دنبال کننده ها

۱۰ اسفند ۱۳۹۲

مهدیا ! روز من خراب مکن !!


دوست شاعر من حضرت مهدی سهرابی ؛ بدون واهمه از درخت زقوم و روز صد هزار سال و عقاب 

 قیامت و لهیب آتش جهنم ؛  منظومه طنز آمیز جانداری سروده است تحت نام " الشرح المصادیق فی ارشاد الزنادیق  " و نه تنها عرش اعلاء بلکه حضرت بارینعالی را هم به لرزه انداخته است . 
 با خواندن این منظومه نه فقط بار گناهان آدمیزاد سنگین تر و رنگین تر و پر و پیمان تر میشود و در زمره ملحدین و ناکثین و مرتدین و مارقین در میآید ؛ بلکه آدم خودش را در قعر دوزخ می بیند و چشم براه آنست که نکیر و منکر ؛ با گرز آتشین و کلاه منگوله دارشان از راه برسند و کنده نیمسوز توی ما تحت مبارکش فرو کنند !

ما این منظومه را با هزار ترس و لرز و سیصد و هفتاد و هفت استغفرالله و لعنت الله علی الشیطان الرجیم خواندیم و در پاسخش چنین نوشتیم : 
" ای مهدی کافر مهدور الدم !  توی آن دنیا روی پل صراط ؛ - یا بقول این گبران نا مسلمان پل چینوت _ یقه مان را نگیری که وساطت تان را پیش حضرت باریتعالی بکنیم و مرتد مهدور الدمی چون شما را از پل صراط بگذرانیم ها !! اصلا آقا ! ما شما را نمی شناسیم ! 

در پاسخ مرقومه شریفه ما ؛ این جناب شاعر باشی  پاسخی به شعر مرقوم فرموده اند و میفرمایند :
ما چو یاران نفوذی داشتیم 
پرچم الحاد می افراشتیم 
گر بیندازندمان آن تو ؛ خوشی ؟
گیله مردا ! گیله مردا ! داشتیم ؟؟!!
خواجه می فرمود و ؛ می کردیم رد 
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم !!
...
تا علی باشد شتر  ما ساربان 
غم مخور ؛ بذر دغل هم کاشتیم 
شخص مولامان (ع) شفاعت میکند 
کز مدیح اش هیچ کم نگذاشتیم !!!!

اگر چه حضرت باریتعالی یک ذره ذوق شاعری در وجود مبارک مان به ودیعه ننهاده است ؛ اما امروز ؛ از روی ناچاری ؛ کلی زور زدیم و یکی دو بیتی منباب خالی نبودن عریضه سرودیم و برای این شاعر مهدور الدم ملحد فطری فرستادیم . 
سروده ما این است : 
مهدیا ! شعر تو همی خوانم 
پاسخ ات را به شعر نتوانم 
شعر تو شیر و شکر و قند است 
شعر نه ! درد نامه و پند است 
مدح تو نوش و ؛ ذم تو نیش است 
انگبین نه ! ز انگبین بیش است 

مهدیا ! مرغ پر شکسته منم 
گیله مرد پریش و خسته منم 
گر چه از قوم باده نوشانم 
رند و دلگیر و دلشکسته منم 

مهدیا ! روز من خراب مکن !
جگرم را تو بیش آب مکن !
مهدیا ! چشمه زلالی تو 
شاعری رند و ؛ اهل حالی تو 
مهدیا ! شاعری نه کار من است .....
اینجا که رسیدیم چشمه جوشان شعرمان خشکید !! اما بقول شاعر : 
ران ملخی نزد سلیمان بردن 
عیب است ؛ و لیکن هنر است از موری 

۹ اسفند ۱۳۹۲

شاعر مرده را عشق است ....

