این رفیق مان آدم عجیبی است.
هر وقت بهش زنگ میزنم همینکه گوشی تلفن را بر میدارد میگوید : سلام از بنده است !
میگویم : من که سلام نگفته بودم .
امروز صبح اول وقت تلفن مان زنگ زد . بعد از ساعت ها بیخوابی و بدخوابی تازه خواب مان برده بود داشتیم خواب هفت پادشاه را میدیدیم .
گوشی را که بر داشتیم یکی با لهجه غلیظ عربی گفت: السلام علیکم !
گفتیم : وات؟
گفت : السلام علیکم و رحمت الله و برکاته !
ما هم که اوقات مان بد جوری گه مرغی شده بود گفتیم : سلام ات سرت را بخورد مرتیکه غربتی ! خبر مرگت این وقت صبح زنگ زده ای که چه بشود؟ ما از دست « الله اکبر » و «السلام علیکم » شما آواره کوه و بیابان شده قاره ها وکشور ها را پشت سر نهاده آمده ایم در بیدرکجا پناه گرفته ایم ، اینجا هم دست از سرمان بر نمیدارید؟
بگمانم یارو میخواست بنام جنگزدگان غزه جیب ما را بزند ( این روزها عده ای کیسه گدایی بدست گرفته بنام جنگزدگان غزه سرگرم جیب زنی خلایق هستند ).
یارو فورا گوشی را گذاشت