دنبال کننده ها

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵

پدر کشی .... و نخبه کشی

نخبه کشی و پدر کشی و برادر کشی و فرزند کشی ؛ یکی از ویژگی های حیات تاریخی ماست و این داستان غم انگیز و غمباری است که قرنها ادامه داشته و هنوز هم ادامه دارد .
تاریخ را ورقی بزنیم:

*پسر بزرگ شاه عباس صفوی که به " صفی میرزا " معروف بود ؛ جوانی نیکو رفتار و ملایم طبع و مهربان و دلیر بود و ارکان دولت صفوی و نیز مردم ایران به او محبت و علاقه بسیار نشان میدادند . بهمین سبب نیز شاه عباس همواره از جانب او نگران بود و با آنکه پسر را دوست میداشت همیشه می ترسید که روزی مخالفانش با او همدست شوند و کاری را که خود او با پدرش کرده بود تکرار کنند .
سختگیری ها و قساوت شاه عباس - که به کوچکترین بهانه ای نزدیک ترین و فداکارترین سرداران خود را می کشت - مایه وحشت و نگرانی امیران و بزرگان کشور بود . بهمین جهت برخی از سر داران بر ضد شاه همدست شدند و در پایان سال 1023 هنگامیکه شاه به گیلان رفته بود ؛ پنهانی نوشته ای را در اتاق صفی میرزا انداختند که اگر برای قبول پادشاهی ایران آماده باشد ؛ وسایل این کار را فراهم خواهند ساخت .
صفی میرزا از این پیشنهاد که او را به کشتن پدر و تصرف تاج و تخت ایران بر می انگیخت ؛ چندان بیمناک شد که بی درنگ آن نوشته را نزد شاه برد و در کمال راستی و سادگی بدو سپرد .
شاه نیز بظاهر پسر را نوازش کرد ولی در باطن چنان بیمناک شد که هر شب دو سه بار خوابگاه خود را تغییر میداد
در همان روز ها ملا مظفر گنابادی ؛ از منجمان دربار نیز به شاه گفت که خطری متوجه اوست و چون شاه عباس به احکام نجومی و پرت و پلاهای آخوند های دربار ایمان داشت معتقد شد که قطعا پسرش قصد جان او را دارد و کشتن فرزند خود را پیش از آنکه فتنه ای بر انگیزد  واجب شمرد و به قرچقای خان سپهسالار کل ایران فرمان داد تا صفی میرزا را به قتل برساند . اما این سر دار پاکنهاد از کشتن فرزند شاه خود داری کرد و شاه نیز یکی از غلامان خود بنام اوزون بهبود را که در قساوت و خونریزی همتا نداشت به کشتن پسر خود مامور کرد . این مرد نیز بی درنگ به انجام ماموریت شوم خود پرداخت و در روز سوم محرم 1024 قمری در یکی از کوچه های رشت با صفی میرزا روبرو شد .
ولیعهد تیره روز که از گرمابه بیرون آمده بود سوار بر قاطری به خانه میرفت . بهبود بیک سر راهش را گرفت و گفت :  صفی میرزا ؛ پیاده شو ! قبله عالم خواسته است که تو بمیری . و سپس با دو خنجر کاری ؛ کارش را ساخت .
شاه عباس پس از کشتن صفی میرزا ؛ از گیلان به مازندران و از آنجا بقصد اصفهان حرکت کرد .چون به قزوین رسید  روزی همه سرداران و کسانی را که به همدستی صفی میرزا متهم بودند به دربار خواند و در کمال مهربانی با ایشان طعام خورد ولی دستور داد که به همگی شراب زهر آلود دادند تا پیش چشمش بمیرند .
همین آقای شاه عباس کبیر که خود را  " کلب آستان علی "  یعنی سگ درگاه علی میخواند  در همان شهر قزوین به بهبود بیگ  فرمان داد که سر پسر جوان خود را ببرد و نزد او ببرد !
از صفی میرزا دو پسر مانده بود : یکی سلیمان میرزا و دیگری سام میرزا
شاه عباس در سال 1030 فرزند خود محمد میرزا را که به خدا بنده میرزا معروف بود کور کرد و یکسال بعد که میخواست به قند هار لشکر کشی کند پسر کوچکتر خود امامقلی میرزا را ولیعهد خویش خواند و برای اینکه او را در پادشاهی رقیبی نماند  فرمان داد که سلیمان میرزا پسر بزرگ صفی میرزا را هم کور کردند . اما همین آقای شاه عباس کبیر !آخرین پسر خود امامقلی میرزا را هم کور کرد و چون دیگر فرزندی نداشت که جانشین وی شود  سام میرزا نوه خود را به ولیعهدی بر گزید . نوشته اند که شاه این جوان را بسیار دوست میداشت اما برای اینکه هوش و ذکاوتش سرداران و بزرگان کشور را متوجه او نسازد  دستور داده بود همه روزه یک نخود تریاک به او بدهند تا همیشه خمار و بی حس و تنبل باشد و بیهوش و کودن بار آید .
سام میرزا وقتی که با نام شاه صفی بجای شاه عباس بر تخت سلطنت ایران نشست چندان خونسرد و خواب آلود و بی حال بود که پزشکان به شرابخواری تشویقش کردند شاید حس و حرارتی پیدا کند .
برای اینکه این آقای شاه عباس کبیر را بیشتر بشناسید باید داستان دیگری را برایتان نقل کنم .
نوشته اند که : روزی سربازی نامه ای به شاه عباس نوشت و ضمن یاد آوری فداکاریهای خود در جنگ های متعدد ؛ از شاه استدعا کرد دستور بفرمایند حقوقش کمی اضافه شود . شاه سرباز را به حضور طلبید و دستور داد آنقدر شلاقش زدند تا زیر شلاق مرد .بعد نویسنده آن نامه را هم بحضور خواست و به بهانه اینکه خطش بد بوده است دستور داد تا دستش را بریدند !
براستی که چه جانورانی بر ایران حکومت کرده و میکنند .

