تازه آمده بودیم امریکا . سی و هفت هشت سال پیش. با دست خالی و یک زخم معده آبا اجدادی. این زخم معده لعنتی دست از سرمان بر نمیداشت. در بوئنوس آیرس هیجده روز بیمارستان خوابیده بودم اما هنوز همچون کنه به جان مان چسبیده بود . هزار جورقرص و شربت و کپسول و دوا خورده بودیم اما زخم معده مان خوب شدنی نبود .
گفتند اینجا در شهر ما یک پزشک ایرانی است نامش دکتر خسرو نصر . متخصص بیماری های گوارشی است . بهترین دکتر دنیاست.
رفتیم مطب شان . با مهربانی خارق العاده ای ما را پذیرفت. فرستادمان برای یک سلسله آزمایش . آزمایش ها که تمام شد قرصی بما داد و گفت یکماه تمام باید بخوریش . روزی سه تا .
قرص ها را خوردیم. بیماری از جان مان رخت بر بست . برای همیشه.
دکتر نصر را گهگاه اینجا و آنجا میدیدم . گهگاه تلفنی میکرد و حالم را می پرسید . بعد ها شنیدم بیمار است و خانه نشین .
دکتر نصر دیروز در گذشت . به نا کجا آباد پر کشید . او فقط یک پزشک نبود . یک انسان بود . از آن انسانها که کمیاب نه ، نایاب اند. انسان به مفهوم مطلق.سراسر نیکی و مهر و نیکخواهی.
آسوده بخواب دکتر نصر عزیزم . از رنج روزگار رستی اما ما گوهری یگانه را از دست دادیم .گوهری نایاب را.
یادت همیشه با ماست.
@@@@
رفته بودم دانشگاه ایالتی ساکرامنتو. انوشیروان روحانی کنسرت داشت. حسین را پس از بیست سال آنجا دیدم. حسین قراگوزلو را میگویم . همانکه گزارشگر ورزشی تلویزیون ایران پیش از آن طاعون اسلامی بود
گفتم : حسین ! اینجا چه میکنی؟ نمیدانستم امریکا هستی . خوشحالم که می بینمت. در چه حالی حسین جان؟
خندید و گفت : والله ما از خدا سه چیز میخواستیم . پول و تندرستی و عقل ! الحمدالله هیچکدام شان را بما نداده است.
گهگاه شوخی اش گل میکرد و کسی را نشانم میداد و میگفت : آن آقا را می بینی؟
میگفتم ؛ آها می بینمش. چطور مگر؟
میگفت : از دور شبیه آدم است!
حسین قراگوزلو هم دیروز در گذشت. پس از سالها رنج و بیماری .
حسین گهگاه به خانه مان میآمد . برای مان آواز میخواند. خاطره تعریف میکرد . میخندید و می خندانید.
سفرت به خیر حسین جان . یادت باشد گزارش آن دنیا را برایمان بفرستی.
منتظر مان باش حسین جان .ما هم امروزی یا فردایی به دیدارت میآییم . تنهایت نمیگذاریم !
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس انس
دوری دو سه پیشتر زما مست شدند
گفتند اینجا در شهر ما یک پزشک ایرانی است نامش دکتر خسرو نصر . متخصص بیماری های گوارشی است . بهترین دکتر دنیاست.
رفتیم مطب شان . با مهربانی خارق العاده ای ما را پذیرفت. فرستادمان برای یک سلسله آزمایش . آزمایش ها که تمام شد قرصی بما داد و گفت یکماه تمام باید بخوریش . روزی سه تا .
قرص ها را خوردیم. بیماری از جان مان رخت بر بست . برای همیشه.
دکتر نصر را گهگاه اینجا و آنجا میدیدم . گهگاه تلفنی میکرد و حالم را می پرسید . بعد ها شنیدم بیمار است و خانه نشین .
دکتر نصر دیروز در گذشت . به نا کجا آباد پر کشید . او فقط یک پزشک نبود . یک انسان بود . از آن انسانها که کمیاب نه ، نایاب اند. انسان به مفهوم مطلق.سراسر نیکی و مهر و نیکخواهی.
آسوده بخواب دکتر نصر عزیزم . از رنج روزگار رستی اما ما گوهری یگانه را از دست دادیم .گوهری نایاب را.
یادت همیشه با ماست.
@@@@
رفته بودم دانشگاه ایالتی ساکرامنتو. انوشیروان روحانی کنسرت داشت. حسین را پس از بیست سال آنجا دیدم. حسین قراگوزلو را میگویم . همانکه گزارشگر ورزشی تلویزیون ایران پیش از آن طاعون اسلامی بود
گفتم : حسین ! اینجا چه میکنی؟ نمیدانستم امریکا هستی . خوشحالم که می بینمت. در چه حالی حسین جان؟
خندید و گفت : والله ما از خدا سه چیز میخواستیم . پول و تندرستی و عقل ! الحمدالله هیچکدام شان را بما نداده است.
گهگاه شوخی اش گل میکرد و کسی را نشانم میداد و میگفت : آن آقا را می بینی؟
میگفتم ؛ آها می بینمش. چطور مگر؟
میگفت : از دور شبیه آدم است!
حسین قراگوزلو هم دیروز در گذشت. پس از سالها رنج و بیماری .
حسین گهگاه به خانه مان میآمد . برای مان آواز میخواند. خاطره تعریف میکرد . میخندید و می خندانید.
سفرت به خیر حسین جان . یادت باشد گزارش آن دنیا را برایمان بفرستی.
منتظر مان باش حسین جان .ما هم امروزی یا فردایی به دیدارت میآییم . تنهایت نمیگذاریم !
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس انس
دوری دو سه پیشتر زما مست شدند