دنبال کننده ها

۱۰ دی ۱۳۹۰

بربریتی علاج ناپذیر ....

گوستاو فلوبر ؛ رمان نویس فرانسوی و نویسنده رمان های " مادام بوواری " و " سالامبو " در فاصله سالهای 1857 و 1889 نامه هایی به نویسندگان و اندیشمندان عصر خود نوشته که دانشگاه هاروارد آنها را در دو جلد منتشر کرده است .
فلوبر در نامه ای که برای ایوان تورگنیف نویسنده روسی نگاشته میگوید : بربریتی علاج ناپذیر از اعماق زمین سر بر آورده است .هرگز مسائل معنوی تا این حد خوار و بی مقدار نشده بود .هرگز نفرت به پدیده های متعالی؛ انزجار از زیبایی ؛ و بیزاری از ادبیات ؛ اینچنین آشکار نبوده است .

آیا امروز پس از صد و پنجاه سال که از مرگ فلوبر میگذرد ؛ این بربریت علاج ناپذیر همه جهان را به تسخیر خود در نیاورده است ؟؟
بهشت اینجهانی .....

....تلاش برای بر پایی بهشت بر روی زمین ؛ همیشه به جهنم راه برده است
کسانی که می پندارند قادرند بشریت را سعادتمند کنند انسان های خطرناکی هستند .
اساسا رویای ساختن بهشت بر روی زمین ؛ رویای خطرناکی است چرا که پس از مدتی باور میکنند که حق دارند تعداد بیشماری انسان شرور ! را از میان بردارند تا دیگران را به اصطلاح سعادتمند کنند .!!

کارل پوپر - نویسنده کتاب " جامعه باز و دشمنان آن "

۸ آذر ۱۳۹۰

نارنج و ترنج........

در سوپر مارکت ؛ به کارگر مکزیکی میگویم grapefruit دارید؟ نگاهی به دور و برش می اندازد و میگوید : نه ! نداریم . دو سه قدم جلوتر میروم و می بینم دهها جعبه از همین میوه روی هم انباشته شده است . کارگر مکزیکی را صدا میزنم و میگویم : Grapefruit
میگوید : اوه ...!! Toranja
می بینم که همان ترنج خودمان است . ضمنا در زبان اسپانیایی به پرتقال میگویند Naranja که همان نارنج خودمان است . انگار پرواز واژه ها مرز نمی شناسد

۲۹ آبان ۱۳۹۰

شاهنامه عصر جدید


كنون رزم virus و رستم شنو

دگرها شنيدستي اين هم شنو

كه اسفنديارش يكي disk داد
بگفتا به رستم كه اي نيكزاد

در اين
disk باشد يكي fileناب
كه بگرفتم از
site افراسياب

برو حال­ مي كن بدين
disk هان!
كه هم نون و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوي خانه اش
شتابان به ديدار رايانه اش

چو آمد به نزد
mini tower اش
بزد ضربه بر دكمه
power اش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت
مران
disk را در drive اش گذاشت

نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت
يكي
list از root ديسكت گرفت

در ان
disk ديدش يكي file بود
بزد
enter آنجا و اجرا نمود

كز ان يك
demo گشت زان پس عيان
به فيلم و به موزيك و شرح­ و بيان

به ناگه چنان سيستمش كرد
hang
كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگر باره
reset نمود
همي كرد هنگ و همان شد كه بود

