چهل سال پیش بود . تازه آمده بودیم امریکا
یک روز پاشدیم دست زن و بچه مان را گرفتیم رفتیم کنار دریا .
جایی را نمی شناختیم . شنیده بودیم سانفرانسیسکو سواحل خوبی دارد .
یک جاده ساحلی را گرفتیم پیش رفتیم. رسیدیم جایی که میشد دریا را دید ، پیچیدیم از یک سرازیری پایین رفتیم، همینکه نزدیک ساحل شدیم یک آقایی جلومان را گرفت که : کجا؟
گفتیم: میخواهیم برویم شنا کنیم!
گفت : عمو جان ! اینجا ساحل لختی هاست !
از دور نگاه کردیم دیدیم اوه مای گاد ! همه لخت وپتی اند !
بر گشتیم رفتیم جای دیگری بچه ها شنا کردند
حالا چهل سال از آن ماجرا میگذرد اما بچه ها هنوز سر بسرم میگذارند میگویند : بابا یادت میاد ما را برده بودی ساحل لختی ها !؟
و قاه قاه میخندند پدرسوخته ها ( خنده هم دارد والله )