دنبال کننده ها

۲۳ آبان ۱۳۸۸

یاد داشت های آقای مجهول الحال ....."3"

آقای اسماعیلی ....

آقای اسماعیلی یکی دو سالی است به رحمت خدا رفته است . خدا رحمتش کند . آدم بسیار خوب مهربان بی آزاری بود .
آقای اسماعیلی شش سال پیش ؛ در امریکا ؛ از کنسولگری جمهوری نکبتی اسلامی در واشنگتن ؛ تقاضا کرده بود برایش کارت ملی صادر کنند .
به آقای اسماعیلی گفته بودند که باید اصل شناسنامه و چهار قطعه عکس و سند ازدواج و اصل گذرنامه و چهار نسخه رونوشت شناسنامه و نمیدانم کارت سهمیه برنج و روغن و نفت و پیاز و نخود لوبیا یش را به کنسولگری بفرستد تا آنها این مدارک را به تهران بفرستند و کارت ملی شان در تهران صادر بشود و برای شان پست بشود .

حالا شش سالی از آن قضایا گذشته است و دو سالی است که آقای اسماعیلی زیر خاک خوابیده است و از رنجهای زمان و زمانه و ابنای زمانه آسوده است ! اما تازگی ها از طرف کنسولگری جمهوری نکبتی اسلامی یک نامه بالا بلند برای آقای اسماعیلی مرحوم آمده است به این مضمون که : آقای فلان بن فلان ! چون مدارک شما ناقص بوده است مقامات محترم اسلامی نمی توانند کارت ملی شما را صادر بفرمایند !
خوب شد که بیچاره آقای اسماعیلی به رحمت خدا رفت و از رنج زمانه آسود ؛ اگر نه معلوم نبود اگر زنده مانده بود برای گرفتن آن کارت نکبتی چند سال دیگر میبایست صبر کند .

امام زمان

امریکا در کره ماه دنبال آب میگردد و تازگی ها هم آنرا پیدا کرده است
ما در چاه جمکران دنبال امام زمان میگردیم و صد میلیون سال دیگر هم آنرا پیدا نمی کنیم .
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا ؟؟!!

فردوسی و محمد

فردوسی میفرماید :

ز دلها همه کینه بیرون کنید
به مهر اندرون کشور افزون کنید
ز خون ریختن دست باید کشید
سر بیگناهان نباید برید
همه ز آشتی کام مردم رواست
که نابود باد آنکه او جنگ خواست ...

حالا ببیند محمد تازی پیامبر مسلمانان چه میفرماید .
....مشرکان را هر جا یافتید بکشید . آنان را دستگیر کنید و به محاصره در آورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید . پس اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند ؛ راه بر ایشان گشاده گردانید ؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است "سوره توبه - آیه 5 "

حقتعالی نهی فرمود از :
نهی فرمود از بسیار سخن گفتن بهنگام جماع !! زیرا که فرزند لال بدنیا خواهد آمد !
* نهی فرمود از دشنام دادن به خروس ! زیرا از برای نماز بیدار میکند
*نهی فرمود که زن برای غیر شوهر خود زینت کند . پس اگر بکند بر خدا لازم است که او را در آتش جهنم بسوزاند .
* و نهی فرمود که زن نزد غیر شوهر و نا محرمان خود زیاده از پنج کلمه ضروری سخن بگوید
*و نهی فرمود از آنکه کسی زن خود را به حمام فرستد !!!

نقل از کتاب : حلیه المتقین - نوشته عالم ربانی ملا باقر مجلسی


۲۱ آبان ۱۳۸۸

با بوییدن یک گل همه گناهان تان بخشوده میشود !!

گنه گر میکنی ؛ باری کبیره ...

