دنبال کننده ها

۱۶ دی ۱۳۹۶

از رهبری انقلاب تا انقلاب بدون رهبری

این یک اصل ابتدایی و بدیهی است که در هر نقطه جهان اگر زندگانی مردمان از مجرای طبیعی و بسامان خارج شود واکنش ها و مقاومت ها یی را بر خواهد انگیخت که ممکن است با ایجاد پس لرزه های ویرانگر همه چیز را در هم بشکند و همه بنیان های حکومت ها را در چشم بر هم زدنی بنابودی بکشاند .
انقلاب مشروطیت ، انقلاب بهمن پنجاه و هفت ، و اکنون خیزش مردمی ایران از این قاعده مستثنی نیست و این جنبش اخیر ممکن است نگذارد آب خوش از گلوی حکومتگران پایین برود و همچون توفانی مهیب تا این حکومت اهریمنی را به نابودی مطلق نکشاند سر باز ایستادن نداشته باشد .

مشابهت ها و همگونی هایی که بین  چگونگی پا گیری و گسترش انقلاب مشروطیت و خیزش بی نام و بی رهبر کنونی مان وجود دارد بما نشان میدهد که چگونه میتوان از تاکتیک های آن انقلاب برای بثمر رساندن جنبش اکنونی بهره گرفت
اندیشه ورزان و گروههایی که انقلاب مشروطیت را ساختند چه از نظر طبقاتی ، چه از منظر خاستگاه اجتماعی ، و چه از منظر آگاهی های طبقاتی  دارای بینش های متفاوتی بودند .  سر لوحه خواسته های آنان همان خواسته های بنیادی مردم - یعنی تاسیس عدالتخانه و حکمروایی قانون - بود .   مقوله ای که امروز و اکنون سر آمد خواسته های توده های بجان آمده ماست .
تاسیس مدرسه دار الفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تحولات جهانی - بویزه تغییرات بنیادی در نظام  کشور داری    اروپا  -  و دستاوردهای علمی و صنعتی و اجتماعی  شگرفی که در پی آن نمودار شد،  اندیشه تغییر  و ضرورت حکومت قانون را  در ذهن و ضمیر انسان ایرانی بیدار کردو انتشار کتاب هایی همچون سفرنامه ابراهیم بیگ بقلم زین العابدین مراغه ای و نوشته های کسانی مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده ، عبدالرحیم طالبوف ، سید جمال الدین اسد آبادی ، میرزا آقا خان کرمانی ، میرزا ملکم خان  و دیگران پیشزمینه ها و بستر لازم برای مشروطه خواهی و حکومت قانون را فراهم ساخت .
علاوه بر این ،  نشریاتی مانند حبل المتین ، چهره نما ،  حکمت ، و مخصوصا ملا نصر الدین که جملگی در خارج از ایران منتشر میشدند  و مخفیانه بدست ایرانیان میرسیدند  در گسترش اندیشه آزادیخواهی و نبرد با استبداد نقش داشتند .
اگرچه ترور شاه قدر قدرت ناصر الدین شاه قاجار بدست میرزا رضا کرمانی - که بقول خودش میخواست قطع ریشه ظلم کند  -  روند مشروطه خواهی و قانونمداری را تسریع کرد  ، اما جرقه اصلی این انقلاب را می توان  ماجرای گران شدن قند در تهران دانست .
علا الدوله حاکم  تهران  با تایید عین الدوله صدر اعظم ،  هفده تن از بازرگانان را به اتهام گرانفروشی  در حیاط مسجد شاه به چوب بست  و اعتراض بازاریان و روشنفکران را بر انگیخت . اینان در مساجد و مجالس خواهان تاسیس عدالتخانه ، بر کناری عین الدوله و اخراج موسیو نوز بلزیکی شدند و آتش انقلاب از همینجا  زبانه کشید .   
تکاپوی کسانی همچون میرزا نصرالله ملک المتکلمین ،  سید جمال واعظ وحاج میرزا یحیی  دولت آبادی در فراهم ساختن بسترهای عینی و عملی انقلاب مشروطیت را نباید فراموش کرد . آنان با گروهی از همفکران خود هر هفته در مخالفت با حکومت استبدادی قاجار در باغ میرزا سلیمان میکده جمع میشدند و توانستند علاوه بر جذب سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی دو تن از روحانیون نامدار ان عصر به نهضت مشروطه خواهی ، نماینده ای به نجف بفرستند و ملا محمد کاظم خراسانی را با خود همراه کنند .
در ابتدا مردم خواستار بر پایی عدالتخانه بودند اما بتدریج با اوج گیری جنبش خواستار بر پایی مجلس شورای ملی و محدود شدن قدرت شاه شدند ،
پیشگامان انقلاب مشروطیت سید محمد طباطبایی ، سید عبدالله بهبهانی ، علیقلیخان سردار اسعد ، نجفقلیخان صمصام السلطنه ، ستار خان ، میرزا جهانگیر خان شیرازی صور اسرافیل ،  ملک المتکلمین ،  باقر خان ، یپرم خان ، حیدر خان عمو اوغلی و کسان دیگری مانند ثقه الاسلام تبریزی ، علی موسیو و دیگرانی بودند که در دوران استبداد صغیر  بدست
قزاقان روسی اعدام شدند
این انقلاب بدون داشتن یک رهبر مشخص ، تنها از طریق همبستگی همه گروهها و نحله های اجتماعی بدون توسل به رنگ و نزاد و دین و خاستگاه اجتماعی آنان توانست بر دشمنان آزادی یعنی
 شیخ فضل الله نوری ، عبد المجید عین الدوله ، لیاخوف فرمانده قزاقان روسیه تزاری ، رحیم چلبیانلو ، محمد علی میرزا قاجار و ملایان و آیت الله هایی  که تمامی آزادیخواهان را بابی میدانستند و قتل آنها را واجب میدانستند  فایق آید و با جانفشانی  ها و از خود گذشتگی های همه طبقات اجتماعی ، پرچم پیروزی را بر افرازد و یکی از بی سابقه ترین انقلاب های گیتی را به پیروزی برساند  .



