دنبال کننده ها

۲۰ مرداد ۱۴۰۳

درس امام شناسی

وقتی بچه بودم تو مدرسه میگفتند ما دوازده تا امام داریم اما من هر چه حساب میکردم میدیدم ما پانزده تا امام داریم
آقای سلیمی معلم تعلیمات دینی مان با ترکه انار میکوبید روی کله ام میگفت : حرومزاده ! کفر نگو !
آنوقت ها عقل درست حسابی که نداشتم ( البته هنوز هم ندارم ) خیال میکردم امام جعفر صادق و امام موسی کاظم چهار نفرند
خیال میکردم امام جعفر و امام صادق دو تایی با هم نشسته اند اینهمه حدیث جعل کرده اند
همچنین خیال میکردم امام موسی و امام کاظم دو نفرهستند که اینهمه تخم و ترکه پس انداخته اند
آقای جزایری پیشنماز محله مان هم هر وقت روی منبر از ثامن الائمه صحبت میکرد من خیال میکردم از عمه صنم مان حرف میزند !
بعد ها فهمیدم ثامن الائمه وامام رضا پسر خاله اند!
May be an illustration of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Masoud Momen, Bahman Azadi and 43 others

تقی .... تقی

( خاطره یک پزشک بخش اطفال)
رفتم دستکش هام رو عوض کنم، نمیدونم تا برگردم چه بلایی سر خودش آورد که
اینطوری گریه میکرد.
پرسیدم آخه کجات درد میکنه کوچولو؟...
بدون وقفه میگفت : تقی ...تقی
پرستار رو صدا زدم، ولی اونم نتونست متوجه بشه که این بچه چش شده ...بچه
هم که ول کن نبود و دائم تقی تقی میکرد
گفتم تقی جان آروم باش . تو دیگه مرد شدی . مرد که گریه نمیکنه
پرستار گفت اسمش که تقی نیست آقای دکتر!
تو پرونده اش نوشته رامتین!
گفتم خب شاید تو خونه تقی صداش میکنن .
اونم زد زیر خنده
ازش خواهش کردم مادر بچه رو صدا کنه تا بخش رو روی سرمون خراب نکرده
.مادرش که اومد یه چسب زخم خواست و چسبوند رو یکی از انگشتاش. بعد هم دلداری اش داد و آرومش کرد
گیج شده بودم . پرسیدم قضیه چی بود؟...
مشخص شد تو مهدکودک ، اسم امام ها رو به ترتیب انگشت های دست، به این ها
یاد میدن،... این بچه هم که انگشت اش مونده بود لای دسته صندلی و درد
گرفته بود، برای همین هم وقتی ازش می پرسیدیم کجات درد میکنه ، همش
میگفت: تقی
May be an image of text
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Faramarz Ghazi and 110 others

رژه پستان ها

یادم نیست چه سالی بود . آقای بیل کلینتون آمده بود سخنرانی کند . یادم نیست در باره چه موضوعی .
آمده بود دانشگاه دیویس . چهارپانصد نفری هم آمده بودند .
سخنرانی اش را کرد و به پرسش ها پاسخ داد و خواست از سالن سخنرانی بیرون برود .
آنجا دم در ، روی پله ها ، ده بیست تا دختر خوشگل به صف ایستاده بودند . همه شان خوش و خندان ، همه شان سرشار از شور جوانی .
کلینتون دستی تکان داد ‌و خواست لبخند به لب از جلوی شان رد بشود . ناگهان ، در میان بهت و حیرت و خنده و شگفتی ما ن ، دختران جوان بلوز های شان را بالا زدند و پستان های سفید و لرزان خود را به نمایش گذاشتند !
خنده و هیاهو و نشاط و شگفتی در هم آمیخت و جناب کلینتون رژه پستان های عریان را تماشا کرد و خوش و خندان سوار اتومبیلش شد و در میان هیاهوی شادمانه مردمان دانشگاه دیویس را ترک کرد
و اسلام عزیز در دارالخرافه تهران به لرزه در آمد !
May be an image of 1 person and the Oval Office
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Karim Akhavan and 78 others

۱۸ مرداد ۱۴۰۳

آن الله اکبر شوم

پاریس بودم. دسامبر ۱۹۷۸. خمینی هم آمده بود پاریس .
هر روز یک عالمه آخوند بی عمامه و عمامه دار از ایران پامیشدندمیآمدند میرفتند زیارت امام شان. امامی که میگفت شاه گورستان ها را آباد کرده است !
من اما شاید تنها ایرانی بودم که به دیدار آن مار خوار اهرمن چهره نابکار نرفتم .
یک روز رفتم ایستگاه راه آهن سوار ترن بشوم ، سری به یک کیوسک روزنامه فروشی زدم ، چشمم به یک نشریه فارسی زبان افتاد ، نامش ایرانشهر،
همانجا گوشه ای نشستم از سر تا ته اش را خواندم.
در یکی از صفحاتش راه و رسم بمب گذاری و خرابکاری در لوله های نفت و تاسیسات نفتی را با شرح و بسط کامل آموزش میداد .
در میلان جلوی کلیسای «دوما » جوانک ‌سیاه پوست آفریقایی وقتی فهمید ایرانی هستم مشت هایش را بالا برد و فریاد کشید : الله اکبر ! الله اکبر !
و من می پنداشتم « الله اکبر » صلای عشق و گلبانگ رهایی است
و می پنداشتم که « الله اکبر » بازتاب بغض فرو خورده ملتی است از ژرفای تاریخ
و نمیدانستم همین الله اکبر سیلابی خواهد شد میهنم را با خود خواهد برد .
و نمیدانستم همین الله اکبرگلوله خواهد شد بر تن فرزندان میهنم خواهد نشست
و نمیدانستم همین الله اکبر طاعونی خواهد شد برای تباهی همه یاخته های سرزمینم .
و نمیدانستم همین الله اکبر صفیر تباهی و رنج و آوارگی است
و نمیدانستم….
May be an image of text
See insights and ads
All reactions:
Karim Akhavan, Susan Azadi and 40 others