آخی ! راحت شدیم بخدا ! پس از عمری ؛ یک بار سنگین از روی دوش مان بر داشته شد . انگاری دوباره از مادر زاده شده ایم !
ما یک عمر است که انواع و اقسام گناهان کبیره و صغیره و نیمه کبیره و نیمه صغیره و هزار و یک جور منکرات مرتکب شده ایم . دیگر از انواع لهو و لعب و ملاهی ؛ گناهی نبود که نکرده باشیم .
یک عمر است که هر وقت دل مان میگیرد؛ یا هر وقت هوا ابری میشود ؛ یکی دو جام شراب می نوشیم و حافظ وار زمزمه میکنیم :
می خور ؛ که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت .

یک عمر است که نه نماز خوانده ایم ؛ نه روزه گرفته ایم ؛ نه به جهاد کفار رفته ایم ؛ نه خمس و زکات داده ایم ؛ نه به زیارت خانه خدا مشرف شده ایم ؛ و نه اینکه دو کلام از آيات بینه کلام الله مجید را یاد گرفته ایم .
حالا همه اینها بکنار ؛ اصلا آقا ! ما از روز ازل ؛ با هر چه پیغمبر و امام و شیخ و مفتی و ملا و فقیه و روضه خوان و آیت الله - چه از نوع عظمایش و چه از قماش غیر عظمایش - دشمن خونی بوده ایم و فحش و فضیحتی نبود که نثار شان نکرده باشیم .
اما حالا که یکپای مان لب گور است و نه پای گریز و نه دست ستیزی داریم ؛ شبانه روز مثل خایه حلاج میلرزیم که : خدایا ! این چه غلطی بود که ما کردیم ؟ این چه پخی بود که ما خوردیم .؟؟ حالا نمی شود از گناهان ما بگذری و بجای اسفل السافلین ؛ ما را به بهشت برین بفرستی تا آنجا با انبیاء و اولیا ء و حوران و غلمانان محشور بشویم ؟؟ حالا غلمانان هم نشد نشد ؛ اما مگر میشود درخت طوبی و جوی های شیر و عسل و حوران بهشتی مثل هلو را رها کرد و رفت توی جهنم با استالین و مائو وشمر و ابوسفیان و امام خمینی همنشین شد ؟؟

همینطور ما داشتیم ترسان و لرزان با خودمان کلنجار میرفتیم و در فکر آن بودیم چند هزار دلاری به یکی از این علمای اعلام بسلفیم بلکه بتواند قطعه کوچکی از بهشت را توی قباله مان بگذارد که چشم مان به حدیثی از حضرت صادق علیه السلام ! در کتاب مستطاب " حلیه المتقین " افتاد که دیدیم ای بابا ! یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم ؛ و بیخود و بیجهت ؛ اینهمه سال ؛ از ترس جهنم و اژدهای هفت سر و مار غاشیه و نمیدانیم زقوم و جهیم ؛ ترسیده و لرزیده ایم !!

مرحوم مغفور علامه مجلسی در کتاب مستطاب " حلیه المتقین " چنین میفرمایند :
" در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق ؛ و در حدیث معتبر از حضرت رسول منقول است که هر گاه گلی بشما بدهند ؛ ببویید و بر دیدگان خود بگذارید که آن از بهشت آمده است . "

لابد خواهید پرسید : خب ؛ بشما چه ؟؟ گل های بهشتی چه ربطی به گناهان کبیره و صغیره جنابعالی دارد ؟؟ حالا خدمت تان عرض میکنیم .
علامه مجلسی میفرمایند : " مالک جهنی روایت کرده است که : گلی به حضرت امام جعفر صادق دادم . گرفتند و بوییدند و بر هر دو دیده گذاشتند و فرمودند : هر کس گلی را بگیرد و بر دیده بگذارد و بگوید اللهم صل علی محمد و آل محمد ؛ هنوز گل را بر زمین نگذاشته باشد همه گناهانش آمرزیده شود !!"

