دنبال کننده ها

۲ آبان ۱۳۹۴

بیچاره سیاوش کسرایی ...!

.....توی پاتوق های مان می نشستیم .چای و بستنی میخوردیم و حرف میزدیم .....
چایی میخوردیم پنج زار ؛ پول چایی رو نداشتیم . سیاوش کسرایی را می نشوندیم تو کافه و میرفتیم تو خیابون . داد میزدیم : کمیته نجات شاعر مردم سیاوش کسرایی ! کمیته نجات کسرایی !
می گفتن : چی شده ؟ کسرایی رو گرفتن ؟
میگفتیم : نه ! پول چایی رو ندادیم اونو گرو گذاشتیم !
دو تومن پول جمع میشد .هم کسرایی نجات پیدا میکرد و هم دو تا چایی دیگه هم میخوردیم .......
هر چی پول داشتیم خرج میکردیم .فردا هم خدا بزرگه ...

از حرف های  ه. الف . سایه
از کتاب : پیر پرنیان اندیش 

۲۹ مهر ۱۳۹۴

شاعران
این آقای مجد همگر شاعر همعصر جناب سعدی که گهگاه با خود حضرت سعدی کشمکش های شاعرانه داشته است با یک دوبیتی جانانه چنان مشت محکمی بر دهان شاعران کوبیده است که حتی امروز هم زهره شیر میخواهد که آدمی ادعای شاعری کند
شعر این است :
شاعران زمانه ، دور از تو
همه دزد و دغا و زن مزدند!
لفظ و معنی و مطلع و مقطع
این از آن ؛ آن از این همی دزدند
این را هم بگوییم که ما سالہای سال است چند بیتی در خاطرمان مانده است که نمیدانیم سراینده اش کیست اما یک مشتمال حسابی است بر تن جناب عبدالرحمان جامی
ای باد صبا بگو به جامی
آن دزد سخنوران نامی !
بردی سخنان کهنه و نو
از حافظ و انوری و خسرو
اکنون که سر حجاز داری
وآهنگ حجاز ساز داری
دیوان ظهیر فاریابی
در کعبه بدزد اگر بیابی !

۲۷ مهر ۱۳۹۴

خوشبختی و بدبختی ....

.....من تو عمرم فقط دو بار انشاء نوشتم .اون هم روی لجبازی ! یه بار سئوال دادن که علم بهتر است یا ثروت که من نوشتم سئوال احمقانه ای است . هیچ لزومی نداره که مال و علم روبروی هم قرار بگیرن ...میشه تصور کرد دنیایی رو که مال با علم نسبت مستقیم داشته باشه .
یه بار هم یه انشاء بود راجع به خوشبختی . من نوشتم که جایی خوندم که در یه جایی از چین وقتی بچه بدنیا میاد گریه میکنن و وقتی کسی از دنیا میره شادی میکنن . اگه این حرف درست باشه باید گفت که اونا خوشبختی شون بیشتر از بد بختی شونه ؛ چون دنیا پر از غم و درد و رنج و بدبختیه ....
از حرف های  ه. الف . سایه
 "از کتاب " پیر پرنیان اندیش