در روزگاراران قدیم یک شاعر کرمانی قصیده بالا بلندی بر وزن قصیده معروف ناصر خسرو " جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند " سروده بود و رفته بود پیش علاء الملک حاکم کرمان تا شعرش را بخواند و به سبک و سیاق آن روزگاران پاداشی بگیرد
جناب حاکم باشی پس از شنیدن این قصیده بالا بلند ؛ رو به آقای شاعر باشی میکند و میگوید : در عصر ما شعر و شاعری به شعیری نمی خرند .
در همین هنگام خر حاکم باشی شروع به عرعر میکند . آقای حاکم باشی رو به جناب شاعر باشی میکند و میفرماید : آیا شما از لهجه ایشان می فهمید که در قصیده بلند بالای خود چه میگوید ؟
شاعر باشی هم که از دریافت صله و پاداش نا امید شده بود میگوید : بله ! بله ! این خر بیچاره با زبان بی زبانی میگوید : آنها نمی خرند که مثل شما خرند !!
جناب حاکم باشی پس از شنیدن این قصیده بالا بلند ؛ رو به آقای شاعر باشی میکند و میگوید : در عصر ما شعر و شاعری به شعیری نمی خرند .
در همین هنگام خر حاکم باشی شروع به عرعر میکند . آقای حاکم باشی رو به جناب شاعر باشی میکند و میفرماید : آیا شما از لهجه ایشان می فهمید که در قصیده بلند بالای خود چه میگوید ؟
شاعر باشی هم که از دریافت صله و پاداش نا امید شده بود میگوید : بله ! بله ! این خر بیچاره با زبان بی زبانی میگوید : آنها نمی خرند که مثل شما خرند !!