دنبال کننده ها

۲۹ بهمن ۱۳۸۹

دست بوسان شهبانو .......

نامه ای از شاعر عزیزهمولایتی ام رضا مقصدی
حسن جان
درود بر تو
درصفحه ات عکسی هست از آخوند های لاهیجان که بد نیست نام آنها را بدانی:
دو آخوند نخستین از سمت چپ برادران" بکا "است ( حرف ب ضمه دارد). آنکه دست فرح را می بوسد حاجی متضرع است که از بزرگ عمامه داران لاهیجان بود و نفر آغازین که دم در ایستاده است اسمش نظام شکن است
(عجب اسمی) .که دایی شاعر ارجمند وانسانگرای ما محمد امینی(م.راما)
ست که از اعضای ستاره ی سرخ بود که درسال 50 در تبریز دستگیر وپس از 7سال در سال 57 از زندان آزاد می شود ودر سال 64 برای نجات یکی از دوستانش در دریا غرق شد با آنکه در فن شنا
چندان ماهر نبود اما همان روحیه ی انسان دوستی وحمایت از دیگران
او را به مرگ می سپارد واستان گیلان از یک شاعر برجسته ی انسان دوست
محروم می ماند.نظام شکن باعث شد نام محمد عزیز رازنده کنم .نمیدانم او را می شناسی یانه؟ در سال 50 از زندان شعری از او به دستم رسید که بعد ها بر زبانها نشست.در این سال باخسرو گلسرخی ارتباطی تنگاتنگ داشتم وبرای جنگ های ادبی /سیاسی ی آن زمان
مقاله وشعر فراهم می کردیم. این شعر را به همراه یکی از شعر های خودم به خسرو سپردم تا آن ها را به جنگ صدا در شیراز بسپارد.
جنگ که در آمد این شعر بر سر زبان ها افتاد.دلیلش این بود که بارها از رادیو بغداد خوانده شده بود. سطرهایی از آن را برایت می نویسم.
یادش وخاطره اش گرامی باد.

بچه ها
کاغذی بردارید
بنویسید کبوتر زیباست.
بنویسید کلاغ
بی نهایت زشت است.
بنویسید که دارا خوب است
بنویسید که آذر خوب است
بنویسید که دارا فردا
قهرمان خواهد شد.
بنویسید که آذر فردا
قهرمان می زاید
.................
.................
تا شب جمعه ی آینده
مشق تان این باشد:
با با دندان دارد
اما
نان ندارد بخورد.

این هم گوشه یی از شعر مشهور گیلکی اش:

خزه از ای سر دیوار حیاط
شنه تا او سر دیوار حیاط

گل شیپوری ، خو شیپوره بزه
کوت کوتو عطر بدا
کی بوشو
کی بو ما؟
کی خوته
کی ایسا؟

26 روزه دیگه
تخم مرغون شیکه نن
جو.جه مرغون در، انن

می ماری
چاهه لب ،ناله کونه:
یا ابوالفضل رشید!

بانک رهنی
خو دوته دسه بنا می پیره سر
قرض ،امه خونه ایسا
هرچه کونیم نشنه.

خزه از ای سره دیواره حیاط
بو شو تا اوسره دیواره حیاط

خزه خسه نبنه.

تی فربون
رضا

۲۸ بهمن ۱۳۸۹

کوه ؛ موش زایید


با دیدن فیلم مجلس شورای اسلامی و هرولهء اوباش بر کرسی های نمایندگی مردم
ایران که برسر و کله خود می کوفتند وعربده کشان اعدام این وآن راخواستار بودند دو رباعی زیرنوشته شد
:
این مجلس اسلام که جوش آورده ست
کوهی ست که زاییده و موش آورده ست
روباه و سگ و دراز گوش آورده ست
در ظل خدا وطن فروش آورده ست
.
اجماع خر ازمجمع ملاخوشتر
سگدانی ازین صحنهء غوغا خوشتر
بیغولهء دد بهتر ازین لانهء جهل
اسطبل ازین مجلس اعلا خوشتر
م.سحر

۲۶ بهمن ۱۳۸۹


كافر ...!
داشتم يكي از اسناد تاريخى دوره ي صفويه را باز خوانى مى كردم ، نوشته بود : وقتى كه آنتونى شرلى به ايران آمد ، قصدش اين بود كه باب معاملات بازركاني بين ايران و اروپا را بگشايد ، و چون قصدش را با چند تن از دولتمردان و بازرگانان ايراني در ميان نهاد ، او را به حضور شاه بردند .
شاه از او پرسيد به چه قصدى به ايران آمده است ؟
آنتونى شرلي گفت : به قصد معامله و گشايش باب روابط بازرگانى بين ايران و اروپا
شاه از او پرسيد : چه مذهبى دارى ؟
جواب داد : كاتوليك هستم
همينكه شاه فهميد آنتونى شرلى مسيحى است ، فورا دستور داد او را از كاخ شاهى بيرون انداختند . بعدش هم امر فرمود همه ي كاشى ها و آجرهاى محوطه قصر شاهى را كه آنتونى شرلى پايش را روى آ نها گذاشته بود در آوردند و كاشي ها و آجرهاى تازه گذاشتند !!
در مورد پادشاهان صفوى آنقدر مطالب حيرت انگيز توى متون تاريخى هست كه آدميزاد گاهى از خودش مى پرسد چه جانورانى بر ايران حكومت مي كرده اند ..!! يا شايد بهتر است با تاسف بگويم چه جانورانى بر ايران حكومت مى كرده اند و مى كنند !
نوشته اند كه : روزى سربازى به شاه عباس نامه اي نوشت و ضمن شرح فداكارى هاى خود در جنگ هاى متعدد ،از شاه خواست كه دستور بفرمايند حقوق او را چند شاهى اضافه كنند .
شاه سرباز را به حضور خواست و فرمان داد آنقدر شلاقش زدند كه زير شلاق مرد ! بعد دستور داد آ ن آدميزادى را كه نامه ي اين سرباز را نوشته بود به حضورش بياورند و به بهانه ي اينكه خطش بد بوده است دستور داد دست هاي آ ن مرد بيچاره را بريدند !!