۱۰ دی ۱۳۹۶


به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
مسافرت چهار روزه ما به شهر گناه - لاس و گاس - در چشم بر هم زدنی بسر آمد بی آنکه به گناه صغیره و کبیره ای دست بیازیم.
این چهار روز بسرعت برق و باد گذشت و تا آمدیم بخودمان بیاییم دیدیم که باید به رفیقان و همراهان مان بدرود بگوییم.
هر یک از رفیقان ما به شهری و دیاری رفتند و ما هم راهی دیار خویشتنیم. 
چهار روزی که گذشت تماما به شادی و خنده و شاد خواری گذشت.گفتیم و شنفتیم و نوشیدیم و خندیدیم و گهگاه چند ده دلاری باختیم و اکنون سبکبار و سبکبال راهی خانه و کاشانه خویشیم.
سفر، جان و روح آدمی را جلا می‌دهد. اندوه ازجان و جهان آدمی می‌تاراند. هرچند سفری کوتاه و چهار روزه باشد.
اگر به لاس و گاس رفتید حتما در هتل Wynn بمانید. شیک ترین و زیباترین
هتل آنجاست . با بهترین سرویس ها و بهترین رستوران ها
سفرمان بسر آمد و جای همه شما رفیقان و عزیزانم سبز

مسافرنامه ۳


مسافرنامه (۳)
خیابان ها در ازدحام آدمیان پوست می اندازند. اینجا، در شهر گناه - لاس و گاس - از زمین و آسمان نور و روشنایی می‌بارد. و شادی نیز.
جمعیت در خیابان‌ها موج می‌زند. از هر قوم و قبیله ای و از هر رنگ و نژادی. و بیشتر چینی و هندی و ایرانی. و اینهمه ایرانی در لاس و گاس حیرت انگیز است. پیر و جوان و مرد و زن. و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها.
صبحانه را مهمان دوست تازه یابی هستیم در هتل شان. چه صبحانه شاهانه ای تدارک دیده است این سوسن خانم. از شیر و پنیر و تخم مرغ و سالاد بگیر تا چای و قهوه و شیرینی و تنقلات و انواع و اقسام خوردنی ها و میوه ها و نوشیدنی ها. حتی رنگینک شیرازی. یا بقول یکی از همراهان ویاگرای وطنی!
روزمان به گشت و گذار و تماشای دیدنی ها و آدمیان گذشت. پس از عمری سه چهار ساعت پیاده روی کردیم. از این خیابان به آن خیابان. و از این کازینو به آن کازینو. و همه جا غرق و غرقه در نور. و در شور و شادی نیز. و جوان ها خوش و شادان و دست در دست هم و خندان. و پیر تران خسته، اما خندان. و گاه نشسته در حاشیه بلواری . تا نفسی تازه کنند.ً
و ما که به عشق پرواز با هلیکوپتر بر فراز یکی از عجایب طبیعت آمده بودیم از پرواز باز ماندیم.
