دنبال کننده ها

۲۳ مرداد ۱۳۹۳



بیچاره انوری .....!
گویند در عهد دولت سنجر، حکیم انوری که سرآمد منجمان (ستاره شناسان) زمان بود....حکم کرد که طوفان هوایی شود(طوفانی بزرگ رخ دهد) . جمعی از این حکم مخوف شده (ترسیدند) محکمها برای خود ساختند و تشویش عظیم داشتند. اتفاقاً همان شب شخصی چراغی روشن بر سر مناره ای بلند نهاد. از غرایب امور اینکه این قدر نسیم حرکت نکرد که آن چراغ فرونشیند .( حتی یک نسیم هم نیامد که چراغ خاموش شود ) علی الصباح سلطان و ندیمان با او معارضات نمودند( بر او خشم گرفتند) و او را معاتب ساختند و حکیم متمسک به معاذیر شد.( پوزش خواست)

گویند آن سال خرمنها نیز از نوزیدن باد در صحراها ماند. انوری از تشویش بولایت بلخ گریخت !

شاعری درباره ٔ حکیم انوری گوید:

گفت انوری که از اثر بادهای سخت
ویران شود سراچه و کاخ سکندری
در روز حکم او نوزیده است هیچ باد
یا مرسل الریاح تو دانی و انوری
همین انوری بیچاره شعری دارد که حال و روز او را بخوبی تصویر میکند . شعر این است
هر بلایی کز آسمان آید
گر چه بر دیگری قضا باشد
بر زمین نا رسیده می پرسد :
خانه انوری کجا باشد ؟