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵

تعبیر خواب

داشتم خبرهای ایران را دنبال میکردم . خوردم به سایتی بنام سایت رسمی شرکت آب و فاضلاب روستایی استان تهران .
چنین سایتی علی القاعده باید اطلاعاتی در باره آب و فاضلاب و اینجور مسائل داشته باشد ؛ اما صفحه اول آن نوشته بود : تعبیر خواب
و در ادامه اش آمده بود که : اگر در خواب دیدی که سگی پارس میکند تعبیرش این است که دشمنان تان با شما دوست میشوند !!
حالا سازمان آب و فاضلاب روستایی استان تهران چرا به تعبیر خواب روی آورده و اصلا تعبیر خواب چه ربطی به آب و فاضلاب روستایی تهران دارد بنده که متحیر مانده ام .

سگ زنی !!
از من می پرسد : شما دوران کودکی تان را کجا گذراندید ؟
میگویم : لاهیجان
می پرسد : هیچ از آن بازی های دوران کودکی یادت مانده است؟ یادت هست چه بازی هایی میکردید ؟
فکری میکنم و میگویم : قایم موشک بازی ، گرگم به هوا ، تاب بازی ، الک دولک ، تیله بازی ، گردو بازی ، کلاغ پر، نون بیار کباب ببر ، کمی هم که بزرگتر شدیم دوچرخه سواری....
میگوید : ما در اصفهان همه این بازیها را میکردیم اما یک بازی دیگر داشتیم که شما نداشتید
میگویم : کدام بازی ؟
میگوید : سگ زنی
می پرسم : سگ زنی ؟ سگ زنی دیگر چیست ؟
میگوید : سگ های دوره گرد را در کوچه پسکوچه های اصفهان گیر میآوردیم و سنگباران شان میکردیم !
دلم به درد میآید وبیاد گربه سفیدمان - پیچا - می افتم که سالهای سال در خانه مان بود و وقتی در یک زمستان برفی گم و کور شد و دیگر پیدایش نشد ما بچه ها ماهها برایش گریه میکردیم
بخودم میگویم : عجبی نیست که حکومت نکبتی اسلامی در گوشه و کنار مملکت مان مسابقه سگ کشی راه انداخته ، لابد ارث گرگ به کفتار رسیده است

۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵

مخالفان تان را بکشید !!

