دنبال کننده ها

۳۰ دی ۱۴۰۰

نگاهی به سیاست های توسعه طلبانه سیصد ساله روسیه در ایران
گفتگوی گیله مرد با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar 01 19 2022

این مردم جن دارند

......بهنگام تعزیه خوانی در تکیه دولت اطراف سکو از زنها پر ميشد . قريب شش هزار نفر . مرد ها راه نمی يافتند . گاهی زد و خوردی هم بين زنها واقع ميشد و لنگه کفش در کار ميآمد .
در موقع روضه خوانی ؛ کسی که قادر بود جمعيت را از صدا بيندازد سيد ابوطالب صدر الذاکرين بود . او صدايی داشت که تکيه را پر ميکرد . و ديگران آواز خوش داشتند و خلق الله را ساکت نمی توانستند کرد
سيد ( يعنی آقای صدر الذاکرين ) جن هم ميگرفت و پيش زنها احترامی داشت .
منتظم الحکما صلحی از دوستان من حکايت کرد که روزی به اتفاق ظهير الدوله به ديدن سيد رفتيم .وارد شديم . نشستيم . ابدا اعتنا و خوش باشی نکرد . متوجه زنی بود که آمده بود آقا جن اش را بگيرند !
چند نوبت دست در سينه آن زن کرد و گفت : جن تو خيلی حرامزاده است ! در ميرود . و مستمر تجديد ميکرد ( يعنی دستش را توی سينه زن ميکرد ) . تا آخر جن را از بغل آن زن گرفت در شيشه ای کرد . درش را محکم بست .
آن زن که پای درگاه حياط ايستاده بود يک اشرفی روی آستانه گذارد و رفت .
آنگاه آقا رو به ما کرد . بر خاست . تواضع کرد . خادمی را خواند و سفارش شربت و شيرينی داد .
ظهير الدوله گفت : اين ديگر چه بازی است ؟
گفت : اين مردم جن دارند .بعضی ها را شما ميگيريد بعضی ها را من . پس بگذارم همه جن ها را شما بگيريد ؟
نقل از : خاطرات و خطرات .مهدیقلی خان هدایت (مخبر الدوله)

حوری مثل هلو

به معلم ها گفتند : بیایید وام بدون بهره بگیرید . از پانصد هزار تومان تا صد و پنجاه میلیون تومان.
معلم ها خوشحال شدند . رفتند وام بگیرند . دیدند این وام مستقیما به حساب عتبات عالیات واریز می شود .
پرسیدند : حساب عتبات عالیات دیگر چه صیغه ای است؟
گفتند : شما تقاضای وام میکنید . کاغذ ها را امضا میفرمایید . پول تان اما مستقیما به حساب امام حسین ریخته میشود !
گفتند : چرا به حساب امام حسین ؟ مگر ما خودمان دست مان چلاق است؟
گفتند : میخواهیم بنای صحن بارگاه ملکوتی امام سوم شیعیان را نسوز بسازیم
پرسیدند : باز پرداختش چگونه خواهد بود ؟
گفتند : ماهانه از حقوق تان کسر می شود !
گفتند : در این میانه چه چیزی گیر مان میآید؟
گفتند ثواب اخروی! یک غرفه در بهشت با هفتاد حوری عینهو هلو !
بقول صائب:
پیش از این ، بر رفتگان افسوس میخوردند خلق
میخورند افسوس در ایام ما بر ماندگان
May be an image of text

جیک جیک مستونت بود

جیک جیک مستونت بود
یاد زمستونت بود ؟
آقا! صبح که از خواب پاشدیم نگاهی به آسمان کردیم و گفتیم : به به! چه آفتابی !چه آسمانی!
رفتیم توی باغچه خانه مان . نگاهی به درخت ها و گل ها انداختیم . دیدیم گل ها دارند جوانه میزنند. با خودمان گفتیم: انگار این آقای باریتعالی با ما آشتی کرده است !
یاد رفیقان مان در ایالات و ولایات خوش آب و هوا مثل کانادا و فرانسه و نیویورک و واشنگتن و اقالیم سبعه افتادیم که طفلکی ها نه تنها شبانه روز میلرزند و می چایند بلکه از بس برف پارو کرده اند کمر درد و پا درد و زانو درد و سر درد و دل درد گرفته اند .دل مان البته برای شان میسوزد اما از آنجا که در تابستان گذشته که ما در محاصره دود و آتش قرار گرفته بودیم برای مان کر کری می خواندند میخواهیم مختصری دل شان را بسوزانیم و بگوییم :
جیک جیک مستونت بود
یاد زمستونت بود ؟

