مرده ها نفس میکشند
دولت تشکیل میدهند .
قانون می نویسند .
مرده ها ؛ از شهر ها گورستان میسازند
- این را برادرم بمن گفت
و بعد کنار مادرم دراز کشید و مرد
حالا من کنار او ایستاده ام
کنار دریایی خالی از آب
جنگلی خالی از درخت
کنار مادرم که می پرسد :
کدام سال ما زندگی کردیم ؟
کدام روز ما خوشبخت بودیم ؟؟