دنبال کننده ها

۵ مرداد ۱۳۹۶

صحرای محشر ....

.... اکنون صفت شهر بیت المقدس کنم . شهری است بر سر کوهی نهاده و آب نیست مگر از باران ....و شهری بزرگ است که آنوقت که دیدیم بیست هزار مرد در وی بودند .  و بازارهای نیکو و بناهای عالی . و همه زمین شهر به تخته سنگها فرش انداخته چنانکه چون باران بارد همه زمین پاکیزه شسته شود ...
و چون از {مسجد }جامع بگذری ؛ صحرایی بزرگ است عظیم هموار . و آنرا ساهره گویند .وگویند که دشت قیامت آن خواهد بود و حشر مردم آنجا خواهند کرد .
میان جامع و این دشت ساهره وادیی است عظیم ژرف و در آن  وادی که همچون خندقی است بناهای بزرگ است بر نسق پیشینیان .و گنبدی سنگین دیدم تراشیده و بر سر خانه ای نهاده که از آن عجب تر نباشد ....و در افواه بود که آن خانه فرعون است و آن  وادی جهنم .
پرسیدم که این لقب که بر این موضوع نهاده است ؟
گفتند : به روزگار خلافت عمر خطاب -  رضی الله عنه  -  بر آن دشت ساهره لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست گفت : این وادی جهنم است .
و مردم عوام چنین گویند که هر کس که بر سر آن وادی شود آوای دوزخیان شنود که از آنجا بر میآید .
من آنجا شدم اما چیزی نشنیدم ....

سفرنامه ناصر خسرو - به کوشش استاد دکتر ذبیح الله صفا

من وقتی این بخش از سفرنامه ناصر خسرو را خواندم  بیاد شعری افتادم که این حکیم آواره دره یمگان در رد باور معاد جسمانی سروده و باورمندان به معاد را به باد استهزاء گرفته است . شعر این است :
مردکی را به دشت گرگ درید
زو بخوردند کرکس و زاغان
این یکی ریست در بن چاهی
وان دگر رید بر سر کوهان
اینچنین کس به حشر زنده شود ؟
تیز بر ریش مردم نادان
آیا از این روشن تر و شفاف تر میشد به رد معاد جسمانی پرداخت ؟


۳ مرداد ۱۳۹۶

عزراییل ....

این آقای مایکل یک ورزشکار تمام عیار است . تابستان و زمستان در گرما و سرما یک زیر پیراهن رکابی سفید می پوشد و سینه ستبر و بازوهای ورزیده خودش را به نمایش میگذارد .
مایکل در یک عمده فروشی میوه کار میکند و موهای طلایی اش تا کمرش آویزان است . از جرج بوش ؛ از حزب جمهوریخواه ؛ از دانولد ترامپ ؛ از یهودی ها ؛ از کلیسای کاتولیک و از چینی ها بدش میآید و سناتور ها و بانکداران امریکایی را یک مشت دزد سر گردنه میداند و مدام فحش شان میدهد . مایکل دوست دختری دارد که اگرچه در عربستان به دنیا آمده اما از اسلام و مسلمانی بیزار است . اسمش دیاناست
امروز رفته بودم از فروشگاهش میوه بخرم . بمن گفت : میدانی اسراییل یعنی چه ؟

گفتم : نه !
گفت : یعنی فرشته مرگ
خندیدم و گفتم : بابا ! آن عزراییل است نه اسراییل
سری جنبانید و گفت : چه فرقی میکند ؟ اسراییل همان عزراییل است دیگر
مایکل دوست دارد سفری به ایران برود .یکی دو بار با من به رستوران ایرانی آمده است و غذاهای ایرانی را بسیار دوست میدارد .  بمن میگوید میآیی با هم برویم ایران  ؟
میگویم مایکل جان . من حرفی ندارم ؛ اما ضمانت میدهی که ما عمودی برویم و افقی بر نگردیم ؟
توی دفتر کار مایکل سه چهار نفر دیگر نشسته بودند ومنتظر بودند تا کارشان راه بیفتد . ِیک آقای چینی وارد دفترش شد و بدون توجه به اینکه سه چهار نفر دیگر پیش از او آمده و منتظرند تا مایکل کارشان را راه بیندازد  خودش را به میز مایکل رساند و خواست قیمت چند نوع میوه را بداند .
مایکل با خشمی آشکار رو بمن کرد و گفت : میدانی یاجوج ماجوج یعنی چه ؟
پرسیدم : چه گفتی ؟
گفت : یا جوج ماجوج !
با صدای بلند خندیدم و گفتم : مرد حسابی !تو این واژه ها را از کجا یاد گرفتی ؟
گفت : از دوست دخترم . بعدش نگاهی به آن آقای چینی انداخت و گفت : یاجوج ماجوج اینها هستند !!

۲ مرداد ۱۳۹۶

آقای جارچی باشی .....

