دنبال کننده ها

۱۵ مهر ۱۴۰۲

یک مرید خر به از صد توبره زر

حجت الاسلام سید باقر شفتی یکی از آن آیت الله هاست که بنا به نوشته کتاب «قصص العلما» از زمان حضرت آدم تاکنون هیچ آخوند و کشیش و خاخام و حجت الاسلامی ثروت و مکنت او را نداشته است.
این آقای حجت الاسلام که در زمان فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار برای خودش یک دم و دستگاه فرمانروایی در اصفهان براه انداخته بود بهنگام تحصیل در نجف قدرت خریدن نان روزانه اش را نداشت و گاه از گرسنگی غش میکرد!
همین آقای حجت الاسلام و المسلمین وقتی بسال ۱۲۰۶ به ایران باز گشت بقول خودش «جز یک دستمال که مقداری نان خشک در آن بود و یک جلد کتاب» هیچ نداشت . بعد ها از طریق دزدیدن اوقاف و بالا کشیدن مال و اموال مردمان به یکی از ثروتمند ترین ملاهای جهان تبدیل شد که در ایران چهار صد کاروانسرا و هزار باب دکان داشت و صدها روستای اصفهان و بروجرد در تملک او بود .
در کتاب قصص العلما نوشته محمد بن سلیمان تنکابنی در باب سلوک این حجت الاسلام با خلق خدا چنین آمده است :
«در قتل نفوس فوق العاده اهتمام داشت!». یعنی دست خلخالی و لاجوردی و آن آقای رحمت الله علیه ! و همین آقای لوکوموتیر را از پشت بسته بود .
اشتیاق این حجت الاسلام در قتل مردمان چنان بود که هنوز هم قبرستانی که نزدیک خانه اش بود و کسانی که بدست او کشته شده در آنجا دفن شده اند در اصفهان موجود است و به « قبله دعا » معروف است .
در متون تاریخی آمده است که بیش از یکصد و بیست نفر بدست همین اهریمن گردن زده شده اند .
نوشته اند وقتی گناهکاران رابه حضور او میآورده اند نخست با مهربانی و ملایمت و اینکه « من در روز محشر پیش جدم شفیع گناهان تان خواهم شد » آنان را به اعتراف وا میداشته ، سپس با دست خودش آنها را گردن میزده ، آنگاه بر جنازه آنها نماز میخوانده و گاهی هم حین نماز غش میکرده است! .
آیت الله بهجت در باره همین سید باقر شفتی گفته است « از هندوستان برای سید شفتی وجوهات و جواهر با فیل میآورده اند !»
بنا به گفته آیت الله بهجت، شخصی که در همان زمان به دیدار سید شفتی رفته بود حکایت کرده است که « آنقدر طلا و جواهر جلویش ریخته بود که من نمی توانستم ایشان را ببینم»
در زمان فتحعلیشاه قاجار بهنگام جنگ ایران و روس چون خزانه خالی شد گفتند برویم از سید شفتی پول قرض کنیم
پس بی جهت نیست که میگویند : یک مرید خر به از صد توبره زر .
یغمای جندقی میفرماید :
سید و حاجی و ملا سه گروه عجب اند اند
که در این ملک از این هرسه بود غوغایی
خاک ایران را ایزد ز کرم پاس دهاد
که تو هم سید و هم حاجی و هم ملایی
No photo description available.
All reactions:
Mina Siegel, Touradj Parsi and 70 others

افغانی باید بره

عده ای در خیابان های تهران براه افتاده و با دادن شعار هایی همچون « افغانی باید بره » خواستار اخراج شهروندان افغانستان از ایران شده اند .
وقتی من تصاویری از این تظاهرات را در تلویزیون دیدم بیاد یک رویداد تلخ تاریخی افتادم :
در سال 1939 میلادی ؛ پس از حمله هیتلر به همه بنیاد ها و موسسات یهودیان ؛ یک آقای یهودی به یک آژانس مسافرتی در برلن میرود تا بلیطی بخرد و از کشور آلمان خارج بشود .
مسئول فروش بلیط از او می پرسد : کجا میخواهی بروی ؟
میگوید : نمیدانم
مسئول آژانس یک نقشه دنیا به دستش میدهد ومیگوید : انتخاب کن !
مرد یهودی خوب به نقشه نگاه میکند . هی بالا و پایینش میکند . هی از چپ به راست و هی از راست به چپ واکاوی اش میکند . دست آخر می پرسد : نقشه دیگری نداری؟
حالا پس از گذر بیش از هشتاد سال ؛ انگار آوارگان و پناه جویان افغان به همان سرنوشتی گرفتار آمده اندکه آن یهودی سر گردان.
پرسشی که از هموطنانم دارم این است :
شما که کف بر دهان آورده و فریاد میزنید« افغانی باید برود » هیچ از خود پرسیده اید کجا برود ؟
May be art of boat
All reactions:
Mina Siegel, Aziz Asgharzadeh Fozi and 86 others