دکتر عمه جان

در تریبون رادیو زمانه

ایران در امریکا

ما اینجا در آمریکا شهری داریم که نامش ایران است . البته چند تا ایران داریم. رفیقی داریم که نام همسرش ایران است. آن یکی رفیقمان زنش را گیلان صدا می‌کند. گیلان خانم .
اما ، ما در تکزاس شهری داریم که نامش ایران است. منتهی دو تاA دارد. یعنی Iraan نوشته می‌شود
این ایران ، مثل ایران خودمان چاه نفت دارد. و همین چاه نفت موجب آبادی اش
شده است
ایران ما اگر هزاران سال پیشینه تاریخی دارد ایران تکزاس در سال ۱۹۲۶ کشف شده و حالا حدود هزار و سیصد نفر جمعیت دارد.
البته یک جایی هم در ایالت Iowaشهری است که نامش پرشیا است. اینجا در کالیفرنیا هم حد فاصل بین لس آنجلس و سانفرانسیسکو شهری است بنام کرمان که مرکز تولید پسته کالیفرنیاست و اگر از بزرگراه شماره پنج به لس آنجلس بروید همین شهر کرمان را خواهید دید که باباغات پسته اش بشما خوش آمد میگوید.
حالا اگر بین خودمان بماند باید بعرض مبارک تان برسانیم که قرار است ما سفری محرمانه به تکزاس داشته باشیم و برویم آنجا در شهر ایران یک جمهوری دموکراتیک خلق ایران راه بیندازیم. خدا را چه دیدی؟ یکوقت دیدی اعلام استقلال کردیم و رسما شدیم رئیس جمهور جمهوری دموکراتیک خلق ایران . مخصوصا ایرانی که خیلی ایران است و دو تا AA دارد
البته اگر ما این جمهوری دموکراتیک خلق ایران را راه انداختیم اولین کاری که میکنیم این است که شهردارش را میفرستیم برود غاز چرانی و نوا جونی را میگذاریم بشود شهردار . میدانید چرا ؟ برای اینکه شهردار فعلی التفاتی به دار و درخت ها ندارد در عوض نوا جونی می تواند ده میلیون درخت آنجا بکارد و ایران را بکند گلستان.آنهم ایرانی که دو تا AA دارد .
May be an image of sky and road

نگاهی به تاریخ ایران


از شاه اسماعیل صفوی تا ناصرالدین شاه
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar 01 12 202

آیین ترسایی

یکبار پریرویی - نیمه امریکایی نیمه هندی- آمد سراغ ما که بیا به سلک ترسایان در آ!
نگاهی به قد و قامتش انداختیم و گفتیم:
حیف شما نیست با چنین صورت و سیرت زیبایی چنین مهملاتی را زور چپان میکنی؟
چرا نمیآیی برویم کرانه اقیانوس ، آسمان و ماه و ستاره ها را تماشا کنیم شاید بتوانی در دلم جایی بیابی؟
چند تا از همان آیات آسمانی بگوشم خواند و کتاب مقدسی بدستم داد و وعده داد فرصتی دیگر ببارگاه ما بیاید و با هم به تماشای ستاره ها برویم!
هنوز نیامده است
پس لعنت به همان شیطان رجیم ( چرا نمیگوییم شیطان رحیم؟ او که از جناب باریتعالی گشاده دست تر و مهربان تر است)

و جهان از هر سلامی خالی است

و جهان از هر سلامی خالی است .
آخر چه می رود بر این جهان
که در همه جاده های آن
هنگامه های بی سر و سامانی است و‌کوچ؟
ویکتور هوگو میگفت : در هر روستای فرانسه شمعی هست که روشنی پخش میکند . نامش « معلم » است
و یک دهانی هست که بر آن شمع فوت میکند . نامش « کشیش» است.