آن قدیم ندیم ها - که هنوز از روزنامه و تلویزیون و رادیو و اینهمه ابزار آلات خبر رسانی نشان و نشانه ای  نبود و خلایق شب ها با داستان های حسین کرد شبستری و هزار و یک شب و شهرزاد قصه گو سر راحت به بالین میگذاشتند ؛ اگر لازم بود خبری یا مطلبی به گوش مردم برسد ؛  جارچی آنرا درکوچه و بازار با صدای بلند جار میکشید و به آگاهی مردم میرسانید .
جارچیان تشکیلات خاصی داشتند و افرادی که به این سمت انتخاب میشدندمیبایست علاوه بر تهور و شجاعت و چالاکی  ؛ دارای صدای بلند و رسایی هم باشند .
جارچی ها معمولا برای ابلاغ امر یا اعلام مطلبی  آموزش میدیدند و به فوت و فن کار آشنا میشدند زیرا ممکن بود یک اشتباه کوچک جارچی شهری را بشوراند یا اینکه لشکری را که در حال پیروزی بود  به شکست بکشاند و متلاشی کند . بهمین خاطر جارچی ها از اهمیت خاصی بر خور دار بودند و تشکیلات آنها همواره زیر نظر یکی از مردان کار آزموده و مورد اعتماد اداره میشد که او را جارچی باشی میگفتند .
اوامر و اطلاعیه های دولتی و فرمانهای نظامی بوسیله جارچی باشی  به جارچیان ابلاغ میشد و در بعضی از موارد فوری و ضروری  ؛ ممکن بود در یک زمان سه نفر یا چهار نفر  _ و گاهی حتی بیشتر  - در شهر یا در اردوگاه جنگ مامور ابلاغ امری یا فرمانی میشدند .
در دوره قاجاریه که هنوز از رادیو و تلویزیون و بلند گو خبری نبود جارچی هنگامیکه میخواست یک امریه حکومتی را به گوش مردم برساند علاوه بر اینکه آنرا در کوچه و بازار به مردم اعلام میکرد معمولا بر فراز قلعه ای یا تپه ای یا ساختمان بلندی میرفت و هشت بار در چهار جهت رو به ساکنان قسمتی از شهر  آن مطلب را با صدای بلند به اطلاع اهالی میرسانید .  مثلا میگفت  : آی مردم !  قرار است روی رودخانه فلان پلی ساخته شود .فردا دو ساعت به ظهر  از هر محله یکنفر ریش سفید در مسجد جامع حاضر شود .
یا اینکه : آی مردم  ! سیل دیروز بند های آب باغات را خراب کرده . فردا صبح زود هر باغدار یکنفر کمک برای بستن بند ها به میدان بفرستد .
یا اینکه : آی مردم ! امسال ایام عید نوروز مصادف با محرم است . از ساز و دایره زدن در خانه ها خود داری کنید .
در متون تاریخی دوره صفویه و افشاریه و قاجاریه  به موارد متعددی بر میخوریم که جار و جارچی در یک موقع خاص و لحظات حساس  ؛  دگرگونی هایی در وضع بوجود آورده اند که هر یک از آنها در تغییر اوضاع اثر آنی و عجیبی داشته  است .
بعنوان مثال نادر شاه پس از فتح دهلی در سال 1151 هجری قمری و ورود به پایتخت  هندوستان که آن زمانها  " شاه جهان آباد " نام داشت  ؛  در مهمانی با شکوهی که محمد شاه پادشاه هندوستان برایش ترتیب داده بود شرکت کرد .
در این موقع ناراضیان شهر شورشی علیه نادر بر پا کردند و شایع کردند که نادر شاه کشته شده است .این خبر دهان به دهان در تمام شهر گشت و باعث شد که فتنه دامنه گسترده تری بگیرد و جمعی از سربازان ایرانی کشته شوند .
وقتی خبر به گوش نادر رسید فرمان داد تا علت وقوع ماجرا را تحقیق کنند اما مامورانی که برای تحقیق رفته بودند به قتل رسیدند .
نادر خشمناک شد و با عده ای از سپاهیان  به مسجد جامع رفت . در آنجا بسوی نادر تیر اندازی و سنگ پرانی صورت گرفت .نادر فرمان داد جار بزنند که هر جا یک سرباز ایرانی را کشته اند هیچکس را زنده نگذارند و همه را قتل عام کنند .
جارچیان فرمان را ابلاغ کردند . سپاهیان ایرانی به محض شنیدن این فرمان  دست به کشتار زدند  اما محمد شاه پادشاه هند وساطت کرد و نادر شاه  بنا بنوشته کتاب " حدیث نادر شاهی " حکم فرستاد به جارچی باشی که جار ها بکشند به مردمان و لشکریان که شاهنشاه تقصیرات اهل هند را معاف کرد و قتل عام را موقوف نمود . باید کسی به کسی زیادتی ننماید .
بموجب استماع این آواز  سپاهیان دست بر داشته شمشیر ها را غلاف کردند و مردمان هند را امان دادند ...