دنبال کننده ها

۱۵ فروردین ۱۴۰۳

باغبانی گیله مردانه

ما اینجا در کالیفرنیا چهار پنج سالی خشکسالی داشتیم . آسمان ناخن خشکی میکرد و ما هم هر چه نذر و نیاز به درگاه حضرت میکاییل میکردیم ناله ها و ندبه های ما به گوش مبارک ایشان نمیرسید. تابستان که میشد جنگل های دور و بر خانه مان آتش میگرفت ما مجبور میشدیم همراه آهوان و بلدرچین ها و بوقلمون ها و چرندگان و پرندگان دیگر به جای امنی کوچ بکنیم و مدام چشم به آسمان داشته باشیم که خدایا پروردگارا بارالها نکند خانه و خانمان مان دچار آتش سوزی بشود و آواره و آلاخون والاخون بشویم
الحمدالله یکی دو‌سالی است دعاهای ما مستجاب شده منتهای مراتب کون آسمان سوراخ شده و مدام شبانه روز یا باران است یا برف است و بهار ‌‌تابستان و‌پاییز و زمستان مان معلوم نیست
الغرض ! امروز رفتیم پانزده دلار دادیم چند تا بوته گوجه فرنگی خریدیم آوردیم کاشتیم و اگر خدا خدایی بکند ‌دوباره برای مان سیل و توفان و بقول شیرازی ها قوره تراق و بقول رشتی ها گورخان نفرستد خواهیم توانست به عون الهی محصولات مان را به چین و‌ماچین و ایضا به نیرنگستان آریایی اسلامی خودمان صادر کنیم و‌پولدار بشویم .
یاد آذر فخر به خیر ، تا مرا میدید میگفت: چطوری کدخدا؟
میگفتم : خوبم . سرگرم کشت و کار هستم !
میخندید و میگفت : تو چه جور کدخدایی هستی میروی به گل های مصنوعی آب میدهی؟
حالا یکی دو‌تا عکس از بوته های گوجه فرنگی ام را اینجا میگذارم تا شما بیایید کشاورزی را از آقای گیله مرد یاد بگیرید. حرف های آذر فخر را هم جدی نگیرید . ما یکی دو بار به گل های مصنوعی آب دادیم و این هم گزکی شد دست دوستان و دشمنان تا مهارت و تخصص ما در باغبانی و باغداری و کشت و برداشت را زیر سئوال ببرند !
ما هم عجب رفیق رفقایی داشتیم و داریم ها !
See insights and ads
All reactions:
Banoo Saberi, Nasser Darabi and 37 others

نوزده بدر

دیروز جای تان خالی رفتیم سیزده بدر . ایرانی ها روز یکشنبه رفته بودند دوازده بدر ما دیروز رفتیم سیزده بدر !
با چند تا از عزیزان و رفیقان مان رفتیم کنار تالاب زیبایی نشستیم و به بهار خوشامد گفتیم .
هر دم که در حضور عزیزی بر آوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
آسمان آبی و صاف. نه وزش بادی و نه سوز سرمایی ‌ونه هیاهویی . یک هوای مطلقا بهاری و دل انگیز .
قرار است یکشنبه آینده دوباره برویم سیزده بدر . این بار اما کنار اقیانوس . این یکی نمیدانم سیزده بدر است یا نوزده بدر !
داشتیم بر میگشتیم خانه از رادیو شنیدیم پنج شش تا از این سرداران تریاکی قاچاقچی دلاور مان که برای سیزده بدر ! به سوریه رفته بودند توسط این صهیونیست های نابکار دود شده و به هوا رفته اند.
هیچی دیگه ، سیزده بدرمان کوفت مان شد!
خدا کند نوزده بدرمان هم کوفت مان بشود !
See insights and ads
All reactions:
Susan Azadi, Mina Siegel and 107 others

کسوف و اژدها

نوا جونی و آرشی جونی برای تماشای کسوف رفته اند تکزاس.
دو هفته تعطیلات بهاری داشتند. از کالیفرنیا رفتند لاس و گاس و نیومکزیکو . از آنجا هم راندند تا تکزاس .
پیش از آن به تماشای یکی از عجایب گیتی - گراند کانیونGrand Canyon - رفته بودند .
وقتی صحبت از کسوف میشود یکی از خاطره های دوران کودکی ام در ذهن و ضمیرم جان میگیرد . .
آقای جزایری پیشنماز محله مان میگفت کسوف یعنی اینکه اژدهایی می خواهد زمین را ببلعد !
ما از کسوف می ترسیدیم . از رعد و برق و سیل و توفان هم می ترسیدیم.همینکه ترق و تروق آسمان شروع میشد از ترس میرفتیم زیر بال و پر پدرمان . میگفتند مظفر الدینشاه هم از رعد و برق می ترسیده و میرفته است زیر عبای سید بحرینی پنهان میشده است !
آقای جزایری گفته بود هر وقت کسوف میشود بایدبرای تاراندنش برویم طاس و طشت و مشربه برداریم و آنقدر روی آنهابکوبیم و آنقدر هیاهو راه بیندازیم تا اژدها از هیاهوی ما بترسد و پای به گریز بگذارد .
من هم از اژدها می ترسیدم هم از طنین هولناک طشت . مادرم میگفت هر وقت کسوف بشود یک نفر در محله ما خواهد مرد . میترسیدم نکند آن یک نفر پدرم یا مادرم باشد .
وقتی خورشید گرفتگی به پایان میرسید پدرم زیر لب دعایی میخواند و دست به آسمان بلند میکرد و با آقای باریتعالی به راز و نیاز می پرداخت. بگمانم بابایم هم از آن اژدهایی که قرار بود زمین را ببلعد می ترسید .
See insights and ads
All reactions:
Masoud Momen, Nasser Darabi and 33 others