دنبال کننده ها

۲۵ آبان ۱۴۰۲

ها بعله !

آقا! ما این روزها بد جوری « شور نبوت » بر ما میدمد ! گفتیم چطور است تا دیر نشده برویم مثل قلندران ایام ماضی کشکولی و من تشایی برداریم و ردایی و عبایی و قبایی و دلق مرقعی بپوشیم بفکر مداخل مان باشیم بلکه در این پیرانه سری بتوانیم چهار تا پا منبری خوان برای خودمان جور کنیم که از قدیم گفته اند : یک مرید خر به از صد بدره زر !
اصلا آقا مگر ما چه چیزمان از حزقیال نبی و جرجیس و یونس و یوشع و اشعیا و دانیال نبی کمتر است ؟تازه این انبیا سوات موات هم نداشتند در حالیکه ما لولهنگ مان کلی آب برمیدارد و هفت هشت تا زبان زنده و مرده دنیا را بلدیم و با هر قوم و قبیله ای می توانیم بدون دیلماج و دیوان بیگی و واقعه نویس و کاتب وحی و ایشیک آقاسی باشی و قوللر آقاسی مباحثه و معانقه کنیم .
به رفیق شیرازی مان میگوییم اگر ما فردا اعلام رسالت و نبوت کردیم با چه زبانی باید با جناب آقای باریتعالی مباحثه و مذاکره و معانقه و معامله و مصافحه کنیم؟ انگاری حضرت باریتعالی زبانی غیر از زبان چوپان ها نمیداند . خدا کند دستکم زبان گیلکی بلد باشد
رفیقم میگوید : متاسفم کاکو ! باید زبان شیرازی بلد باشی تا خداوند تبارک و تعالی دعاهایت را مستجاب بکند و بگوید :
ها بعله!
May be a doodle of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Nasrin Zaravar, Nasrollah Pourjavady and 111 others

۲۳ آبان ۱۴۰۲

درس جغرافیا

آقا ! ما تازه امروز فهمیدیم ایرانی ها به نیوزلند میگویند زلاند نو .
اگر تا همین امروز یکی از ما می پرسید زلاند نو کجاست بادی توی غبغب مان می انداختیم میگفتیم کشوری است در اقیانوسیه ! اگر می پرسیدند نیوزلند کجاست میگفتیم آنهم کشور دیگری است در همسایگی استرالیا که گاو دارد گوسفند دارد غاز دارد خوک دارد آخوند هم لابد دارد دیگر !
تازه امروز بود که به همت رفیق مشهدی مان فهمیدیم زلاند نو همان نیوزلند است و نیوز لند هم همان زلاند نو .
آقا چطور است ما یک اعترافی هم بکنیم تا بفهمید ما در درس جغرافیا چه اندازه استاد هستیم .
ما یک رفیقی داریم نقاش است. کتاب هم ترجمه میکند . گهگاه دلشان برای مان تنگ میشود تلفن میزند امریکا با هم گپ میزنیم. این رفیق مان در شهر کرد زندگی میکند اما بینی ‌و بین الله ما نمیدانستیم شهر کرد کجاست! روی مان هم نمیشد بپرسیم این شهر کرد کجای کره زمین است ( از بس ما خجالتی هستیم ها ! حوصله گوگل و موگل را هم نداشتیم . حالا نیایید هی مته به خشخاش بگذارید که آقای گیله مرد پس گوگل را برای چه ساخته اند )
اول ها خیال میکردیم در کردستان است . بعد ها گفتیم نکند خراسان باشد . بعد تر ها از خودمان می پرسیدیم نکند اهالی شهر کرد همان بیچارگانی باشند که به ضرب و زور نادر شاه از کردستان به خراسان کوچانده شده اند تا دیگر شیطانی نکنند و هی دست به اسلحه نبرند !
آقا ! ما که سوات درست حسابی نداریم ، درس جغرافیای مان هم که چندان تعریفی ندارد . از ریاضی هم که از بیخ عرب عرب هستیم . فیزیک و شیمی و علم الاجتماع و علم الاشیا هم که نمیدانیم . انشای مان هم که چنگی به دل نمیزند .چطور است برویم ایران استاد دانشگاه بشویم ؟ اصلا چطور است برویم رییس دانشگاه تهران بشویم ؟ مگر این دکاتره قمه کش داش مشدی قداره بند را که حالا استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه آریامهر شده و خر را با آخور میخورند خانوم زاییده ما را کنیز ؟
آقا ! حالا که شما دارید به بیسوادی مان قاه قاه میخندید میشود بفرمایید بمپور کجاست ؟ میدانید بازکیاگوراب کجاست ؟ میشود بفرمایید یاسوج وارسنجان و چناران و سیمکان و لامرد کجای نقشه جغرافیا قرار دارند ؟ اصلا میدانید میان پشته کجای دنیاست . هیچ از « جمهوری دموکراتیک خلق شیخان بر و‌توابع » خبر دارید ؟ آیا میدانستید ما در همین ینگه دنیا کرمان و پرشیا و ایران داریم ؟ گیرم ایران مان در ینگه دنیا دو تا A دارد (IRAAN)
پس برای چه دارید بر بیسواتی آقای گیله مرد می خندید؟ برای چه هی زیر پای مان یا صابون میمالید یا پوست خربوزه می اندازید؟
شما هم عجب آدم هایی هستید ها !؟
May be an image of map and text
See insights and ads
All reactions:
Alireza Attaran-aram, Mojgan Farahmand and 45 others