و شب را رفتیم به تماشای نمایش شگفت انگیزی بنام Le Reve -The Dreamآمیزه ای از رقص و آکروبات و داستان عشق و تلاش آدمیان برای رهایی از چنبره عشق. با بازیگری هنرمندانه و اعجاب انگیز هفتاد هشتاد جوان. دختر و پسر. با حرکاتی باور نکردنی. و همه نمایش در میان آب و آتش. و بهره گیری هنرمندانه و استادانه از تکنولوژی. یعنی آمیزه ای از هماهنگی هنر و تکنولوژی‌.
و نمایش، سرتاسر داستان کلاسیک عشق و رویا. و تقابل رویا و واقعیت . و سفری در جهان واقعیت و رویا برای یافتن عشقی راستین.
و تلاشی جانفرسا برای نبرد با سیمای تاریک و ناشناخته رویا برای دستیا بی به فرجامی نیک و خوش.
و قصه سراسر یاد آور آن شعر حافظ که :
در طریق عشقبازی امن وآسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی.

Sin city
مسافرنامه ۲
پرواز مان از ساکرامنتو تا شهر گناه - لاس و گاس - یک ساعت و پانزده دقیقه طول کشید، اما ازفرودگاه تا هتل مان که بگمانم ده بیست کیلومتری بیشتر نبود دو ساعت در راه بودیم.
هتل مان یکی از زیباترین هتل های جهان است. . با یک معماری شگفت انگیز.    غرق و غرقه در نور . هر جا که پا می‌گذاریم همه به زبان فارسی صحبت می‌کنند. می‌گوییم نکند بجای لاس و گاس به تهران آمده ایم؟ تعطیلات سال نو میلادی است و هموطنان مان از همه جای ینگه دنیا به لاس وگاس آمده اند تا روزی چند فارغ از قال و مقال های روز مره خوش بگذرانند.
وسایل لهو و لعب هم فراوان . از هر نوع و قماشی که فکرش را میکنید. اینجا در لاس و گاس می‌توان طی ده دقیقه ازدواج کرد و کمتر از ده دقیقه طلاق داد و طلاق گرفت
اگر می‌خواهید از همسرتان جدا بشوید حتی لازم نیست از ماشین تان پیاده بشوید. عینهو رستوران های مک دانولد وارد درایو ترو میشوید و همسرتان را طلاق می‌دهید. هیچ آخوند و کشیشی هم موعظه تان نمی‌کند.
دیشب را با رفیقان و همراهان به گشت و گذار و نوشا نوش گذشت. تا حوالی سه بامداد. دو سه ساعتی خوابیدیم
صبح که بیدار شدیم چشم مان به این برج بلند سر به آسمان ساییده افتاد. هتل ترامپ!
بخودمان گفتیم مار از پونه بدش می‌آید حالا پونه آمده است درست دم لانه مار سر بر کشیده است.
دیروز که از فرودگاه می‌آمدیم با راننده مان می‌گفتیم و میخندیدیم. می‌گفت اغلب مسافران هتل ترامپ آدم های عوضی هستند. مثل خودش.
حالا ساعت هشت بامداد است. همه خوابند اما ما به عادت همیشگی سحر خیزی کرده ایم و داریم این یاد داشت را می نویسیم.جای تان خالی است اینجا.