۱۳ مهر ۱۴۰۲

بما جایزه نوبل ندادند

آقا ! یک ماه بود ما خواب و‌آرام نداشتیم. میل به غذا هم نداشتیم. شب ها، بجای خواب رویا بافی میکردیم .
از روزی که پسر صغرا خانوم اعلام کرده بود ما نامزد جایزه نوبل ادبیات شده ایم دیگر زندگی مان این رو آن رو شده بود .هر شب خودمان را در عالم هپروت می دیدیم .
البته مختصری دلواپسی هم‌داشتیم . خیال میکردیم این خانم شهرنوش پارسی پور رقیب ماست . از سوی دیگر خوشحال بودیم آقای محمود خان دولت آبادی امسال الحمدالله دیگر کاندیدای جایزه نوبل نیست ! میگفتیم ای آقا! نویسنده ای که با از ما بهتران افطاری میخورد و کراوات قرمز هم به گردنش می بندد با جایزه نوبل چیکار ؟.
شب ها دعا میکردیم بلکه بلایی سر خانم شهرنوش پارسی پور بیاید و ما با خیال راحت برنده جایزه نوبل بشویم و این آخر عمری به آلاف و اولوفی برسیم و یک عالمه هم پول و‌پله گیرمان بیاید .
اما از آنجا که این امپریالیسم جهانخوار همواره با ما سر ناسازگاری دارد و دلش نمی خواهد یک قطره آب خوش از گلوی مان پایین برود جایزه امسال را به یک نمایشنامه نویس بی نام و نشان نروژی داده اند و نه تنها سر ما بلکه سر خانم پارسی پور هم کلاه گذاشته اند .
البته نباید چندان نا امید بمانیم چرا که هنوز برنده جایزه «صلح »نوبل را اعلام نکرده اند و اگر خدا بخواهد و اگر این امپریالیست ها موش توی کار ما ندوانند ممکن است ما برنده جایزه صلح نوبل بشویم( البته اهمیت این جایزه از جایزه نوبل ادبیات هزار بار بیشتر است زیرا بقدرتی خدا آنچنان صلح و آرامشی در گوشه و‌کنار دنیا برقرار است که سالهاست ما صدای هیچ تیر و ترقه ای را نشنیده ایم )
اگر میخواهید بدانید ما چه آدم صلح طلبی هستیم و در راه بر قراری صلح چه جانفشانی هایی میفرماییم کافی است پای صحبت عیال مان بنشینید و به درد دل های ایشان گوش بدهید تا مظنه دست تان بیاید !
البته دوستان مان هم در زمینه صلح طلبی ما نظرات مشعشعانه ای دارند و پرونده ما زیر دست آنهاست و در عالم رفاقت ما را با مرحوم گلد واتر و مرحومه گلدا مایر و موشه دایان مقایسه میکنند .
خلاصه اینکه دعا کنید ما برنده جایزه صلح نوبل بشویم و به نان و آبی برسیم !
مگر ما چه چیزمان از مرحوم مغفور مناخیم بیگین کمتر است ؟ ها؟
May be an image of money and text
All reactions:
Nasrin Zaravar, Parvaneh Omidi and 88 others

فتحعلیشاه


فتحعلیشاه
مردی که بیش از هشتصد و پنجاه نوه نتیجه داشت
گپ خودمونی با ستار دلدار

تو میخواستی شاه بشوی

دکتر علی امینی نخست وزیر پیشین ایران تعریف میکرد : در جریان اوج گیری انقلاب روزی شاه بمنظور مشورت مرا به حضور پذیرفت .
گفتم : " اعلیحضرتا ! من چه کرده بودم که شما آن بلاها را سر من آوردید ؟ "
شاه گفت " تو میخواستی پادشاه بشوی "
گفتم : آن موقع که بچه بودم گاهی با بچه های دیگر شاه بازی میکردیم اما حالا بزرگ شده ام . موقع بازی من گذشته است .
در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی که رقابت بین دکتر منوچهر اقبال و دکتر علی امینی به اوج خود رسیده بود ؛ دکتر اقبال در باره دکتر امینی چنین میگفت :
" - این آقای امینی چشم های درشتی دارد ؛ ولی این چشم ها حقایق را نمی بینند .او از اول زندگی در ناز و نعمت بسر برده و از مشکلات مردم اطلاع ندارد . من وقتی در پاریس درس میخواندم و همه اش نگران کرایه خانه و خرج زندگی بودم ؛آقای امینی به اسم تحصیل در آنجا بود و در هتل های مجلل خوشگذرانی میکرد . او در پاریس خانه و آپارتمان دارد .همینکه اینجا خبری شد جان و مالش را از خطر بدر میبرد و بدبختی های مملکت را برای من و شما میگذارد .
دکتر امینی هم در باره اقبال چنین میگفت :
من تا بحال نشنیدم او یک مریض را معالجه کرده باشد .او سواد درستی ندارد .من و او هر دو تحصیلکرده فرانسه هستیم ؛ اگر او توانست ده سطر فرانسه بدون غلط بنویسد یا صحبت کند همه حرف های او را قبول خواهم کرد .خانم اقبال فرانسوی است ؛یک دختر او عیسوی و تارک دنیاست ؛ دختر دیگر او زن یک جوان آلمانی است .مسلکی هم ندارد . روز مبادا یک چمدان بر میدارد و میرود .....
انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی یک قربانی بزرگ داشت و آن هم دکتر منوچهر اقبال نخست وزیر و رهبر حزب میلیون بود .
و یک برنده بزرگ داشت : دکتر علی امینی
All reactions:
Nasrin Zaravar, Nasrollah Pourjavady and 50 others