تهمتن كلافه شد و داد زد
ز بخت بد خويش فرياد زد

چو تهمينه فرياد رستم شنود
بيامد كه ليسانس رايانه بود

بدو گفت رستم همه مشكلش
وز ان
disk و برنامه خوشگلش

چو رستم بدو داد قيچي و ريش
يكي
bootable ديسك آورد پيش

يكي
toolkit اندر آن disk بود
بر آورد آن را و اجرا نمود

همي گشت
toolkit هارد اندرش
چو كودك كه گردد پي مادرش

به ناگه يكي رمز
virus يافت
پي حذف امضاي ايشان شتافت

چو
virus را نيك بشناختش
مر از
boot sector بر انداختش

يكي ضربه زد بر سرش
toolkit
كه هر بايت ان گشت هشتاد
bit

به خاك اندر افكند
virus را
تهمتن به رايانه زد بوس را

چنين گفت تهمينه با شوهرش
كه اين بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خريت مكن
ز رايانه اصلا تو صحبت مكن

قسم خورد رستم به پروردگار
نگيرد دگر
disk از اسفنديار



۲۳ آبان ۱۳۹۰

خانه اجدادی .....

....فراموش نکن که یک " شاهزاده " که حاکم فارس شده بود ؛ بازار کریمخانی را از وسط خراب کرد .
فراموش نکن که طی پانصد سال حکومت پارت ها ؛ و طی سیصد و پنجاه سال حکومت ساسانی ها ؛ و طی هزار و سیصد سال از زمان حمله اسلام تا روی کار آمدن پهلوی ؛ تمام مردم این سرزمین که میگوییم " خانه اجدادی " ماست - و نیست - از وجود هخامنشی ها بی اطلاع بودند و هرگز بفکر تعمیر پازارگاد ؛ و یا آنچه بهش تخت جمشید میگوییم نیفتادند .

قصه های مربوط به فرمانفرما { حاکم فارس } را من از پدر خودم شنیدم . از جمله اینکه در حضور او ؛ پدرم زد رفت بالای منبر در روز عاشورا ؛ و چنان با هیجان ضد او صحبت کرد که محافظین او با خنجر ؛ تجیر { پرده } فاصله میان مردانه و زنانه عزادارها را پاره کردند و فرمانفرما را این جور بدر بردند .چون این در وقت مقدمات قرار داد 1919 بود پدر هم فرار میکند چون سربازان دولتی می خواستند او را دستگیر کنند و قشون SPR برای سرش قیمت معین کرده بود .
وقتی هم که او را بعد گرفتند و بردند پیش والی ؛ فرمانفرما - پدرت - بی تحکم و درشتخویی ؛ با آرامش حاصل از از داشتن قدرت ؛ خیلی هم پدرانه ؛ به او گفته بود : تو مرا بی وطن و خائن به وطن و وطن فروش میدانی ؛ و حال آنکه ربع مملکت مال من است . من از اینهمه ملک چشم پوشی میکنم ؟ من میخواهم ملک خودم را حفظ بکنم ؛ تو چه چیز را میخواهی حفظ بکنی ؟؟.....

--------

از نامه ابراهیم گلستان به سیروس فرمانفرما

۲۲ آبان ۱۳۹۰

اگر خدا بودم ......