مسافرنامه



سفر به شهر گناه
. ما آمده ایم فرودگاه. می‌خواهیم برویم شهر گناه. یعنی شهر لاس و گاس. سه چها ر روزی آنجا خواهیم بود.
البته ما اهل هیچگونه گناه کبیره و صغیره ای نیستیم.!!! حوصله قمار بازی را هم نداریم. خب، چرا می‌رویم؟
می‌رویم سوار هلیکوپتر بشویم و بر فراز یکی از عجایب شگفت انگیز کره زمین Grand Canyon- پرواز کنیم.
رفیق همراه مان این بار ستار دلدار است. ستار دلدار سی چهل سال است تلویزیون آپادانا را در شمال کالیفرنیا می چرخاند و یکی دو سالی است مجله آپادانا را.
قبل از اینکه داستان سفرمان را برایتان بنویسم باید داستان دیگری را برایتان تعریف کنم.
ستار دلدار دیشب رفته بود جشن کریسمس در یکی از کلیساهای اطراف سان فرانسیسکو.
خودش تعریف می‌کرد که آقای کشیش آمد سراغ من و گفت :ستار، تو باید ایمان بیاوری
گفتم : من ایمان آورده ام!
گفت : نه! باید به مسیح مقدس ایمان بیاوری
گفتم : معلوم است که ایمان آورده ام
گفت ‌: نه! باید ایمان بیاوری که مسیح مقدس بخاطر گناهان ما مصلوب شده است
گفتم : البته که ایمان آورده ام
گفت : نه! باید ایمان بیاوری که عیسی مسیح فرزند خداوند است
گفتم : به حضرت عباس ایمان آورده ام!
کشیش نگاهی بمن انداخت و گفت : برو شامت را بخور

بازی روزگار


بازی روزگار....
ببینید روزگار چه بازی ها دارد. در تیرماه ۱۳۱۴ خورشیدی در زمان سلطنت رضا شاه و نخست وزیری محمد علی فروغی یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران یعنی واقعه مسجد گوهر شاد به وقوع پیوست.
در این واقعه که ظاهرا در اعتراض به اجباری شدن استفاده از کلاه شاپو و در واقع به تحریک ملایان برای رویارویی با اقدامات رضا شاه صورت گرفت عده ای کشته شدند و بدستور رضا شاه تعدادی از آیت الله ها بجرم تحریک مردم دستگیر و تبعید شدند. محمد ولی اسدی نایب التولیه‌ آستان قدس رضوی نیز که یکی از فرزندان او بنام علی اکبر داماد فروغی نخست وزیر بود بجرم همدستی با معترضین تیرباران شد.
این ماجرا بهانه ای بدست ملایان داد تا پس از دشمنی های دیر پا با رضا شاه سرانجام پس از قدرت گیری خمینی انتقام ماجرای گوهر شاد را از او بگیرند و آرامگاه آن مرد میهن دوست میهن ساز را تخریب کنند
اینک پس از گذر هشتاد سال می بینیم که از حوالی همان مسجد گوهر شاد فریاد " رضا شاه روحت شاد" از حلقوم مردان و زنانی بیرون می آید که چهار یا پنج نسل با نسل پیشین فاصله دارند.
و این هم یکی از آن بازی های روزگار است