آقا ! ما بالاخره تصمیم گرفته ایم این آقای زبرجد را به دادگاه بکشانیم .
چه فرمودید ؟ آقای زبر جد دیگر کیست ؟
عجب ؟ شما هنوز آقای زبر جد را نمی شناسید ؟ آقای زبر جد همان آقایی است که سی - چهل میلیارد دلار پول دارد . همان آقایی است که نه تنها از زمین و آسمان برایشان پول می بارد وبه مرغ آقا نمیشود کیش گفت ؛ بلکه اگر اراده بفرمایند میتوانند در چشم بهم زدنی حکومت های اقالیم سبعه - از مصر و شام و عراق عجم و ممالک فارس و خراسان و ماوراء النهر بگیر تا تا ترکستان و دشت قبچاق و چین و ماچین و جاوه و بنگاله وحبش و زنگبار و سیلان و گجرات و عدن و جده - را کله پا بفرمایند !
ما که اسم بی صاحب شده این آقای مارک زوگر برگ توی دهان مان نمی چرخد ؛ این است که اسمش را گذاشته ایم آقای زبر جد که هم سر راست تر است و هم اسلامی تر !!
لابد می پرسید مگر این آقای زبر جد چه دسته گلی به آب داده است که ما میخواهیم ایشان را به عدلیه بکشانیم ؟ مگر پشت شمس العماره لبلبو گفته است ؟ . حالا خدمت تان عرض میکنیم .
آن قدیم ندیم ها - قبل از اینکه این آقای زبر جد لعنتی این فیس بوک کوفتی بلا وارث را اختراع بفرماید ؛ ما هر وقت خسته و مانده از سر کار بخانه بر میگشتیم خانم جان مان یک چای دیشلمه کهنه جوش تازه دم جلوی مان میگذاشت و خستگی عالم از تن مان در میرفت . یا اینکه گاهگداری فسنجانی ؛ مرغ مسمایی ؛ جوجه کبابی ؛ میرزا قاسمی دبشی ؛ یا باقلا قاتوقی درست میکرد و ما هم شکر خدا را میکردیم و دستپخت خانم جان مان را با هزار به به و چه چه می لمباندیم ( هر چند باقلا قاتوقی که یک خانم شیرازی درست کند فقط برای عمه جانش خوب است ! ) هر چه بود سفره سنگین رنگینی داشتیم و مجبور نبودیم این ساندویچ های بی پیر آدم خفه کن را به سق بکشیم
اما از روزی که خانم جان مان صاحب فیس بوک شده اند و شبانه روز سر گرم گشت و گذار در این خانه جادویی شیشه ای هستند ؛ ما نه تنها رنگ فسنجان و قیمه پلو و جوجه کباب و میرزا قاسمی و همان باقلا قاتوق مافنگی را ندیده ایم بلکه همان چایی کهنه جوش تازه دم هم از ما دریغ شده است . این است که ما بالاخره تصمیم گرفته ایم این آقای زبر جد را به عدلیه بکشانیم و از ایشان چند میلیون دلاری خسارت بگیریم .
دو تا دلیل محکمه پسند دیگر هم داریم که چرا میخواهیم این آقای زبر جد را به نظمیه و عدلیه بکشانیم . اولیش این است که : این آقایی که سی چهل میلیارد دلار پول دارد آیا تاکنون دو قران بابت سهم امام و خمس و زکات و حق البوق آیات عظام و علمای اعلام داده است ؟ آیا این پول بی زبانی را که این آقا زاده کرور کرور جمع کرده اند توسط حجج اسلام حلال شده و طیب و طایر است ؟دومش اینکه وقتی قاضی القضات شیراز به مصداق قورباغه آوازه خوان شده و بیات گاو میخواند از آقای زبر جد شکایت میکند و سهم امام می طلبد ( ببین چه آشغال کله هایی قاضی القضات شده اند ! ) ما چه چیز مان از این آقای قاضی القضات کمتر است ؟ مگر ایشان را خانم زاییده ما را کنیز ؟ بالاخره از قدیم ندیم ها گفته اند از خرس مویی . خلاف عرض میکنیم ؟
چه فرمودید ؟ آقای زبر جد دیگر کیست ؟
عجب ؟ شما هنوز آقای زبر جد را نمی شناسید ؟ آقای زبر جد همان آقایی است که سی - چهل میلیارد دلار پول دارد . همان آقایی است که نه تنها از زمین و آسمان برایشان پول می بارد وبه مرغ آقا نمیشود کیش گفت ؛ بلکه اگر اراده بفرمایند میتوانند در چشم بهم زدنی حکومت های اقالیم سبعه - از مصر و شام و عراق عجم و ممالک فارس و خراسان و ماوراء النهر بگیر تا تا ترکستان و دشت قبچاق و چین و ماچین و جاوه و بنگاله وحبش و زنگبار و سیلان و گجرات و عدن و جده - را کله پا بفرمایند !
