دنبال کننده ها

۲۲ آبان ۱۴۰۳

قول گیله مردانه و قول حافظانه

آقا ! خداوند هیچ آدمیزادی را بدهکار نکند ؛ هیچ آدمیزادی را گرفتار عبدالله شرخرهای وطنی نکند.
آقامون فردوسی طوسی حق داشت که هزار سال پیش فرموده بود :
بگویید این جمله در گوش باد
که یک تن به گیتی پریشان مباد
آقا !پارسال پیرار سال ، ما در کمال نومیدی و یاس فلسفی! قول گیله مردانه داده بودیم اگر آقای بایدن در انتخابات ریاست جمهوری پیروز بشود ‌و بر خر مراد سوار بشود همه رفیق رفقای دور و نزدیک مان را به یک فقره چلوکباب برگ با یک سیخ کوبیده اضافه و یک لیوان دوغ آبعلی مهمان میکنیم ( یکی نبود بما بگوید آخر پدر آمرزیده ! مرده شور آن کمال و معرفتت را ببرد ؛ ترا چه افتاده که خودت را داخل اینجور کارهای بی ناموسی میکنی و به دست خودت برای خودت مدعی میتراشی ؟)
آقا ! زد و بیاری اجنه و عساکر فیل سوار ابرهه حبشی آقای بایدن سر از صندوق ها در آورد و شد رییس جمهور .حالا نوبت رفیقان مان بود که از اقالیم سبعه فریاد بر آورند که : الوعده وفا !
از آنجا که از شانس خوش ما همه کارها باید راست بیاید رفیقانم از اقصای عالم از یمین ‌‌و از یسار قوچ وار پس میرفتند شیر وار پیش میآمدند و الم سراتی راه انداخته بودندکه : آقای گیله مرد ! پس چلوکباب مان چطور شد ؟ مگر وعده نداده بودی ما را به یک فقره چلوکباب چرب چیلی مهمان کنی؟آن وعده که دادید همه باد هوا بود ؟
حتی یکی از آن جعفر قلی های شکمو از لندن برایم پیغام فرستاده بود چون پول بلیط هواپیما ندارد پیاده راه افتاده است بیاید امریکا چلوکبابش را بخورد دوباره برگردد انگلستان ! تلگراف هم زده بود که علاوه بر چلوکباب ، چای دیشلمه با زولبیا بامیه و ایضا دو جعبه جوز قند هم میخواهد !حالا ما از کجا باید جوز قند گیر میآوردیم خدای عالمیان میداند .
ما مانده بودیم سفیل و سلندر که خدایا خداوندا ! جواب این عبدالله شر خر های وطنی را که عینهو کنه یقه مان را چسبیده اند چطوری بدهیم ؟ نمیشود مفری ، راه گریزی ، کلکی ، حقه ای، چیزی یادمان بدهی از شر این مگس های دور شیرینی خلاص بشویم ؟
آقا! از آنجا که ما باحضرت باریتعالی رفیق جان جانی هستیم و همه دعاهای ما مستجاب میشود آقای باریتعالی همشهری عزیزمان آن رند باده نوش ملحد شیرازی را به یاری مان فرستادتا از مخمصه نجات پیدا کنیم
مقصودمان این است که این همشهری ما جناب لسان الغیب هم هفتصد هشتصد سال پیش هی وعده میدادند که « کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور»
ما هفتصد هشتصد سال منتظر ماندیم از گلستان خبری نشد که نشد !
با خودمان گفتیم: عجبا ! حیرتا ! وقتی حافظ جان مان اینهمه وعده های سر خرمن میدهد و هیچکس جرات ندارد بگوید بالای چشمت ابروست چرا ما از این وعده ها ندهیم ؟
این بود که دل به دریا زدیم و گفتیم : علی الله ! هزار وعده خوبان یکی وفا نکند .چلوکباب بی چلو کباب !
خب ! حالا بجای اینکه یقه گیله مرد بیچاره را بچسبید که چلوکباب مان کو ؟ چرا نمیروید یقه این همشهری مان را نمی چسبید که گلستان مان کو ؟ ها ؟
زورتان فقط به گیله مرد بیچاره میرسد ؟مگر نمیدانید آن یکی همشهری مان فرموده است : مروت نباشد بر افتاده زور ؟
عجب آدم های ضعیف کشی هستید ها ؟زورتان به حافظ نمیرسد آمده اید گریبان ما را چسبیده اید ؟
May be an image of 1 person, temple and monument
See insights and ads
All reactions:
Farrokh RiazSadri, امیر شریف and 7 others

خدا را تو بمان

تو خونه ما وقتی کسی نفرین میکرد میگفتن نگو نگو ! شاید مرغ آمین در راه باشه .
اعتقاد داشتن مرغ آمین شب ها میاد و هر کس دعایی بکنه میگه : آمین ! آمین !
پیرار سالها ؛ یک برنامه ای برای فریدون مشیری گذاشته بودن و من هم رفتم .
داشتم میرفتم بالا خانم مشیری رو دیدم و حال و احوال کردیم و من خیلی ناراحت ومنقلب شدم .
اصلایادم نیست که چی گفتم از بس مشوش بودم ؛ فقط یادمه گفتم دفعه آخری که فریدون مشیری رو دیدم بهش گفتم : فریدون " همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان »..
فریدون گفت : تو بمان !
دعای من مستجاب نشد و نفرین او مستجاب شد .
نقل از : " پیر پرنیان اندیش " جلد دوم - صفحه 975
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Nasser Darabi and 53 others

۲۰ آبان ۱۴۰۳

پدر عشق بسوزد

می‌گوید :
عمویم - ابراهیم- سالِ ۱۳۴۵ از خانه بیرون رفت برای خریدِ نان ؛ سالِ ۱۳۵۴ برگشت!
‏سرِ راه با یک دختری آشنا شده بود که دختر می‌رفت هند.
‏عموی ماهم با او رفته بود.
بعد از ده سال که بر گشت پدربزرگم تنها واکنش اش این بود که :
‏«ابراهیم ! دیگه نمی‌خواد بری نون بخری بابا.»
May be an image of rye bread
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Nasser Darabi and 120 others