شراب

رفیق مان پرویز خان دعوت مان کرده بود شام برویم خانه شان .
با خودمان گفتیم :
آنکه گویند به عمری شب قدری باشد
مگر آن است که با دوست به پایان آید .
فلذا ! شال و کلاه کردیم یک بطر شراب برداشتیم رفتیم مهمانی که پیشینیان اندرزمان داده اند که « به برادر دردمند ، از رحمت ، شراب زلال رسانید و گمگشتگان بادیه ضلالت را باده حلال چشانید »
سه چهارتا دیگر از رفیقان مان هم آمده بودند . جای تان خالی نشستیم شامی خوردیم و یکی دو سه ساتگین از آن شراب های پیلپا نوشیدیم و همه معضلات جهان را هم نیم ساعته حل کردیم و شنگول و مست آمدیم خانه مان .
هفته بعد دعوت شان کردیم بیایند خانه مان . برای شان هم نوشتیم:
یکدم که در حضور عزیزی بر آوری
دریاب ! کز حیات جهان حاصل آن دم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
اما رفیق بر همه چیزی مقدم است
جمعه شب که شد رفیقان ریسه شدند آمدند خانه مان . هر کدام هم بطر شرابی بدست . دیدیم پرویز خان همان شرابی را که هفته پیش برایش برده بودیم برداشته است و برای مان هدیه آورده است .
ماه بعد نوبت مهمانی فرامرز خان بود . همان شراب را برداشتیم بردیم خانه فرامرز خان .
جای تان خالی نشستیم و خوردیم و نوشیدیم و به تحلیل و تفسیر مسائل و مشکلات جهان پرداختیم و یک عالمه هم دشنام فرد اعلا نثار ترامپ و جو بایدن و پوتین و موتین و آقای کون چون تانک وخنازیر الخلیج و ایضا علمای اعلام و آیات عظام و ارباب نام و ننگ کردیم و نفرین ها نثار آنانی کردیم که گلشن ما را گلخن ، کارها را تباه ،روزگار آدمیان سیاه ، مکنت را نکبت ، و ثروت را عسرت کرده اند.
نیمه شب هم مست و شنگول برگشتیم خانه مان .
دو سه هفته نگذشته بود که رفتیم مهمانی آقا رضا . آنجا هم دیدیم فرامرز خان همان شراب ما را برداشته است آورده است برای آقا رضا .
زن مان گفت : این همان شرابی نبود
که برای پرویز خان برده بودیم ؟
گفتیم : چرا همان است
ماه بعد دوباره رفیقان را دعوت کردیم شام بیایند خانه مان .
باری، اوضاع جهان بقدری هشلهف و قمر در عقرب شده بود که گفتیم رسم مروت نه این است و آیین فتوت نه چنین . لاجرم لازم بود برای پیشگیری از وقوع جنگ سوم جهانی اجلاس فوق العاده تشکیل بدهیم و به رتق و فتق امور بین المللی بپردازیم .
جای تان خالی از پل « مالن» تا باغ جهان آرا ، کوچه ها و بازارها را آذین بستیم و چهار طاق ها بر افراخته ، تمامی دکاکین را به دیبای چین و مخمل فرنگ و اطلس ختا و تاچه هفت رنگ بیاراستیم وگفتیم : با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام.
شنبه شب رفقا ریسه شدند آمدند خانه ما. دیدیم آقا رضا همان شراب را برداشته است توی یک پاکت رنگین گذاشته و چند تا شاخه گل هم رویش چسبانده و آورده است برای ما . توی دل مان گفتیم: قربان هر چه آدم چیز فهم !
قرار است هفته آینده دوباره برویم خانه پرویز خان . قصدمان این است همان شراب را برداریم دوباره ببریم برای پرویز خان .
آیا شما اعتراضی چیزی دارید ؟