آرزوهای بر باد رفته ....
* - پرویز شاپور میگفت : آدمها آرزوهای بر باد رفته مشترکی دارند .
- داشتم فکر میکردم اگر انقلاب نشده بود حالا در ایران بودم و توی باغات چای مان - پای شیطان کوه لاهیجان - یک ویلای کوچولوی تر و تمیز ساخته بودم و روزها میرفتم ماهیگیری و قایقرانی ؛ و شبها میآمدم کتاب میخواندم و کتاب مینوشتم !
انقلاب آمد و آرزوهایم بر باد رفت .
- داشتم به زندگی آقای شاهنشاه آریامهر فکر میکردم .
اگر انقلاب نشده بود حالا هفتاد و چند سالی داشت و توی یکی از ویلاهای شاهانه اش در رامسر و کیش و نوشهر می نشست و آقا زاده اش هم شاهنشاه ایران شده بود و یک آرامگاه با شکوه نیز کنار آرامگاه پدرش برایش ساخته بودند و با نوه نتیجه هایش گل میگفت و گل می شنفت و ایران هم ایرانی نبود که حالا داریم .اما گاو آمد و خورد دفتر پارین را .....
می بینید ؟ می بینید من و آقای شاهنشاه آریامهر آرزوهای بر باد رفته مشترکی داریم ؟!!
- آدم گاهی چه فکرهایی میکند ها ؟؟!!