ما که اسم بی صاحب شده این آقای مارک زوگر برگ توی دهان مان نمی چرخد ؛ این است که اسمش را گذاشته ایم آقای زبر جد که هم سر راست تر است و هم اسلامی تر !!
لابد می پرسید مگر این آقای زبر جد چه دسته گلی به آب داده است که ما میخواهیم ایشان را به عدلیه بکشانیم ؟ مگر پشت شمس العماره لبلبو گفته است ؟ . حالا خدمت تان عرض میکنیم .
آن قدیم ندیم ها - قبل از اینکه این آقای زبر جد لعنتی این فیس بوک کوفتی بلا وارث را اختراع بفرماید ؛ ما هر وقت خسته و مانده از سر کار بخانه بر میگشتیم خانم جان مان یک چای دیشلمه کهنه جوش تازه دم جلوی مان میگذاشت و خستگی عالم از تن مان در میرفت . یا اینکه گاهگداری فسنجانی ؛ مرغ مسمایی ؛ جوجه کبابی ؛ میرزا قاسمی دبشی ؛ یا باقلا قاتوقی درست میکرد و ما هم شکر خدا را میکردیم و دستپخت خانم جان مان را با هزار به به و چه چه می لمباندیم ( هر چند باقلا قاتوقی که یک خانم شیرازی درست کند فقط برای عمه جانش خوب است ! ) هر چه بود سفره سنگین رنگینی داشتیم و مجبور نبودیم این ساندویچ های بی پیر آدم خفه کن را به سق بکشیم
اما از روزی که خانم جان مان صاحب فیس بوک شده اند و شبانه روز سر گرم گشت و گذار در این خانه جادویی شیشه ای هستند ؛ ما نه تنها رنگ فسنجان و قیمه پلو و جوجه کباب و میرزا قاسمی و همان باقلا قاتوق مافنگی را ندیده ایم بلکه همان چایی کهنه جوش تازه دم هم از ما دریغ شده است . این است که ما بالاخره تصمیم گرفته ایم این آقای زبر جد را به عدلیه بکشانیم و از ایشان چند میلیون دلاری خسارت بگیریم .
دو تا دلیل محکمه پسند دیگر هم داریم که چرا میخواهیم این آقای زبر جد را به نظمیه و عدلیه بکشانیم . اولیش این است که : این آقایی که سی چهل میلیارد دلار پول دارد آیا تاکنون دو قران بابت سهم امام و خمس و زکات و حق البوق آیات عظام و علمای اعلام داده است ؟ آیا این پول بی زبانی را که این آقا زاده کرور کرور جمع کرده اند توسط حجج اسلام حلال شده و طیب و طایر است ؟دومش اینکه وقتی قاضی القضات شیراز به مصداق قورباغه آوازه خوان شده و بیات گاو میخواند از آقای زبر جد شکایت میکند و سهم امام می طلبد ( ببین چه آشغال کله هایی قاضی القضات شده اند ! ) ما چه چیز مان از این آقای قاضی القضات کمتر است ؟ مگر ایشان را خانم زاییده ما را کنیز ؟ بالاخره از قدیم ندیم ها گفته اند از خرس مویی . خلاف عرض میکنیم ؟