دنبال کننده ها

۱۰ اسفند ۱۳۹۶

ملامت ....

همینکه میفهمد ایرانی هستم سر درد دلش باز میشود . من در بیمارستان کنار پنجره نشسته بودم باران را تماشامیکردم . لنگان لنگان آمد روی صندلی جلوی من نشست  .هفتاد هشتاد سالی داشت . روسری  گلداری به سرش بسته بود و با خانم جوانی که همراهش بود گفتگو میکرد
- این دکترهای ینگه دنیایی هیچی نمیدانند . سرشان فقط توی کامپیوترشان است و اصلا درد آدمی را نمی فهمند . باز صد رحمت به دکترهای خودمان
لبخندی میزنم و چیزی نمیگویم . یک دستمال کاغذی از کیفش بیرون میکشد و بمن میگوید :
چند سال است اینجا هستی ؟
میگویم : سی سال
میگوید : پسری داشتم که زمان شاه زندانی سیاسی بود. ما در محله سرچشمه تهران می نشستیم . سرچشمه که میدانی کجاست ؟ وقتی پسرم زندان بود نمیدانی ما توی محله مان چه عزت و احترامی داشتیم . از بقال و چقال بگیر تا سپور و معلم و حمامی احترام مان میگذاشتند . حالا همان مردم مدام ملامت مان میکنند . مدام سر کوفت مان میزنند
می پرسم : ملامت ؟ سر کوفت ؟ مگر چیکار کرده اید ؟
هیچی آقا ! میگویند پسرت رفته بود با حکومت شاه جنگیده بود تا این کفتار ها بیایند بر گرده ما سوار بشوند ؟ تا این دزد ها بیایند حکومت کنند ؟از دست ملامت شان فرار کرده ام و آمده ام اینجا پیش دخترم .
چند لحظه ای در سکوت میگذرد . سرم را بلند میکنم و میگویم : پسرت حالا کجاست ؟
بغض میکند و میگوید : زیر خاک . خمینی کشتش

۷ اسفند ۱۳۹۶

پستچی محله


پستچی محله مان دختر بالا بلند بسیار زیبایی است . نامش لورا . با چشمانی آبی و صورتی نمکین .
پری پیکر بتی کز سحر چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش 
گاهی سر بسرش میگذارم و میگویم : دختر جان ! بجای نامه رسانی برو هالیوود ، آنجا میتوانی الیزابت تایلور بشوی .
هوا که گرم میشود شلوارکی کوتاه و بلوز نازکی می پوشد و عرق ریزان نامه های خلایق را به دست شان میرساند
بقول حضرت سعدی :
غلام قامت آن لعبتم که بر قد او
بریده اند لطافت چو جامه بر بدنش
این پریچهر نامه رسان ، از نوک پا تا بناگوش اش را خالکوبی کرده است . خالکوبی های هزار رنگ . سبز و سرخ و زرد و بنفش و آبی .صورتش حقیقتا زیباست . چشمانش نیز .اما یک نقطه بدون خالکوبی در بدنش نیست
گیسوش عنبرینه و گردن تمام عود
معشوق خوبروی چه محتاج زینت است ؟
امروز آمده بود سراغ من . همچنان زیبا و قبراق. اما سه چهار تا زنگوله به گوشش آویزان کرده بود دو سه تا حلقه فلزی طلایی هم به سوراخ بینی اش .
به خودم گفتم : انگار نهضت زشت سازی زنان در امریکا راه افتاده است . حیف تان نیست ؟ حیف تان نیست آنهمه ملاحت و زیبایی را زیر این عجق و وجق های زهره آب کن پنهان میکنید ؟باز بقول حضرت سعدی :
اگر به خوردن خون آمدی هلا بر خیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست