دنبال کننده ها

۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

علی آقای جهنم فروش

این رفیق مان علی اقا نمیدانم چرا پایش را توی یک کفش کرده است و خودش را به در و دیوار میزند بلکه بتواند قطعه ای از قطعات جهنم را بما بفروشد !
حالا چرا از میان همه پیغمبر ها جرجیس و از میان همه گناهکاران و جهنمیان عالم این گیله مرد آواره فلکزده مادر مرده مظلوم را انتخاب کرده است خودمان هم نمیدانیم .
صبح که از خواب پا میشویم می بینیم یک پیام فدایت شوم از طرف آقای علی آقا برای مان آمده است که :
ای فلان بن فلان !من فلان نوشته ات را خواندم . خیلی هم خوشمان آمد . چطور است بیایید یک قطعه از قطعات مرغوب جهنم را کنار قطعات صادق هدایت و بزرگ علوی و ساعدی و گلشیری و نمیدانم ارسطاطالیس و ارشمیدس و مارکس و هگل و لنین از ما خریداری بفرمایید که به شرطها و شروطها  ؛  بشما ده درصد - گاهی هم بیست درصد - تخفیف میدهیم
هر چه گلوی مان را پاره میکنیم و میگوییم : آقای علی آقا جان !  ما اصلا نمیخواهیم به جهنم نزول اجلال بفرماییم ؛ شما چه اصراری دارید که ما را روانه جهنم بفرمایید  ؟  نه تنها به گوش مبارک شان فرو نمیرود بلکه هی پیغام و پسغام میفرستد که :
- ای آقای گیله مرد . اگر حالا از تخفیف مخصوص استفاده نفرمایید  فردا پس فردا که قیمت ها ده برابر بشود  انگشت حسرت و ندامت به دندان نگیرید ها !!
گاهی اوقات هم بما وعده وعید میدهد که سند منگوله دار جهنم را برایمان خواهد فرستاد .و ما میمانیم مات و متحیر که سند منگوله دار دیگر چه صیغه ای است ؟ و اصلا سند منگوله دار را توی کدام سوراخ سنبه ای توی گورمان بگذاریم ؟
چند وقت پیش ما نشسته بودیم و جای تان خالی چای دیشلمه کهنه جوش تازه دم مان را با یک مشت کشمش مرغوب و اعلای  کالیفرنیا نوش جان میفرمودیم و همینطور نرمک نرمک سوت میزدیم و  روزنامه میخواندیم . دیدیم یک شرکت اسراییلی کلی تبلیغات راه انداخته است و میگوید زمین های کره ماه را به خلایق میفروشد ! . ما با خودمان گفتیم : کره ماه ؟؟
و باکمال تعجب دیدیم یک آقای اسراییلی آمده است پنج هکتار از زمین های کره ماه را خریده است تا آنجا یک رستوران بسازد و پنج هکتار هم برای خواهرش خریده است که آنجا شنبلیله و گل گاو زبان و بادنجان و خیار و خربزه و گوجه فرنگی بکارد .
اینکه این شرکت اسراییلی قباله مالکیت کره ماه را از کجا بدست آورده است لابد در تورات یا در تلمود ؛ آیه ای ؛ سوره ای ؛ حدیثی ؛ حکایتی ؛ افسانه ای ؛ چیزی پیدا کرده است که نشان میدهد حضرت باریتعالی  همان روز ازل  ؛ قباله مالکیت کره ما ه  بانضمام سند مالکیت فلسطین و توابع را  بنام حضرت کلیم الله سلام الله علیه صادر فرموده است .
بر گردیم به داستان این آقای علی آقای جهنم فروش مان :
ما میگوییم : ببین علی آقا جان !مدینه باد به اهل مدینه ارزانی . ما بکوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین میخواهیم برویم بهشت آنجا با امام زین العابدین بیمار و امام خمینی عزیزمان کنار جوی های شیر و عسل راه برویم و اختلاط بکنیم . اصلا آقا ما میخواهیم برویم بهشت با آیات عظام و علمای اعلام  - که الحمد الله قاف تا قاف در حیطه تصرف آن عالیجنابان است  - گل بگوییم و گل بشنویم . شما چه اصراری دارید که میخواهید ما را از این نعمت عظما محروم فرموده و راهی جهنم بفرمایید ؟ اما مگر گوشش به ناله ها و ندبه ها و استغاثه های ما بدهکار است ؟
بدبختی اینجاست که قیمت هایی که علی آقای جهنم فروش مان روی قطعات جهنم گذاشته اند هر روز  همپای مظنه طلا و دلار  بالا و پایین میرود و گرنه میآمدیم چکی ؛ سفته ای ؛ قولنامه ای ؛ چیزی برای علی آقا میفرستادیم بلکه یقه مان را رها کند و برود ماستش را بخورد و سرنایش را بزند
اینکه این علی آقای ما از کی مالک دوزخ شده و سند مالکیت جهنم را از کجا بدست آورده است ما بی خبریم . 

۳۱ فروردین ۱۳۹۴

من میگویم خسن ؛ شما هم بگو خسن !!

از یکی پرسیدند : چیکاره ای ؟ 
گفت : والله خودم خان ام برادرم سلطان . خودم پیراهن ندارم برادرم تنبان !
حالا حکایت ماست . 
آقا ! انگاری این مملکت فلکزده ما بکلی دیوانه خانه شده است . آمده اند یک مشت فضول آغاسی و لسان الدوله و فصاحت السلطان و فصیح الاسلام و بیکار الدوله حاکم خندق را از سامره و نجف و جبل عامل و ری و روم و بغداد جمع کرده اند و آورده اند تا مملکت ما را به گنداب بکشانند . 
یک آقای حجت الاسلامی که تا همین دیروز پریروز تاپاله را عوض نان تافتون میگرفت و اخ و تف را عوض شاهی سفید ور میداشت حالا شده است رهبر معظم انقلاب و هی پنبه لحاف کهنه باد میدهد و قرت و قراب راه می اندازد و هر روز یک قبای تازه برای ملت در مانده ما میدوزد و کم مانده است هفت پشت خود را به سگ آبی برساند و گویا نفهمیده است که : 
اگر خسی بهوا رفت از کشاکش باد 
به یک دمی دو سه ؛ ناچار بر زمین افتد .
 از طرف دیگر یک مشت وامانده پا ردم ساییده که از خر برهنه پالان بر میدارند و بقدرتی خدا یمین را از یسار باز نمیشناسند ؛ پای منبر حضرت آقا می نشینند و با نعره های گوشخراش " این مباد آن باد " بخیه به آبدوغ زدن و آب غربال کردن و گره بر باد زدن را تمرین میفرمایند . 
آقای عظما هم به مصداق قحبه چون پیر شود پیشه کند دلالی و از حال و روز شان پیداست که آب شان به کرت آخر است چنان یابو ورشان داشته که شبانه روز از انبان ابوهریره شان شرح کشافی از حدیث و حکایت و تفسیر و تاویل صادر میفرمایند و کم مانده است بگویند جد بزرگوار ایشان در جنگ خندق شرکت داشته و از آن آش جابر انصاری هم میل فرموده اند . 
بقول عبدالرزاق اصفهانی : 
تو بدین کوتهی و مختصری 
اینهمه کبر و ناز بوالعجبی است 
یک وجب نیستی و پنداری 
کز سرت تا به آسمان وجبی است 
معروف است که : ملا نصرالدین از خرش افتاد زمین . پاشد خودش را تکاند و گفت : همینجا میخواستم پیاده بشوم . حالا حکایت این آقای عظمای ماست .
در مملکتی که دست به دمبک هر که بزنی صدا میدهد ؛ یک مشت آتا و اوتا ؛ بلند و کوتاه  - از کدخدای جوشقان بگیر تا آفتابه دار مسجد زواره و دره گز - توی مشهد جمع شده اند و پس از گرفتن مقداری حق البوق و مختصری هم قاقا لی لی ؛ یک سمیناری راه انداخته اند بنام " سمینار بزرگداشت پدر بزرگ مادری رهبر انقلاب " ! و ضمن آبغوره گیری برای اسیری زینب و ناکامی قاسم و گلوی عطشان علی اصغر ؛ روز ها و ساعتها در باب اندیشه های آن عالم جامع و فقیه پارسا  - یعنی جد بزرگوار آقای عظما  - سخن فرسایی فرموده اند و کسی هم نیست به این فلکزده ها بگوید آخر ای بندگان ببوی حضرت باریتعالی ؛ عروسی را که ننه اش تعریف کند برای آقا دایی اش خوب است 
پار بودی حیدرک امسال گشتی حیدرا 
سال دیگر گر بمانی قطب دین حیدر شوی !
باز خدا پدر آن آقای شاهنشاه آریامهرمان را بیامرزد که آن خدا بیامرز اگر چه خطاب به مرحوم کورش کبیر میفرمودند آسوده بخواب ما بیداریم اما دستکم ادعا نمیکردند که سگ آقای کورش آمده است روی پرچین ایشان شاشیده است . 
 و اما داستان " من میگویم خسن شما هم بگو خسن  " چیست ؟ 
راستش میخواستیم این داستان را هم برای تان تعریف کنیم اما از ترس اینکه نکند بقول همولایتی هایمان فردا پس فردا از ما ماست و پلو و باقلا قاتوق بخواهید از خیرش گذشتیم و ماجرایش را هر وقت دل مان خواست برای تان تعریف میکنیم . 
ها ؟ چرا اخم کرده اید ؟ مگر طلبکارید آقایان و خانم ها ؟!!