می بینید آقا ! می بینید ما بیخود و بی جهت ؛ اینهمه سال ؛ همینطور الکی ؛ از ترس عقوبات قبر و عقبات قیامت و گیر و دار محشر و مار غاشیه و روز صد هزار سال و کنده نیمسوزی که بلا نسبت بلا نسبت ؛ توی ما تحت آدم فرو میکنند ؛ بخودمان ترسیده و لرزیده ایم و زندگی را بر خودمان حرام کرده ایم ؟؟!!

وقتی بنا به فرموده عالم ربانی ! مرحوم ملا محمد باقر مجلسی ؛ با بوییدن یک گل ؛ همه گناهان کبیره و صغیره آدمیزاد در چشم بهم زدنی بخشوده میشود ؛ آدم مگر مرض دارد که همه خوشی های دنیا را بخودش حرام بکند وبرود نماز بخواند و روزه بگیرد و در ماتم امام حسن و امام حسین و زین العابدین بیمار قمه بزند و گل روی فرقش بمالد و اگر دستش برسد برود برج های دو قلوی نیویورک را بر سر کفار خراب بکند و لب هم به آن زهر ماری ها نزند ؟؟ آخر هیچ آدم عاقلی همچو کاری میکند ؟؟
پس بی جهت نیست که پیران جهاندیده و سرد و گرم چشیده روزگار از قدیم ندیم ها گفته اند :
گنه گر میکنی ؛ باری کبیره !!

۱۹ آبان ۱۳۸۸

بوسیدنم از آشپزی ام بهتر است ...!!!

اين دختر خانم خوش خنده و خوش بر و رو ؛ در شهرک ساحلی HAWI در کرانه اقیانوس آرام ؛ رستورانی را می چرخانید و چنان خوشگل و خوشرفتار بود که ناهار آنروز مان یکی از بهترین و خوشمزه ترین غذاهایی بود که در سفرمان به هاوایی خوردیم .
سالاد هایی را که همراه با ماهی تازه بخوردمان داد هرگز از یادمان نخواهد رفت . من چند تا عکس از او گرفتم و بهش قول دادم که یکی از عکس هایش را روی سایت ام بگذارم .نامش را هم پرسیدم اما چون هوش و حواس مان دیگر کار نمی کند یادمان رفت .
روی پیراهنی که پوشیده نوشته است : بوسیدنم از آشپزی ام بهتر است . از شما چه پنهان آشپزی اش معرکه بود ؛ بوسیدنش را تجربه نکردیم !

۱۸ آبان ۱۳۸۸

هاوايی ...بهشت اينجهانی ...." 4"

پنجشنبه پنجم نوامبر

آخرين روزی است که در هاوايی هستيم . آسمان نيمه ابری است وانگار می خواهد ببارد . درجه حرارت 75 درجه فارنهایت .
انگار اين چند روز مرخصی مان به سرعت برق و باد گذشته است .
رفتيم در رستوران ساحلی صبحانه مفصلی خورديم و بعدش رفتیم کنار استخر و آفتاب گرفتیم . عیال دلی از عزا در آورد و یکی دو ساعتی شنا کرد . ما پیری را بهانه کردیم و تن به آب ندادیم . فی الواقع تنبلی نه پیری .
حوالی ظهر ؛ عيالات برای خريد ما را تنها گذاشتند . من و هانری نشستیم به آبجو خوری . در سایه سار درخت شگفت انگیزی در یکی از هتل های کرانه اقیانوس .
و عصرش یکی دو ساعتی خواب .
و شب ؛ شامی و گشت و گذاری در خیابانها و خواب .

جمعه ششم نوامبر

میگویند هر آغازی را پایانی است . و هر سفری را نیز .
اکنون در فرودگاه هونولولو هستیم . و نیم ساعت دیگر پرواز بسوی کالیفرنیا .

در هواپیما ؛ کتاب " کارنامه سه ساله " آل احمد را بتمامی خوانديم و دستگیرمان شد که این آقای نویسنده نسل ما ؛ چه نگرش عقب افتاده ای نسبت به مسائل ایران و جهان داشته است و چگونه نسل ما را به ژرفای سیاهی ها کشانده است . من قلمش را دوست دارم اما نگاهش را نه . نگاهش ارتجاعی و عقب مانده است . بوی نا میدهد . اما قلمش شیرین است و بسیار هم شیرین است .

