دنبال کننده ها

۲۲ فروردین ۱۴۰۱

اندر مصائب سر به هوایی

رفته بودیم فروشگاه کاسکو . آمدیم بیرون دیدیم یکی مالیده به ماشین ما ن. یک عالمه هم خسارت زده و در رفته . دل مان هری ریخت پایین ! گفتیم : بی جهت نیست که میگویند : محنت زده را ز هر طرف سنگ آید . تلفن کردیم پلیس . تا پلیس بیاید یک آقایی آمد در ماشین را بازکرد و سوار شد و رفت . خواستیم یقه اش را بگیریم که : آقا ! چرا ماشین ما را سوار شده ای ؟ چشم مان افتاد به ماشین خودمان که چهار قدم آنطرفتر پارک شده بود . عینهو شاخ شمشاد ! این هم اندر مصائب سر به هوایی و البته پیری. بقول بیژن خان ما : ببخشید زحمت دادیم

باران میبارد

باران می بارد . چه بارانی هم . نشسته ام از پشت پنجره خانه ام جنگل را تماشا میکنم . همه جا را مه گرفته است . پریروز کولر روشن کرده بودیم امروز بخاری . زمستان باز گشته است . چه هول و هیبتی آورده است به کوچه ها دم پاییزی دلم بهار و بهارستان ، غمم غم پاییزی رادیو میگوید : قیمت تخم مرغ سه برابر شده است. میگویم : سو وات ؟ تخم مرغ نخواهیم خورد. رادیو میگوید : قیمت گوشت دو برابر شده است. میگویم: سو وات ؟ گوشت نمی خوریم. رادیو میگوید : قیمت بنزین سه برابر شده است . میخواهم بگویم سو‌ وات ؟ اما تاملی میکنم و میگویم : یعنی پای گریزمان را هم از ما گرفته اند ؟ حضرت سعدی میفرماید : به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست که در جهان بجز از کوی دوست جایی هست ما هم با جناب سعدی موافقیم اما با بنزین گالنی هفت دلار چگونه می توان به کوی دوست پر کشید ؟ گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی؟ دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را بقول عطار نیشابوری : نه سامان نالیدن است نه قوت صبر کردن . وباران همچنان میبارد

کار زمین را بسازیم

از دوران استبداد ناصرالدینشاهی تا بر آمدن نهضت مشروطیت ایران ، آزادیخواهان و روشنفکران بسیاری بسبب اختناق و بیدادی که در کشور حکمفرما بود در خارج از کشور میزیستند و با نوشتن کتاب ها و روزنامه ها و مقاله ها به نشر افکار و عقاید جدید می پرداختند . یکی از آنها عبدالرحیم طالبوف بود که با خلق آثار ارجمندی به بیداری ایرانیان و رهایی آنان از چنبر استبداد کمک شایانی کرد .این روشنفکران در حقیقت پیشگامان مشروطیت بوده اند. یکی از مهم‌ترین نوشته های طالبوف کتاب « مسالک المحسنین » است . کانون مرکزی توجه این کتاب فقدان قانون ، قانونمداری و حاکمیت قانون در ایران عهد قاجار است این کتاب در دوران بسیار ملتهبی از تاریخ ایران نوشته شده و طالبوف کاستی ها و انحطاط ایران عصر ناصری را به نمایش میگذارد . شرح مختصری از این کتاب را که آکنده از طنزو طنازی است نقل میکنم که روزگار آنروز پدران و اجداد مان را به تصویر میکشد : « روز دوشنبه چهارم ذیقعده ۱۳۲۰ قمری هیئتی به ریاست محسن بن عبدالله متشکل از دو مهندس ، یک پزشک و یک شیمیدان از یک اداره جغرافیایی موهوم بنام اداره جغرافیایی مظفری مامور می‌شوند که به قله کوه دماوند بروند تا ارتفاع قله دماوند را اندازه گیری کرده و حاصل مطالعات خود در باره معادن و چشمه های آنرا به اداره مربوطه ارائه کنند . مسافران هنوز از شهر بیرون نرفته اند که دم چارسو به غوغای بزرگی بر میخورند که عده ای بجان هم افتاده اند . وسط بازار طناب کشیده اند و آنسوی طناب عده ای در حال زد و خورد هستند . معلوم میشود که دختر کلانتر با پسر بیگلر بیگی ازدواج کرده است و عروس را با وجود راه نزدیک و کوچه خالی ، از میان بازار حرکت داده اند . چرا ؟چون ملایان گفته اند عروس اگر همه جا بسوی قبله حرکت کند بار سعادت و اقبال به خانه داماد خواهد آمد . کسان داروغه وسط بازار طناب کشیده اند و پول و رشوه و حق البوق - یا بقول قدیمی ها رسوم -میخواهند و چون معامله شان نمی شود چنگ در گریبان یکدیگر انداخته و به غوغا و جنگ پرداخته اند . هیئت اعزامی بالاخره بپای معدن یخ دماوند میرسند . آنجا بجای تحقیقات علمی ، تاریخ دره اژدر و افسانه پانصد هزار ساله جنگ پادشاه جن ها و پریان با سرسلسله دیوان دماوند را از زبان مهدی حمال می شنوند و سپس به تهران باز میگردند . اما وقتی رییس هیئت شرفیاب حضور شده و گزارش کار را تقدیم میکند و میخواهد توضیحات شفاهی هم بدهد آقای وزیر با گفتن « میدانم میدانم » کلام او را قطع میکند و میگوید « سفیر انگلیس خواسته بود که شما را مامور اینکار کردم ، و گرنه برای ما دانستن عرض و طول معادن یخ و ارتفاع قله دماوند لزومی ندارد . ما اول کار زمین را بسازیم بعد به آسمان پردازیم .سفیر انگلیس با مخارج ما و زحمت های شما میخواست خدمتی به انجمن جغرافیایی انگلستان بکند…

۲۱ فروردین ۱۴۰۱

گور ابلیس

میگوید : در تهران مسافر کشی میکردم . یک روز خانمی سوار شد و گفت : برو گور ابلیس ! پرسیدم : فرمودید کجا ؟ پردیس ؟ گفت : نه آقا! گور ابلیس گفتم : گور ابلیس دیگر کجاست؟ تا امروز چنین نامی نشنیده ام . گفت : برو مقعد امام! به مرقد امام میگفت گور ابلیس . رساندمش آنجا کرایه هم نگرفتم