یک شاعر گمنام عصر صفوی بنام عبدی بیگ که به تقلید از هفت پیکر نظامی و هشت بهشت امیر خسرو دهلوی مجموعه " هفت اختر " را سروده است شعری دارد که طی آن میگوید شاعر زنده در زمان و زمانه اش  ارزش و بهایی ندارد . شعر این است : 
قیمت شاعران زنده کم است 
شاعر آنکس بود که در عدم است . 
انگار از زمان و زمانه  عبدی بیگ تا امروز همچنان طالع شاعران بر مدار قمر بوده و نان همیشه سواره بوده است و شاعران بیچاره پیاده . 

حالا که صحبت از شعر و شاعری شد بد نیست شعری از  یکی از دشمنان خاقانی شروانی را اینجا نقل کنم بلکه شاعران هجو گو و طنز پرداز را بکار آید 
این شعر منسوب به ابوالعلا گنجوی است که گویا خطاب به خاقانی سروده است : 

خاقانیا  ! اگر چه سخن نیک دانیا 
یک نکته گویمت ؛ بشنو رایگانیا 
هجو کسی مکن که زتو مه بود به سن 
شاید تو را پدر بود و تو ندانیا !

۸ اسفند ۱۳۹۲

خاری در چشم ملاها ......

....ملی گرایی ؛ اساس بد بختی ماست . اینها نقشه هایی است که مستعمرین کشیده اند . ما چقدر سیلی خوردیم از این ملیت . اینها بروند گم شوند . اینها باید خجل باشند ....

" روح الله خمینی - 18 مرداد 1359-  حسینیه جماران  " 

-------- 

.... خیلی باید توجه داشته باشید که به اسم ایران و به اسم کشور ایران ؛ شیاطینی نخواهند شما را منصرف کنند از اسلام عزیز . 
هر فساد که هست از ملیت و ملی گرایی است ...

" روح الله خمینی - 19 بهمن 1359 - خطاب به افسران نیروی هوایی  " 
-------  

.... فردوسی از رستم خیالی و پادشاهان تعریف کرده . در حالیکه در کتاب خود حتی یک کلمه هم از انسان و انسانیت و یا خراسانی رنجدیده نامی نبرده است . 
شاهنامه فردوسی ؛ شاه نامه نیرنگ و دروغ و سرگرم کننده مردم بد بخت ماست ....

" شیخ صادق خلخالی - دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد - دیماه 1358 " 

-----
ملت انقلابی ؛ شاهنامه نمی خواهد . پاسدار نامه میخواهد . 
ملت ما انقلاب نامه میخواهد . فردوسی عوض رستم و اسفندیار چرا ابوذجاجه ها را ترسیم نکرد؟ چرا حنظل ها را ترسیم نکرد ؟ چرا حماسه های بدر و احد را باز گو نکرد ؟ که برود افسانه ها و خرافات را پیاده کند ؟ 

" آخوند عبد خدایی - پاییز 1361 " 

----------- 
تا چشم تان کور بشود 

۷ اسفند ۱۳۹۲

اخلاق بردگی ....و اخلاق اربابی



کارل گوستاو یونگ (روانشناس شهير سوئيسي و از شاگردان معروف فرويد كه در بحث ناخودآگاه جمعي از هم جدا شدند) می گوید که انسان ها بر دو نوع اخلاق رفتار می کنند: اخلاق بردگی و اخلاق اربابی. اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که 90 درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که مي‌گوید در مهمانی‌ها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی مي‌شوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچه دار مي‌شود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج مي‌کند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نمي‌آید، این را مستقیم بهش حالی نکن، برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند خودت را، عقاید و احساساتت را سانسور کن، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان، لباسی را که دوست داری نپوش، اگر لذتی برخلاف شرع و عرف و قوانین جامعه بشری است آن را در وجودت بُکُش و به خاک بسپار، فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوش برخورد و خلاصه، همرنگ و همراه و هم مسلک جماعت باش... اما اخلاق اربابی، کاملا متفاوت است. افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روانشناسی، آدم‌هایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس وهمسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق و تنبیه اجتماعی، که برمبنای وجدان خودشان تعریف مي‌کنند. البته وجدان شخصی این افراد، مستقل، بالغ، صادق و سالم است، اهل ماست مالی و لاپوشانی نیست، صریح و بی پرده است و با هیچکس، حتی خودش تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست. برای توده‌هایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاه زیبا و تحسین برانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است. یونگ مي‌گوید افرادی که به اخلاق اربابی رسیده اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد شدگی پس مي‌دهند. آنها به رضایت درونی مي‌رسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیرقابل درک باقی مي‌مانند.

