دنبال کننده ها

۳ اردیبهشت ۱۳۹۳

وقتی آقای چخوف عصبانی میشود .

.....میدانید که کره خاکی ما برای هنر  جای مناسبی نیست .
این درست که کره مان بس بزرگ و پر نعمت است ؛ با وجود این  ؛ نویسنده جایی برای زیستن در آن نمی یابد .
نویسنده ؛ یک یتیم ابدی ؛ یک مطرود ؛  یک کودک بی دفاع ؛ یک گوسفند قربانی است 
من نوع بشر را به دو دسته تقسیم میکنم : نویسنده ها ؛ و حسود ها 
دسته نخست ؛ می نویسد .اما دسته دوم از حسادت میمیرد  و به دسته اول هزار و یک جور نسبت های ناروا میدهد .
من از دست حسودان مرده ام ؛ میمیرم و خواهم مرد . آنها زندگی ام را تباه کرده اند 
زمام حکومت دنیای نویسندگان را به دست گرفته اند ؛ نام ناشر و سر دبیر بر خود نهاده اند و تا آنجایی که قدرت دارند میکوشند نویسنده جماعت را غرق کنند ! 
لعنت ابدی بر آنان باد 
" آنتوان چخوف - مجموعه آثار - جلد اول - داستان اعتراف "
**--------
* کجایی آقای چخوف تا ببینی در عصر ما هم بقال ها و روضه خوانها و نوحه خوانهای مسجد و خانقاه هم  روزنامه نگار و سر دبیر و مدیر روزنامه شده اند و دارند نویسنده ها را دق کش میکنند ؟

۳۱ فروردین ۱۳۹۳

اصول دین چند تاست ؟

از یک آقایی می پرسند : شما مسلمان هستید ؟ 
میگوید : البته که مسلمانم . پس کافرم ؟ 
میگویند : اگر مسلمانی بگو ببینم اصول دین چند تاست ؟ 
میگوید : پنج تا 
می پرسند : می توانی نام ببری؟ 
میگوید : توحید ؛ نبوت ؛ رسالت ؛ امامت ؛ ونک 
حالا حکایت ماست . 

آقا ! ما پدر مادرمان مسلمان بودند . پدرم حاج آقا بود و مادرم حاجیه خانم !
پدرم گهگاهی نماز می خواند . بگمانم روزه هم میگرفت .اما از آن خانم باز های کهنه کار بود !
یادم نمیآید مادرم هیچوقت نماز خوانده باشد . اصلا میانه ای با نماز و روزه و مسلمانی و روضه خوانی و آخوند و شیخ و ملا نداشت . آخر عمری به اصرار پدرم پا شده بود رفته بود حج . حالا شده بود حاجیه خانم !
وقتیکه از حج برگشت از شیراز رفته بودم دیدنش .خیال میکردم حالا یک عالمه قصه و حدیث و حکایت و خاطره از زیارت خانه خدا برایم تعریف میکند . 
مادرم اخم هایش را تو هم کرده بود و گفته بود :  چه حجی پسر جان ؟ چه خانه خدایی ؟ یک مشت گاو و خر آنجا هروله میکشیدند و دور سنگ سیاهی می چرخیدند و می چرخیدند و همانجا هم می شاشیدند و می ریدند !! اگر خانه خدا همین است ما از خیرش گذشتیم !

خدمت تان عرض کنیم که : ما از همان روزی که دست چپ و راست مان را شناختیم نمیدانیم چرا دشمن خونی اسلام و ملا و شیخ و روضه خوان بوده ایم . هیچوقت آب مان با هیچ خدایی و ناخدایی و کدخدایی به یک جو نمیرفته است . حالا که یک پای مان لب گور است و همین فردا پس فردا غزل خدا حافظی را خواهیم خواند ترس مان بر داشته است که نکند توی آن دنیا این آقایان نکیر و منکر یقه مان را بگیرند و از ما اصول دین بپرسند ؟ 
راستش ما از آن گرزهای آتشین و مخصوصا آن کنده نیمسوزی که بلا نسبت شما توی ماتحت آدم فرو میکنند می ترسیم !. بد جوری هم می ترسیم  . .این است که دست به دامان شما شده ایم و از شما میخواهیم بفرمایید اصول دین چند تاست ؟ 
خداوند تبارک و تعالی انشاء الله در آن دنیا شما را با انبیاء و اولیاء و امام خمینی و آیت الله العظمی خلخالی و امثالهم محشور بفرماید ! آمین !
_________
* پانوشت : اگر در آن دنیا از ما پرسیدند اصول دین چند تاست چه جوابی بدهیم ؟ چطور است بگوییم : توحید ؛ نبوت ؛ رسالت ؛ ونک ؛ میدان فوزیه ؟؟!!  ها ؟؟ بدادمان برسید خانم ها آقایان ! آخر شما چه جور رفیقی هستید لاکردار ها ؟؟!!