و اینک فرودگاه ساکرامنتو . و فرزندانم آلما و الوین به پیشواز ما امده اند .
آیا عمری و مجالی خواهد بود که بار دیگر ؛ سالی یا سالیانی دیگر ؛ به هاوایی بر گردیم و در زیبایی های طبیعت غرق و غرقه شویم ؟؟ نميدانم .
هر چه بود چند روزی را فارغ از روز مره گی های ملال آور گذراندیم که خودش غنیمتی است .



۱۷ آبان ۱۳۸۸

هاوايی ...بهشت اينجهانی ...."3"

سه شنبه سوم نوامبر

باران میبارد . گهگاه یکریز میبارد و گهگاه خورشید از پس ابری لبخندی میزند و دوباره باران است که می بارد .
در رستوران هتل مان - که به سبک و سیاق ژاپنی تزیین شده صبحانه ای می خوریم و راه می افتیم . دوباره به جزیره پیمایی . و میرانیم تا شمالی ترین نقطه جزیره .
و حوالی غروب به تماشای رقص بومیان هاوایی میرویم . نامش LUAO در محلی بنام paradise cove. در میان باغی و کنار اقیانوس . و در فضای باز . زیر آسمانی که انگار میخواهد ببارد . و دو ساعتی به تماشای رقص حیرت انگیز رقصندگان هاوایی می پردازیم .
و همانجا شامی و شرابی .

چهار شنبه چهارم نوامبر

دو تا کتاب آورده ایم که در ساعات فراغت بخوانیم ! اما کو فراغت ؟؟فرصت سر خاراندن نداریم . از صبح تا شام ؛ مثل مرحوم مغفور آقای کریستف کلمب در جستجوی کشف تازه ها . و چه کشف هایی هم . !
چند روزی است که نه روزنامه ای خوانده ایم نه نگاهی به وغ وغ صاحاب های رنگ وارنگ انداخته ایم .
غرق و غرقه در زیبایی های طبیعتیم .و خبری از سر و دستار نه !!
دریا آنچنان آرام است که انگار به خوابی خوش فرو رفته . و آسمان صاف و آبی .و گهگاه لکه های ابری در اینجا و آنجا .

راه می افتیم . به جزیره پیمایی ! و بجایی میرسیم که میوه های محلی میفروشند . نامش Kualoa Garden .
می ایستیم . خریدی میکنیم . بعدش مینی بوس ابوطیاره ای سوارمان میکند و میبردمان داخل جنگل . و جوانی بومی برایمان از درخت ها و گیاهان و میوه های عجائب و غرائب سخن میگوید و میوه هایی را به خوردمان میدهد که تا امروز نه دیده ایم و نه خورده ایم . بعدش سوار قایق میشویم و در دریاچه ای که در کمر کش کوه است و آنسوی ديگرش اقیانوس ؛ به جستجوی جزیره سحر آمیز ! گشت و گذاری میکنیم و دوباره به جنگل بر میگردیم . ( بوميان هاوايی را معمولا polynesian مینامند ؛ همچنين کار برد ترکیب دیگری مانند pacific Islander در مورد بوميان رایج است .)

راهنمای مان با ساییدن دو قطعه چوب ؛ آتشی روشن ميکند و جوان بومی ديگری برایمان رقص آتش اجرا میکند
گشت و گذارمان در این باغ بهشت یکی دو ساعتی بطول می انجامد . نفری بیست دلار می سلفیم و راه می افتیم .
اینجا بی گمان یکی از هیجان انگیز ترین بخش های سفرمان بود .

