دنبال کننده ها

۲۵ آذر ۱۴۰۰

حسن مدرس و رضا شاه

حسن مدرس ودشمنی بیمارگونه با رضا شاه
در گفتگو با شبکه جهانی تلویزیون ملی پارس
Sattar Deldar 12 15 2021

غم ما هم نیست ؟

سعدی ؛ در گلستان حکايتی دارد که ميگويد :
يکی از ملوک شنيدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پايان مستی ميگفت :
ما را به جهان خوش تر از اين يکدم نيست
کز نيک و بد انديشه و از کس غم نيست
درويشی برهنه ؛ به سرما ؛ بيرون خفته بود . بشنيد و گفت :
ای آنکه به اقبال تو در عالم نيست
گيرم که غمت نيست ؛ غم ما هم نيست ؟؟
این را نوشتم تا یاد آوری کنم که در این روز های سرد همانگونه که برای فرزندان و نوه نتیجه های مان کادویی میخریم تا دل شان را شاد کنیم کمی هم بفکر بیخانمان ها و فقیرانی باشیم که نه در زمین بختی دارند و نه در آسمان تختی ...
May be a black-and-white image of text that says 'CS175720 THE WIDENING GAP... HAVES HAVE- NOTS PO CARTOONSIO ERTY ACARTOON COLLECTIONS hsền'

بهای جنگ

میگوید: هیچ میدانی پس از فاجعه یازدهم سپتامبر چه تعداد از سربازان امریکایی در جنگ های عراق و افغانستان کشته شده اند ؟
میگویم: نمیدانم
میگوید:شش هزار و نهصد نفر
می پرسم : از کشتگان عراق و افغانستان چه میدانی؟
میگوید : پنجاه هزار تن از نیروهای امنیتی و نظامی افغانستان و پاکستان و عراق بهمراه یکصد و ده هزار تن از جنگجویان مسلمان در این نبرد بیست ساله جان باخته اند .
می پرسم : بر سر بیگناهان غیر نظامی عراق و افغانستان چه آمده است؟
میگوید : در فرجامی خونین، دویست و هفده هزار پیر و جوان و خرد و کلان در بمباران ها و گلوله باران شهر ها و روستاها جان خود را از دست داده و بیش از هشتصد و هفتاد هزار غیر نظامی نیز از گرسنگی و بیماری جان باخته اند . در این گیر و دار هفت هزار تن از مقاطعه کاران امریکایی نیز در نبردهای عراق و افغانستان به قتل رسیده اند .
بیاد شعر ملک الشعرای بهار در نکوهش جنگ می افتم که :
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
No photo description available.


آرمانشهر

ابونصر فارابی فیلسوف نامدار ایرانی ؛ جامعه را " مدینه " نام میگذارد و آنرا بر دو نوع تقسیم میکند .
1- مدینه فاضله
2- مدینه نازله یا مدینه جاهله
بنظر فارابی مدینه فاضله جامعه ای است که در آن دادگستری و سعادت واقعی حکمفرماست . مدینه فاضله همانند پیکر سالم انسانی است و رهبر آن باید دارای جسم و جانی نیرومند ؛هوش ، زیرکی و قدرت بیان باشد
او میباید دانش دوست ،کم شهوت ، عاری از هوس ، بزرگ منش ، بی اعتنا به امور دنیایی ؛ دوستدار عدالت ، گریزان از بیداد گری، نرمخوی ، شجاع و مدافع حق باشد .
اما مدینه نازله ( یا مدینه جاهله )را فارابی به چند نوع تقسیم کرده است .
1- مدینه بداله ( که در چنین جامعه ای هدف اصلی بدست آوردن ثروت است )
2-مدینه تغلب یا مدینه جلادین ( که در آن هدف اصلی زور گویی و ستمگری است )
3- مدینه سیاره ( که هدف آن لذت جویی است )
4-مدینه جماعیه ( که در آن هرج و مرج حکمفرماست )
5-مدینه ضاره ( که در آن گمراهی وعوامفریبی و دروغ حکم میراند )
6- مدینه ضروری (که هدف آن است که حد اقل نیاز های زندگی برای همگان تامین شود )
7- مدینه نذالت ( که هدف اصلی گرد آوری زر و سیم و مال و منال است )
8- مدینه کرامت (که هدف آن کسب برتری و شهرت پرستی است )
اکنون پرسش این است که : با این توصیفاتی که ابونصر فارابی از جامعه بدست میدهد ؛ جامعه بر ساخته حکومت نکبتی اسلامی را در کدامین مدینه قرار میدهید ؟

