نویسنده مطلب: حسن رجب نژاد «گیله مرد»
مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
رفیقم نوشته است در دو ماه چهار صد صفحه کتاب خوانده است
گفتیم : ای آقا ! خوش به حال شما که چنین موهبت عظمایی نصیب تان شده است. کاشکی ما هم می توانستیم نه چهار صد صفحه بلکه چهار صفحه کتاب در چهار سال بخوانیم !
ما وقتی کتابی را باز میکنیم چشمان مان شروع میکند به ناز و غمزه! می بینیم حروف پا در آورده و عینهو سربازان گمنام امام زمان جلوی صورت مان رژه میروند .اول خیال میکنیم عینک مان عیب و علتی دارد . عینک را صد بار بر میداریم و دو باره میگذاریم روی دماغ مبارک مان اما می بینیم حروف دارند با هم مسابقه میدهند . میرویم عینک مان را تمیز میکنیم ، می بینیم همان است که بود . عصبانی میشویم و سر حروف داد میزنیم که : آقا جان! مگر اینجا میدان اسبدوانی است که اینطوری با هم مسابقه گذاشته اید ؟
هنوز ناله و ندبه مان تمام نشده است که چشمان مان شروع میکند به خاریدن . میگوییم نکند این آخر عمری داریم کور میشویم ؟بعدش رودخانه سپید رود از چشمان مان جاری میشود . چهار صفحه میخوانیم و رهایش میکنیم. می ترسیم در آب چشم مان غرق بشویم!
ناچار به کتاب های صوتی پناه می بریم . هنوز ده دقیقه نمیگذرد که خواب می ربایدمان! هنوز آن شاهزاده سوار بر اسب سپید به خواب مان نیامده است که ارکستر شغالان همنوایی و همنوازی اش را آغاز میکند. بیدار میشویم . دیگر خواب به چشمان مان نمی آید .دوباره به همان کتاب صوتی پناه می بریم و روز از نو روزی از نو.
یاد آن بینا ترین نا بینای جهان – خورخه لوییس بورخس – شاعر و نویسنده نامدار همولایتی ام می افتم . رفته بودیم زیارتش . در محله پالرمو . بوئنوس آیرس . همراه استادم همیلسه و چند دانشجوی کنجکاو دیگر .
کور بود . کور کور . سال ها بود که دیگر زمین و آسمان را نمی دید . از در و دیوار خانه اش کتاب میبارید ، روزگاری رییس کتابخانه ملی آرژانتین بود .
میگوید :خداوند کوری را همزمان با صدها هزار جلدکتاب بمن اعطا کرده بود .
چقدر مبادی آداب بود این مرد .چقدر زیبا سخن میگفت . چه لهجه زیبایی داشت وقتی با زبان انگلیسی فصیح از ویرانه های مدور میگفت . از هارون الرشیدمیگفت .از نیشابور و خیام میگفت . از چاقو کش ها و پا انداز ها و لات های بار اندازهای بوئنوس آیرس میگفت ، از محله پالرمو .لا بوکا . کاباژیتو .مون سرات. بلگرانو . سان تلمو. پورتو مادرو….
از خوان پرون نفرت داشت . پرون او را از ریاست کتابخانه ملی بر داشته بود . حکمی هم به دستش داده بود . او را بازرس بازار مرغ و ماکیان کرده بود!
در هزار تو هایش پرسه میزدم . گیج و مات مانده بودم . به خود میگفتم : این دیگر کیست ؟ این دیگر چه اقیانوسی است ؟
از این حرف ها بگذریم. حال و احوال تان چطور است؟ انشاالله تعالی که کیف تان کوک و دماغ تان چاق است !
اگر از احوالات ما بخواهید ما اینجا با گل ها و دار و درخت های مان خوشیم ، اما بلدیه مبارکه ما را از آبیاری گل های مان منع میفرماید و ما چون به اخم و تخم ها و عر و تیز های شان بهایی نمیدهیم هر ماه یک جریمه کمر شکن بابت دو قطره آب برای مان میفرستند که مجبور میشویم به نان و اشکنه ای بسازیم و جریمه ها را بپردازیم تا گل های نازنین مان همچنان سیراب بمانند و هر صبح و شام بما لبخند بزنند( حالا خدا را شکر که ما اهل نماز و روزه وغسل های واجب و مستحب و غسل ارتماسی و نمیدانم غسل مس میت و این حرف ها نیستیم و گرنه صورتحساب مان بابت همان دو قطره آبی که بابت دست نمازمان حرام کرده بودیم سر به فلک میزد )
گاهی میگوییم اگر گل ها نبودند چه دنیای هشلهفی میداشتیم ها !
حال و احوال گل های خانه تان که خوب است انشاالله؟!
سلام ما را به ایشان برسانید لدفا( همان لطفا سابق)
غلط های زیادی
گی روف
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
پیادگان و سوارگان
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
پس به هر دستی نشاید داد دست
اسلام ابوذری و اسلام ابوزری
ماه در دست ما
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...