صفحه نخست » کاشفان فروتن طلا، گیله مرد
اینجا رودخانه ای است که تابستانها در ساحلش میآساییم و تن به آب میدهیم.
اکنون اما ، چنان می جوشد و میخروشد که زهره آدم آب میشود.
اینجا روزی روزگاری کعبه آمال طلا جویان و کاشفان فروتن شوکران بوده است ، امروز اما تنها آسیابی و پلی و موزه ای از آن بر جای مانده است
کودکانی را از مدرسه ای دور به تماشای بقایای معادن طلا آورده اند.
معلم شان توضیح میدهد تنها بیست در صد از طلای موجود در اینمعادن را توانسته اند استخراج کنند و هنوز هشتاد در صد آن در دل کوهها و کوهساران باقی است .
کم مانده است بروم بیلی و کلنگی فراهم کنم در دل کوهساران دنبال طلا بگردم ! خدا را چه دیدی؟ یکوقت دیدی ما هم شده ایم یکی از کاشفان فروتن طلا !
کنار رودخانه بالا پایین میروم ، خسته میشوم ، در سایه سار درختی می نشینم و به آوای رودخانه گوش میدهم ؛ زیر آسمانی آبی و آفتابی دل انگیز.
میگویم سهراب اگر اینجا بود حالا شعر بالا بلندی در باره رود و آفتاب و آسمان و سنجاب ها میگفت.
لابد شعری همدر باره کرکس ها میسرود و گلایه میکرد که چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست !
من اما کرکس ها را دوستنمیدارم.
کرکس ها میهنم را از من گرفته اند: کارونم را ؛ زاینده رودم را ، ارس و ارسبارانم را ، ارومیه و سپید رودم رانیز .
اینجا ، در همان نقطه ای که نخستین رگه های طلا پیدا شده است ایستاده ام وبه سنگ نبشته ای مینگرم که صدو هشتاد سال از عمر آن گذشته است.
مردی از تبار طلاجویان ؛ به برادری یا خواهری نوشته است امروز اینجا فلزی یافته اند که میگویند طلاست .
نامه تاریخ ۱۸۴۸ را دارد.
نامه اش سه غلط نوشتاری دارد
معلوم میشود تب طلا اورا از آنسوی اقیانوس ها به اینجا کشانده است .
نمیدانم آیا اوهم سهمی از این « گلد » برده است یا اینکه همچون هزاران طلاجوی دیگر در بن سنگ ها و کلوخ ها دفن شده است !
اینجا ، کنار کاخ قدیمی دادگستری ، زنگ بسیار بزرگی را آویخته اندکه هر بار از کنارش رد میشوم بیاد زنجیر عدل انوشیروان عادل می افتم .
همان شاهی که مزدک را کشت ، پدر را به زندان افکند ، و بنا بنوشته سیاست نامه خواجه نظام الملک طوسی « در یک روز هفتاد هزار مزدکی بکشت »
چند قدم که پایین تر میروم تندیس مردی آویخته بر دار را بر دیوار ساختمانی قدیمی می بینم که یادگار کشت و کشتارهای زمانه ای است که کاشفان فروتن طلا به افسون کشف طلا هزار هزار از فراسوی گیتی به این شهر میآمدند و گذر برخی از آنان بر دار می افتاد لاجرم کاشفان فروتن شوکران میشدند
بگمانم شباهت هایی است بین آن زنجیر عدل انوشیروانی و این زنگ آویخته بر کاخ دادگستری در این سوی دنیا.
سرزمینی که هنوز کعبه آمال آرزومندان است
گویی « عدالت» در همه جای جهان به یک زبان سخن میگوید : زبان شمشیر
