دنبال کننده ها

۱۱ مرداد ۱۳۹۷

مرز بندی های ابلهانه


یک ریاضیدان ایرانی - آقای فریدون درخشانی - برنده یک جایزه معتبر بین المللی شده است . حالا ما ایرانی ها که مدام دنبال بهانه ای میگردیم تا به همدیگر چنگ و دندان نشان بدهیم و خرخره همدیگر را بجویم راه افتاده ایم هروله کشان یک جنگ حیدری نعمتی راه انداخته ایم و مدام با چماق به سر و کله هم میکوبیم که او یک کرد است نه ایرانی ! کرد را هم معمولا کورد می نویسیم !
از آنطرف هم عده ای راه افتاده اند و قال و مقال راه انداخته اند که او پیش از آنکه کرد باشد ایرانی است . خلاصه اینکه چنان گرد و خاکی راه انداخته اند که بیا و تماشا کن .
ما که الحمدالله با هر نوع مرزبندی - حتی مرزبندی های جغرافیایی مخالفیم و آدمها را بخاطر وابستگی های دینی و نژادی و جغرافیایی و قومی شان ارزیابی نمیکنیم - خدمت این عالیجنابان عربده کش چماقدار عرض میکنیم که :
- فریدون درخشانی به جامعه بشری تعلق دارد . به بشریت زخم خورده و درد مند امروز تعلق دارد . همانگونه که مریم میرزا خانی داشت
همانگونه که حافظ و مولانا و خیام و شاملو تعلق دارند ( لابد حالا گاو گند چاله دهانانی از گورهای هزا ر ساله خویش بر خواهند خاست و ما را مورد عتاب و خطاب قرار خوهند داد که چرا نام شاملو را در کنار بزرگ نامانی چون حافظ و خیام و مولانا نهاده ام ! )
مگر انیشتین وارشمیدس و کپلر و ادیسون و گراهام بل و برادران رایت و مارکونی و ابن سینا و رازی و بیل گیتس و استیو جابز و دیگران متعلق به جامعه بشری نیستند ؟ فریدون درخشانی هم از همان قوم و قبیله است . قوم و قبیله بشری . نه بیش و نه کم .
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی ....

بیچاره زن ایرانی


بیچاره زن ایرانی
«طبس شهری انبوه است، اگرچه به روستا نماید، و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند، خرماستان ها باشد و بساتین. و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد… و در آن وقت امیر آن شهر گیلکی بن محمد بود و به شمشیر گرفته بود. و عظیم آسوده بودند مردم آنجا، چنانکه به شب در سرای ها نبستندی. و ستور در کوی ها باشد، با آنکه شهر را دیوار نباشد هیچ زن را زهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خونی نبود از پاس عدل و…»
" نقل از : سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی"
حالا ببینیم جناب آقای اوحدی مراغه ای در باره زن ایرانی چه فرمایشاتی میفرمایند :‌
زن مستور ، شمع خانه بود ....زن شوخ ، آفت زمانه بود
زن پرهیزگار طاعت دوست ....با تو چون مغز باشد اندر پوست
زن نا پارسا شکنج دل است ....زود دفعش بکن ، که رنج دل است
زن بد را قلم بدست مده ....دست خود را قلم کنی زان به
زان که شوهر شود سیه جامه ....به که خاتون کند سیه نامه
زن چو خطاط شد بگیرد هم .... هم چو بلقیس عرش را به قلم
کاغذ او کفن ، دواتش گور ....بس بود گر کند به دانش زور
آنکه بی نامه نام ها بد کرد ....نامه خوانی کند چه خواهد کرد ؟
او که الحمد را نکرد درست ....ویس و رامین چراش باید جست ؟
زن چو بیرون رود بزن سختش ....خود نمایی کند ، بکن رختش
ور کند سرکشی ، هلاکش کن ....آب رخ میبرد ؟ به خاکش کن
چون به فرمان زن کنی ده و گیر ....نام مردی مبر ، به ننگ بمیر
زن چو مار است ، زخم خود بزند ....بر سرش نیک زن ، که بد بزند .....
والله با این مواعظ حکیمانه ای که در سرتاسر دواوین شعرا و آثار فیلسوفان وطنی موج میزند عجبی نیست اگر بقول ناصر خسرو : هیچ زن را زهره نبوده است که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی !!
عجب تاریخ پر افتخاری داریم ها ؟!!