مغول ها آمده بودند

انگار همین دیروز پریروزها بود .تازه انقلاب شده بود.
رفته بودم شهسوار . هنوز اسمش تنکابن نشده بود . برادرم آنجا کنار ساحل متل رستوران کوچکی را می چرخاند. تابستان ها هیپی ها میآمدند آنجا توی حیاط درندشت اش کنسرت بر گزار میکردند.
رفته بودم کنار دریا . روزها تو ساحل راه میرفتم و فکر میکردم . موجها را میشمردم . می ترسیدم . نگران بودم . از سویس کوبیده بودم آمده بودم ایران . از خودم می پرسیدم : چه خواهد شد ؟ این مملکت کجا میرود ؟ چه بر سر ملت میآید؟
توی حیاط هتل ایستاده بودم . مینی بوس سفید رنگی از راه رسید . دو سه تا دختر سیاه پوش چادری پیاده شدند . یکی دو تا جوانک مسلسل بدست هم همراه شان بودند .
داشتم با برادرم حرف میزدم. یکی شان رو کرد به برادرم و گفت : اینجا مرکز فحشاست ! اینجا خاکش هم کثیف است ! باید اینجا را آتشش زد .
من در آمدم که : شما چیکاره اید ؟ به چه حقی آمده اید اینجا برای مان خط و نشان میکشید ؟
برادرم جلویم را گرفت و گفت : داداش! مگر دیوانه شده ای ؟ اینها می توانند همین حالا ما را به مسلسل ببندند . حساب کتابی در کار نیست . آرام باش.
رفتم داخل هتل . رادیو روشن بود . شنیدم قانون اساسی ولایت فقیه تصویب شده است .
بغض کردم . رفتم کنار دریا . گریه کردم .میدانستم چه سرنوشتی در انتظار همه ماست . میدانستم خون‌ها ریخته خواهد شد . میدانستم چه جان‌ها فدا میشوند .
دو سه هفته بعد متل رستوران برادرم را آتش زدند . خاکسترش کردند .
مغولان آمده بودند . با ردای اسلام .
و من در غبارزمانه گم شدم.
May be art of Camogli
See insights and ads
All reactions:
Nasrin Zaravar, Farhad Ghasemzadeh and 141 others

۲۲ آبان ۱۴۰۲

کباب حاجعلی

ظهر که میشد با بروبچه های رادیو ریسه میشدیم میرفتیم راسته کلاه فروشان بازار تبریز. میرفتیم چلوکبابی حاجعلی.
چلوکبابی حاجعلی فقط دوساعت باز بود . از دوازده ظهر تا دو بعد ازظهر . بیشتر به یک قهوه خانه قدیمی شباهت داشت تا رستوران . بی هیچ زلم زیمبویی .
همیشه هم بیست سی نفر در صف انتظار ایستاده بودند .
میرفتیم می نشستیم چلوکباب برگ سفارش میدادیم. اینکه میگویم چلوکباب منظورم این است که در هیچ جای عالم چلوکبابی به خوشمزگی کباب برگ حاجعلی پیدا نمیشد .
موقع خوردن غذا یک آقایی با یک سینی میآمد بالای سرمان دوباره یک سیخ کباب و یک‌مشت برنج و یک تکه کره حیوانی میریخت توی بشقاب مان.
نمیدانم چلوکبابی حاجعلی در بازار تبریز هنوز پا برجاست یا اینکه جایش را به یکی از این دکه هایی داده است که غذاهای آدم خفه کن میفروشند
من البته آدم شکمویی نیستم اما آرزو‌دارم اگر روزی روزگاری زنده ماندم و به میهنم برگشتم دوباره بروم تبریز گشتی در بازارش بزنم از آن چلوکباب های حاجعلی بخورم‌و‌به روح و‌روان حاجعلی درود بفرستم .
All reactions:
Zari Zoufonoun, Foad Roostaee and 41 others