ما ایرانی ها در افسانه سازی و افسانه پردازی و باور به موهومات بی همتا هستیم . افسانه هایی میسازیم - یا افسانه هایی برای ما میسازند - تا به خواب رویم.
افسانه های عجیب و غریبی در باره حافظ و سعدی و بابک خرمدین و نادر شاه و شاه عباس و امامان شیعه و شمس تبریزی و پورسینا و زکریای رازی و مشایخ صوفیه ساخته و پرداخته اند تا همچنان در خواب خوش بمانیم و با توسل به همین افسانه های واهی به این باور برسیم که : دستی از غیب برون آید و کاری بکند .
در همین دوران معاصر افسانه هایی در باره رضا شاه و محمد رضا شاه و کاشانی و تختی و تیمسار فلانی و سرلشکر بهمانی ساخته اند که آدمی حیران میماند و از خودش می پرسد با اینهمه قهرمانی ها چگونه است که ما همچنان پای در گل مانده ایم ؟
یکی از همین افسانه ها داستان شاخ نبات حافظ است که به شکل ها و شیوه های گوناگون بازگو میشود و اینکه حافظ معشوقه ای بنام شاخ نبات داشته است و در تب عشق او میسوخته است و اینهمه بیتابی های عاشقانه ای که در سراسر غزل هایش موج میزند بازتاب همان عشق جانسوز جگر سوز است . و چنین است که بهنگام فال گیری از دیوان حافظ اورا به شاخ نباتش سوگند میدهیم که فال ما راست در آید در حالیکه با خواندن چهار خط دیوان حافظ از زبان خود او می شنویم که اصلا معشوقه ای یا دلبری بنام شاخ نبات وجود نداشته و هر آنچه در این باره گفته اند افسانه و افسونی بیش نیست.
از نظرگاه عوام ، شاخ نبات معشوقه فرضی حافظ است و این غزل های ناب عاشقانه ناشی از ناکامی های حافظ در وصال محبوب بوده است در حالیکه خود شعر حافظ به عریانی نشان میدهد که منظور حافظ از شاخ نبات معشوقه یا دلبر خیالی او نیست بلکه منظورش قلم و کلک اوست ، یعنی قلم وکلکی که از آن نبات و شهد و شکر میریزد . یعنی قلم و خامه ای که حافظ با آن اینهمه شعرهای شکرین مینویسد :
آنهمه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
مراد حافظ از شاخ نبات همان شاخه نبات است - یعنی شاخه ای از گیاه یا قلم نی که از آن شهد و شکر میریزد -
حافظ میفرماید بشکرانه صبر واستقامتی که در تحمل رنج داشته ام مرا شاخ نبات یا قلمی داده اند که بیاری آن چنین غزل های شیرین خوشگواری می سرایم و می نویسم
حافظ در جای دیگر میفرماید :
حافظ! چه طرفه شاخ نباتی است کلک تو
کش میوه دلپذیر تر از شهد و شکر است
در مورد قرآن خوانی حافظ هم افسانه ها ساخته و پرداخته اند که باید در فرصتی دیگر به آن نیز پرداخت
( البته این را هم به قید قسم جلاله اعلام کنم که مرا اهلیت و صلاحیت ورود به هزار توی شگفت انگیز جهان فراخ اندیشه های حافظ نیست و فقط همچون شاگردی کنجکاو قدمی در این جهان پر رمز و راز زده ام واز همه استادان وحافظ پژوهان پوزش میخواهم )