«به آقای سید عبدالحسین گفتم:
خوب است برویم به سیاحت چشمه بادخانیِ معروف؛ زیرا شهرت دارد که در نزدیکی دامغان، چشمه ای است که هرگاه نجاست به آن اندازند، باد تند برخیزد؛ به طوری که آبادی ها را خراب و مادامی که نجسی را بیرون نیاورند، باد خاموش نمی گردد. می خواهم حقیقت این مطلب را ببینم.
به قریه وارد شده از چشمه باد پرسیدیم، نشان دادند. لکن در همه این جاها اصرار می کردند که مبادا به چشمه، نجاست بیندازید! باد، خرابی می کند. رسیدیم به چشمه. من گفته بودم نوکر حاجی سید عبدالحسین، قدری نجاست در میان کاغذ کهنه بسته و به ریسمانی آویخته بود که به چشمه اندازیم. اگر واقعاً باد وزیدن گرفت بیرون آوریم. به او گفتم بینداز... آن را انداخت، قدری توقّف کردیم. ابداً بادی ظاهر نشد».