زن چو میغ است و مرد چون ماه است
ماه را تیرگی ز میغ بود
بد ترین مرد اندرین عالم
بر بهینه زنی دریغ بود
هر که او دل دهد به مهر زنان
گردن او سزای تیغ بود
« انوری»
_______
میغ= ابر
بیچاره زن ایرانی
«طبس شهری انبوه است، اگرچه به روستا نماید، و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند، خرماستان ها باشد و بساتین. و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد… و در آن وقت امیر آن شهر گیلکی بن محمد بود و به شمشیر گرفته بود. و عظیم آسوده بودند مردم آنجا، چنانکه به شب در سرای ها نبستندی. و ستور در کوی ها باشد، با آنکه شهر را دیوار نباشد هیچ زن را زهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خونی نبود از پاس عدل و…»
" نقل از : سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی"
حالا ببینیم جناب آقای اوحدی مراغه ای در باره زن ایرانی چه فرمایشاتی میفرمایند :
زن مستور ، شمع خانه بود
زن شوخ ، آفت زمانه بود
زن پرهیزگار طاعت دوست
با تو چون مغز باشد اندر پوست
زن نا پارسا شکنج دل است
زود دفعش بکن ، که رنج دل است
زن بد را قلم بدست مده
دست خود را قلم کنی زان به
زان که شوهر شود سیه جامه
به که خاتون کند سیه نامه
زن چو خطاط شد بگیرد هم
هم چو بلقیس عرش را به قلم
کاغذ او کفن ، دواتش گور
بس بود گر کند به دانش زور
آنکه بی نامه نام ها بد کرد
نامه خوانی کند چه خواهد کرد ؟
او که الحمد را نکرد درست
ویس و رامین چراش باید جست ؟
زن چو بیرون رود بزن سختش
خود نمایی کند ، بکن رختش
ور کند سرکشی ، هلاکش کن
آب رخ میبرد ؟ به خاکش کن
چون به فرمان زن کنی ده و گیر
نام مردی مبر ، به ننگ بمیر
زن چو مار است ، زخم خود بزند
بر سرش نیک زن ، که بد بزند .
والله با این مواعظ حکیمانه ای که در سرتاسر دواوین شعرا و آثار فیلسوفان وطنی موج میزند عجبی نیست اگر بقول ناصر خسرو : هیچ زن را زهره نبوده است که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی !!
عجب تاریخ پر افتخاری داریم ها ؟!!