نخستین برف سال

نیمه های شب از خواب پریدیم . کابوس دیده بودیم . یادمان نیست چه کابوسی . دیدیم برق نداریم . از پشت پنجره نگاهی به بیرون انداختیم .گمان کردیم شبی مهتابی است . گفتیم : به به! چه مهتابی؟
همه جا زیر نورمهتاب میدرخشید. نگاهی دوباره انداختیم. دیدیم همه جا سپید پوش است.نخستین برف زمستانی همه جا را سپید پوش کرده بود.
آقا ! ما که به اینجور برف و باران ها عادت نداریم . اینجا همیشه گرم و آفتابی است . ما بنده آفتاب و خورشیدیم . بقول معروف گرگ باران ندیده ایم ! حالا می بینیم توفان برف از راه رسیده است . بزرگراه شماره هشتاد و بزرگراه شماره پنجاه بسبب بارش برف سنگین بسته شده است. دکل های برق بعلت وزش بادهای شدید کله پا شده اند . مدارس تعطیل اند. اینترنت مان قطع شده . تلویزیون نداریم . و گیله مردی که ما باشیم هم داریم از سرما می چاییم هم اینکه باید برویم دیدن دکترمان !
فلذا ! اگر دیدید سروکله مان اینجا پیدا نشد یقین بدانید به رحمت خدا رفته و با دوزخیان محشور شده ایم! . فقط خدا کند روی پل صراط - یا بقول گبران پل چینوت - یکی به دادمان برسد و دست مان را بگیرد و ما را به خیر و سلامت به دروازه های دوزخ برساند که ابدا حوصله رفتن به بهشت و همنشینی با امام خمینی و امام زین العابدین بیمار و امام نقی و ایضا انبیا و اولیا را نداریم !
یکی از من پرسیده بود شما در زندگی تان از چه چیزی بیشتر بدتان میآید ؟ گفته بودیم قیمه پلو و زمستان . ایضا پوتین و آسید علی. هنوز روی حرف مان هستیم.
جای نوا جونی و آرشی جونی خالی که بیایند توی برف ها ورجه ورجه بروند و صدای قهقهه شان تا آسمان هفتم برود .

۲۲ آذر ۱۴۰۰

شط خون

تاریخ ما ، تاریخ بیقراری است
زورقی است بر شط خون .
اسکندر آمد و کشت و سوخت و رفت.
تازیان آمدند .کشتند ، سوختند و مادران و دختران مان را در بازارهای برده فروشان فروختند ، و ماندند.
چنگیزیان را آواز دادیم و بر نطع خون نشستیم
غزان و تیموریان آمدند و کشتند و سوختند .
سلطان محمود مان انگشت در جهان کرده بود و قرمطی می جست و هر جا می یافت بر دار میکشید
و این قرمطیان ، پدران و برادران من و تو بودند که دین اهریمنی زاغ سار اهرمن چهرگان را تاب نمیآوردند
بر ما چها که نرفته و نمیرود
گهگاه دار ها را بر می چینند و خونها را می شویند :
«دار ها بر چیده خونها شسته اند »
اما ، تا سر بلند میکنی باز دار است و زندان است و شکنجه است و گلهایی که در آرزوی بهار و بهاران پژمرده میشوند
آمدند کشتند سوختند رفتند ، اما این آخرین ،از میان ما برخاست . از قوم و قبیله ما بود . بیگانه نبود . از خودمان بود . آیا ما همگان به قیام مرگ بر نخاسته بودیم ؟.
آمدند شمشیر در ما انداختند و تا توانستند کشتند ، چون تاب خستگی نیاوردند شمشیر بدست خود ما دادند و ما نیز برادران و خواهران و مادران و پدران و حتی فرزندان مان را بر نطع خون نشاندیم و بی تاملی گردن زدیم . و هنوز میزنیم . و همچنان میزنیم .
در تورات خوانده بودیم که :
چون بنی اسراییل از خدا به گوساله روی آورد ندا آمد « هر کس شمشیر خود را بر ران خود بگذارد... و برادر خود و دوست خویش و همسایه خود را بکشد - تورات ، سفر خروج ،۳۲»
و ما که از لجن بویناکی، گوساله ای زرین ساخته و پرستیده بودیم ندا آمد که :
« یهوه خدای غیور است که انتقام گناه پدران را از پسرانشان تا پشت سوم و چهارم می‌گیرد ...- تورات . سفر خروج - ۲۰ -
و اینک پاد افره ما و فرزندان ما: مرگ و تبعید و دار و زندان و شکنجه و تحقیر.
اما ، با اینهمه مصیبت و درد ، امید همچنان در رگ جان مان جاری است و به آوای بلند میخوانیم :
درخت پیر تن من
دوباره سبز می‌شود
هر چه تبر زدی مرا
زخم نشد
جوانه شد «۱»
و همراه آن شاعر زمانه درد و تلخ آوا در میدهیم که :
پیش از شما
بسان شما
بی شمار ها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
کاین دولت خجسته جاوید
زنده باد«۲»
———————-
۱- ایرج جنتی عطایی
۲- شفیعی کدکنی