۱۰ مرداد ۱۳۹۷

از روزگاران


از روزگاران....
این نامه را پسرم - الوین - بیست سال پیش برای من و مامانش نوشته بود
ده ساله بود . برای اولین بار با همکلاسی هایش رفته بود کمپ .
یکی دو تا غلط املایی هم دارد . 
امروز الوین ما پزشک است و حوالی سانفرانسیسکو کار میکند . دیگر برای ما نامه نمینویسد . ماه به ماه نمی بینیمش . هر وقت هم به دیدن مان میآید نمی تواند بیش از یکی دو ساعت بماند . همیشه آماده به خدمت است .
پریشب آمده بود مهمانی خاله اش . چه مهمانی مفصلی هم بود . هنوز میز غذا را نچیده بودند که تلفنش زنگ زد . باید میرفت بیمارستان . باید میرفت به درد کسی میرسید . پا شد و با عجله رفت . خاله اش فقط توانست مقداری غذا توی ظرفی بریزد و بدهد با خودش ببرد .
الوین انسان عجیبی است . دنبال پول و زندگی لوکس و این قضایا نیست . در دوران دانشجویی اش تابستانها به آفریقا میرفت تا به بیماران آن دیار کمکی کرده باشد .
امروز که آلبوم های گذشته را ورق میزدم چشمم به این نامه افتاد . گفتم نامه و عکس اش را اینجا بگذارم تا یادی کرده باشم از گذشته ها . آن روزهایی که الوین را بیشتر میدیدیم و روزگار خوش تری داشتیم
آقای دکتر الوین شیخانی تابستان آینده داماد میشود . همسرش هم پزشک است و ما هم آرزو داریم دوباره پدر بزرگ بشویم

۹ مرداد ۱۳۹۷

های و هوی از بهر هیچ


نمیدانم کدام شاعری بود که فرموده است :
هر که اظهار فضل و دانش کرد
به یقین دان که سخت بی هنر است 
های و هوی ارابه خالی
دیده ام من ، همیشه بیشتر است
آقای ترامپ - یا بقول خودمان آقای ترومپت ـ که مثل همه دلالان عالم دنبال خر مرده میگردد تا نعلش را بردارد و اگر هم قاری مفت ببیند عزای پدرش را میگیرد پس از یک عالمه ایلدرم بیلدرم و شمر خوانی و هارت و پورت و شارت و شورت ، بالاخره گلوی چین و اتحادیه اروپا را گرفته است و میفشارد . میخواهد باج بگیرد . زور هم که الحمدالله قبض و برات نمیخواهد . از قدیم ندیم ها هم گفته اند :
هر کجا پول است آنجا دلگشاست
دلگشا بی پول زندان بلاست
اما این باج خواهی درد سر ها و پیامدهای تلخی هم دارد .
او که کورانه عصاها میزند
لاجرم قندیل ها را بشکند
چینی ها و اروپایی ها هم که بیطاری را روی خر کولی یاد نگرفته اند گلوی ما را گرفته و میفشارند و میگویند : باج نمیدهیم . برادری مان بجا بزغاله دانه ای هف صنار ! یکی بزنی دو تا میخوری ! کسی کاو انگبین جوید چه باک از نیش زنبورش ؟
نتیجه ؟
نتیجه اینکه : بنا به نوشته مجله تایم دو میلیارد و پانصد میلیون پاند گوشت در سردخانه ها و انبارهای امریکا روی دست تولید کنندگانش مانده است که نمیدانند چه خاکی بسر شان کنند .
یادمان میآید چند سال پیش امریکا به ژاپنی ها فشار آورده بود که باید برنج امریکایی بخرید
ژاپنی ها میگفتند : آقا جان ! برنج امریکایی اصلا به مذاق ما سازگار نیست .
امریکا یی ها میگفتند : بخورید ! کم کم عادت میکنید !
برنجکاران ژاپنی طاس و نقاره بر داشته بودند و رفته بودند جلوی کنگره ملی کشورشان و داد و قال راه انداخته بودند که : آقا ! ما برنج امریکایی نمیخواهیم . اما هیچکس نگفته بود خرتان به چند ؟ لاجرم رفته بودند فکر شان را روی هم گذاشته بودند و آمده بودند دوباره داد و قال راه انداخته بودند که در مذهب ما خوردن برنج امریکایی ممنوع است .
و لاجرم قال قضییه را کنده بودند .
ما که الحمد الله نه مال داریم دیوان ببرد نه ایمان داریم شیطان ببرد مانده ایم حیران که خدایا نه هرکه زاده مصر است شیخ ذوالنون است . این آقای حنا بسته مو دیگر از کدام گورستانی آمده است ؟
میگویند : ملا نصر الدین خدا بیامرز صد دینار میگرفت سگ اخته میکرد یک عباسی میداد میرفت حمام . حالا حکایت این آقای ترومپت ماست .
کار خلقی را به تدبیر تو باز انداختند
چون تو خود تدبیر کار خود نمیدانی چه سود ؟