آقا ! اگر فحش مان نمیدهید و نمیگویید  این آقای گیله مرد عقلش را از دست داده است و دارد قصه چهل طوطی میگوید ؛ باید خدمت تان عرض کنیم که اینهمه کشت و کشتار ها و بگیر و ببند ها  و غل و زنجیر ها و دار زدن ها و شکم دریدن ها یی که در این ششصد هفتصد سال گذشته در ایران انجام شده است همه اش تقصیر آقای سعدی است !
چه فرمودید ؟ کدام سعدی ؟
همین ابومحمد شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله بن مشرف سعدی شیرازی که بسال 585 هجری قمری  به این کره خاکی نزول اجلال فرموده اند .
آقا ! ما میگوییم اگر جناب شاه عباس کبیر ! در شکم دریدن ها و شقه کردن آدمیان و زنده خوری مخالفان شان ؛ روی جناب انوشیروان عادل ! را سپید کرده اند .
- اگر جناب آقای نادر شاه - یا بقول بعضی ها فرزند شمشیر -  در کله منار ساختن و چشم در آوردن و کشتن مخالفان ؛ دست جناب آقای چنگیز و تیمور و یزید بن مهلب و شمر بن ذی الجوشن و یزید بن معاویه را از پشت بسته اند .
- اگر سلطان صاحبقران و ابوی محترم و پدر بزرگ محترم ترشان ؛ در دریدن و و دار زدن و شمع آجین کردن و تکه پاره کردن آدمیان ؛ یک لحظه درنگ نمی فرموده اند .
- اگر آقای شاهنشاه آریامهرمان با ساواک و اوین و فلک الافلاک و پنهان پژوهانش ؛ صغیر و کبیر را از نعمت زندان و شکنجه و هراس محروم نمی فرموده اند .
- اگر همین آقای امام مان رحمت الله علیه ! و جانشین بر حق شان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای رهبر مسلمانان جهان و توابع ! کشتند و سوختند و دریدند و دوختند و سپوختند و همچنان می سپوزند .
همه اینها تقصیر همین آقای سعدی است . همین آقای ابومحمد شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله بن مشرف سعدی شیرازی که ما قرن هاست فرمایشات ایشان را حلوا حلوا می کنیم و هیچکس هم جرات ندارد بگوید بالای چشم ایشان ابروست و به مرغ آقا هم نمیشود گفت کیش !
میفرمایید چطور ؟ پس بخوانید :

امروز بکش ؛ چو می توان کشت
کاتش چو بلند شد جهان سوخت
مگذار که زه کند کمان را
دشمن ؛ که به تیر می توان دوخت .

اینکه آقای عظما مدام دژمن دژمن میکند خیال میکنید این حرفها و دشمن سازی ها و دشمن هراسی هایش را از زیر تنبان عمه جانش در آورده ؟
من حاضرم هفت قدم بسوی قبله بردارم و کلام الله مجید را با قید هفتاد قسم جلاله شاهد بیاورم که جناب آقای عظما همین شعر حضرت سعدی را خوانده اند و حالا دارند مو بمو نصایح این شیخ متشرع آسمان جل را عملی میفرمایند .
والله با این مصلحان و فلاسفه ای که ما داشته و داریم شما خیال میکنید اگر زبانم لال دری به تخته ای خورده بود و همین جناب آقای گیله مرد - که تاب تحمل مرگ پروانه و مورچه ای را ندارد  و هیچوقت هم بفکر باقیات  صالحات خودش نیست  -  اگر همچون همه غسالان و قوادان و طوافان و حمامیان و سر تراشان و باج گیران و دلاکان و آسیا بانان و غربال بافان و لولیان و لوطیان و نگار شکنان ماضی ! دم گاوی به دستش افتاده بود و بر مسند ریاست و کیاست و مقام کبریایی فرمانروایی مملکت ما می نشست ؛ در کشتن و دریدن و سوختن و سپوختن مخالفان  دست کمی از جناب آقای چنگیز و تیمور و نادر و سلطان محمود و آن امام جمارانی و همین آقای عظما داشت ؟
حاشا و لله !
حالا میخواهید بما فحش بدهید ؟ بفرمایید .
بهوش باش که سر در سر زبان ندهی
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد .
عزت شما زیاد .