هوای بارانی

آقا ! والله شوخی نمیکنم ها ! از رادیو شنیدم یک آقای امریکایی که برای گذراندن تعطیلات به یکی از جزایر کاراییب رفته بود از دولت محلی آن سامان به دادگاه شکایت کرده و خواسته است کلیه پول هایی را که در این سفر خرج کرده است به او باز گردانده شود .
دلیل ؟
- هیچی ؛ این آقای محترم میگوید به قصد بهره جویی از آفتاب گرم کاراییب به این جزیره رفته بوده است اما چون در روزهای تعطیلاتش هوا بارانی بوده و ایشان نتوانسته اند از تعطیلات شان لذت ببرند دولت محلی آن جزیره باید به او خسارت پرداخت کند !
حالا که اینطوری شده ما هم یادمان باشد از استانداری گیلان به دادگاه شکایت کنیم و چند میلیارد تومانی خسارت بگیریم چونکه ما هم در آن سه چهار سالی که رشت بودیم یا همه اش بارانی بود یا چکه !

۲۱ آذر ۱۴۰۰

پیشواز یلدا

دیشب جای تان خالی رفتیم به جشن بزرگداشت یلدا در شهرمان ساکرامنتو .
در واقع به پیشواز یلدا رفتیم . جشن پر شکوهی بود . سیصد چهار صد نفر آمده بودند . رفیقان و عزیزانی را دیدیم که ماهها از دیدارشان محروم مانده بودیم.
رقص بود و موسیقی بود و شادی بود و لذیذ ترین غذاهای ایرانی. ‌شراب نیز .
آنجا رفیقانم بهمن آزادی را دیدم .ستار دلدار را دیدم. جمال وفایی را دیدم که مرا شرمسار محبت هایش کرد . دیگرانی را دیدم . انگار قرن ها از هم دور مانده بودیم . بعضی ها در همین یکی دوسال انگار بیست سال پیر تر شده بودند . بعضی ها - مخصوصا خانم ها - جوان‌تر و خوشگل تر شده بودند . از درو دیوار شادی و نور و مهر و صفا می بارید . بساط رقص و پایکوبی هم مهیا .
ساعتی را با همگان خندیدیم و سرشار از شور و شادی شدیم و آرزو کردیم مردمان سر زمین ما هم روزی نه چندان دور همه پنجره ها و روزنه های شادی و نور و شور و سرور به رویشان گشاده شود و در بهاران و مهرگان و نوروزها و سده ها بخوانند و برقصند و شادی و شادمانی بپراکنند و ظلمات و سرمای جانسوزی را که چهل سال است سایه اندوهی سمج بر زندگی شان انداخته است به آفتابی درخشان و گرم و دلنشین بدل کنند.
این جشن را رادیو بامداد به رسم و رسوم هرساله بر گزار کرده بود و رفیق مان جناب محمد گلشنی هم سنگ تمام گذاشته بود و تدارکاتی فراهم کرده بود که شایسته چنین جشن و چنین سنت کهنی است.
جای تان خالی بود البته.💐💐💐💐💐💐