دو باره در جاده جنگلی کوهستانی هستیم . اینسویش اقیانوس ؛ و انسویش جنگل های سبز اندر سبز .
و در یکی از رستوران های سنتی بین راهی می ایستیم و جای تان خالی یک شکم سير میگو و ماهی می خوریم . انگاری در رامسر ؛ در حاشیه خزر ؛ پای درخت نارنجی در نارنجستانی نشسته ایم و کولی ماهی و قزل آلا می خوریم . بهمان تازگی و بهمان خوشمزگی .

امروز به هتل جديدمان نقل مکان کرده ایم .نامش Halekulani
اتاق مان در طبقه پانزدهم . و چشم اندازمان تمامی اقیانوس .ظاهرا هتل پنج ستاره است اما آنقدر شیک و زیباست که ما به میل خودمان سه ستاره اضافی هم به ایشان می بخشیم و هشت ستاره اش میکنیم !!
قبل از آنکه به اتاق مان برويم ؛ از ما با شامپانی پذیرایی میکنند . بعدش میرویم در یک کوکتل پارتی که به افتخار همه مهمانان راه انداخته اند شرکت می کنیم و دمی به خمره میزنیم . نم نمک باران میبارد .
شب ؛ عیال و مینا به خرید میروند و من و هانری در تراس هتل مان می نشینیم و شب و دریا را تماشا می کنیم و خاطرات دیر و دور را نشخوار می کنیم .

هاوايی ؛ بهشت اينجهانی ..."2"

دوشنبه دوم نوامبر

در waikiki هستيم . گرمای هوا حدود هفتاد درجه فارنهايت . دريا آرام . آسمان آبی و بدون ابر . و بايد صبحانه ای بخوريم و راه بيفتيم برای ماجرا جويی ها ...

و راه افتاديم . از waikiki به بندر معروف پرل هاربر . و طبيعت چنان زيبا که کلام از توصيف آن عاجز . و در حاشيه اقيانوس رانديم و رانديم . تا رسيديم به بندر پرل هاربر .
و اين همان بندر معروفی است که بهنگام جنگ جهانی دوم مورد حمله هوايی ژاپنی ها قرار گرفت و دهها ناو جنگی امريکايی به قعر اقيانوس فرو رفتند .

سی و چند دلاری ميگيرند و خلايق را سوار کشتی ميکنند و به تماشای بقايای کشتی هايی ميبرند که در اين حمله هوايی آسيب ديده اند . سينمايی هم ساخته اند که فيلم های مستند آنروز را نشان ميدهد .
و نمايشگاهی از عکس و اسلايد و آلات و ادوات آدمکشی و بمب ها و موشک ها به تماشا نهاده . و ما چون ميانه ای با جنگ و آدمکشی نداريم از خير تماشای آنها ميگذريم و همواره اين پرسش در ذهن مان که :
آيا اين نمايش و نمايشگاهها ؛ توجيهی نيست برای بمباران اتمی هيروشيما و ناکازاکی ؟؟ که يعنی آنها زدند و کشتند ؛ ما هم زديم ؟؟!!و بد جوری هم زديم ؟؟!! و اگر امروز هم پايش بيفتد دوباره و سه باره و صد باره ميزنيم ؟؟!!!
و تماشاگران اين تماشاخانه ؛ اغلب ژاپنی ها ؛با دوربين ها و قبل منقل هايشان .

و دوباره ميرانيم و به آغوش طبيعت باز ميگردیم .. از دره ای سبز اندر سبز ميگذریم که صد ها آبشار از قله کوهها به پایین سرازیر است و در ميان مه و رنگین کمان جاری .
و ناهاری میخوریم در رستورانی پای یکی از همین آبشاران . و سلانه سلانه به waikiki بر میگردیم .
در راه ؛ باران ميگیرد .و عطر باران و خاک و سبزه مست مان میکند .
شب را در تراس هتل مان بساط شام و شراب براه می اندازیم و جای تان خالی رو در روی اقیانوس می نشینیم و می نوشیم و به موسیقی گوش میدهیم .