۵ اسفند ۱۳۹۲

بچه پر رو.......

یکی از اضلاع مفاعیل خمسه ؛  بمصداق این ضرب المثل که :  بچه یتیم را رو بدهی ادعای میراث میکند ؛  عینهو پشکل خودش را قاطی مویز کرده و هی پنبه لحاف کهنه باد میدهند و شاه اندازی میفرمایند و قرت و قراب میآیند و هی از انبان ابوهریره شان آیه و سوره و حدیث بیرون میکشند و حرف های گنده تر از دهان شان میزنند و هنوز زرده را بالا نکشیده قد قد میکنند و مدعی آن شده اند که بزودی حکومت جهانی اسلام ! در سرتاسر جهان مستقر خواهد شد .
میگویند : یکی را به ده راه نمیدادند میگفت تیر و ترکشم را ببرید خانه کدخدا . حالا حکایت این آقاست . 
ایشان که از لوطی گری فقط پاشنه کش اش را دارند ؛ چند وقت پیش مثل سگ کاهدانی کلی پارس کرده اند و فرموده اند : استقرار حکومت اسلامی در ایران یک موهبت عظیم الهی بوده که حضرت باریتعالی به ملت مسلمان ایران عنایت فرموده است !
رفیق ما عباس آقا - که ما عباس چرچیل صداش میکنیم - با قسم و آیه میگوید این بابا یا جنی شده یا اینکه گه جن میل فرموده است . آخر چطور ممکن است در مملکتی که دست به دنبک هر کسی بزنی صدا میکند و ملت ایران برای اینکه گریبان خودش را از چنگال آیات عظام و علمای اعلام !و شجره خبیثه راهزنان اسلامی رها کند حاضر است زیر بیرق شمر و یزید و معاویه و هیتلر و ابوسفیان و حجاج بن یوسف برود ؛  آدمیزادی که تا همین دیروز پریروز تاپاله را عوض نان تافتون میگرفت و اخ و تف را عوض شاهی سفید ور میداشت  پیدا بشود و مدعی حکومت بر جهان بشود ؟ 
میگویم : عباس آقا جان ! شما زیاد بد به دل تان راه ندهید .بقول معروف : 
بیا کمتر تو خون اندر دلش کن 
ندانسته گهی خورده ولش کن !
عباس آقا میگوید : درست است که میگویند لاف در غربت و باد در راسته مسگر ها 
درست است که میگویند یک مرید خر بهتر از صد توبره زر 
درست است که میگویند هر کس از هر جا رانده شد با ما برادر خوانده شد 
اما ؛ بالاخره ؛ شتر خوابیده اش هم از الاغ بلند تر است !
آخر این ابلهکی که اگر صد من ارزن رویش بریزی یکی اش پایین نمی آید ؛ این ابله سه پشته ای که هم تون را می تابد هم بوق را میزند . یعنی نمیداند که مردم چنان از حکومت الله بجان آمده اند که دعا میکنند شمری ؛ ابو سفیانی ؛ حجاج بن یوسفی ؛ کسی ؛ از راه برسد و آنها را از شر حکومت ابلهان خلاص کند ؟ 
میگویم : ببین عباس آقا جان ! یارو آمده یک گهی خورده و رفته ؛ شما چرا دارید اوقات تان را تلخ میکنید ؟ اجازه میفرمایید یک استکان چای دیشلمه کهنه جوش تازه دم خدمت تان تقدیم بکنیم ؟  از آن گذشته ؛ مگر نشنیدی که میگویند مورچه که پر در آورد عمرش به آخر رسیده ؟ 
ملا ها هم پر در آورده اند عباس آقا جان .