باتشکر از پیام عزیز که این نوشته خواندنی را برایم فرستاد
من اگه خدا بودم، اینترنت رو قطع می‌کردم مردم یه ذره زند‌گی کنند.
من اگه خدا بودم زیر بغل آدما مو نمی‌کاشتم.
من اگه خدا بودم پیامبر نمی‏فرستادم، مرد بودم، خودم می‏اومدم پایین!
من اگه خدا بودم مامانم و میبردم مکه.
اگه من خدا بودم ، به ابراهیم میگفتم به جای این که خونه ام رو تو صحرای عربستان بسازه ، بره یه جایی تو سواحل هاوایی بسازه.
من اگه خدا بودم يك كمي مهربونتر بودم!
من اگه خدا بودم، زمستونا ان‌قدر گدا نبودم.
من اگه خدا بودم سر یه سیب اینقدر ... بازی در نمیاوردم!
من اگه خدا بودم سیگار رو عامل اصلی سرطان قرار نمی دادم.
من اگه خدا بودم، یعنی زندگی‌ای داشتیدا، زندگی.
من اگه خدا بودم وقتش و بیشتر میکردم
من اگه خدا بودم دعاهای ملت رو "Mark all as read" میکردم.
من اگه خدا بودم حتما یه جایی، تو یه آیه ای، سوره ای، چیزی ، میگفتم قبل از آفرینش ِ آدمیزاد داشتم چه کار میکردم.
من اگه خدا بودم به موسی میگفتم بزنه دهن چوپانه رو سرویس کنه ، آخه این چه طرز حرف زدن با ساحت مقدس ماست؟
من اگه خدا بودم به جاي آدرس خانه هنرمندان، آدرس شوراي نگهبان رو ميدادم دست عزرائيل!
من اگه خدا بودم یادم نمی رفت که خودم گفتم"ان مع العسری یسری"
من اگه خدا بودم دستور می دادم ملائک هر روز جلوم اسپانیایی برقصن
من اگه خدا بودم، تأکیدم به «عاشقی» بود، نه ترس و تقوا.
من اگه خدا بودم جهنم رو خراب مي‌كردم، مي‌دادم سر بهشت، اينجوري ديگه مردم براي رفتن به بهشت اينقدر جرم و جنايت نمي‌كردن!
من اگه خدا بودم کار به اینجاها نمیکشید
من اگه خدا بودم،حداقل به‌م بر مي‌خورد.
من اگه خدا بودم،همچین چوب تو ...ــتون میکردم که بفهمین نمیتونین جای من باشین!
من اگه خدا بودم ، بازم می شِستم یه گوشه ی دنج ، موهای تو رو شونه می کردم
من اگه خدا بودم به هیچکدومتون نمی گفتم یه وقت تابلو نشه.
من اگه خدا بودم میشستم هر روز با تو چای می نوشیدم
من اگه خدا بودم کتاب نمی‏فرستادم، فیلمش‏و می‏ذاشتم رو YouTube.
من اگه خدا بودم یه بار RESET می کردم؛ زندگیِ خیلیا هَنگ کرده...
من اگه خدا بودم به جای فرستادن 124 هزارتا پیامبر یه اکانت توئیتر می ساختم
من اگه خدا بودم، همتونو خدا میکردم. به خدا.
من اگه خدا بودم، اوضاع هیچ فرقی نمیکرد!
باز هم یکی مثلِ تو میشد دلیلِ گریه‌هایِ یکی مثلِ من.
من اگه خدا بودم اصحاب کهف رو الان بیدار می‌کردم تا از دیدن این همه پیشرفت بشر گوزپیچ شن! (Error! Filename not specified.)
من اگه خدا بودم، یک‌شنبه‌ها؛ از صبح تا ظهر در عرشِ کبریایی بساطِ شهیار قنبری و فرهاد بود. ظهر تا شب ابی و محسن نامجو. شب هم صدای احمدشاملو و خسروشکیبایی.
من اگه خدا بودم کتاب نمی فرستادم،جزوه می گفتم بنویسید.
من اگه خدا بودم، اصلا رازدار نبودم، يه آبرويي از بنده‌هام مي‌بردم كه نگو و نپرس!
من اگه خدا بودم با احساسات آدمها انقدر بازی نمیکردم...
من اگه خدا بودم، به نظر شیطان (به عنوان یکی از فرشته های خوبم) احترام میذاشتم.
من اگه خدا بودم بازم باید سانتافه می‌داشتم تا بگی بعله؟
من اگه خدا بودم همون سیستم قدیمی چندخدایی رو دوباره راه می انداختم.اونوقت اینجوری مجبور نبودم یه نفری همه ی مسئولیت رو قبول کنم!
من اگه خدا بودم ، امر میکردم به نوح که:
"ای نوح! همانا لازم نیست از سوسک و موش و خرچسانه نیز جفت‌هایی در کشتی قرار دهی ، مگر نمیدانی ما چندشمان میشود از این جک و جونور‌ها....هان؟"
من اگه خدا بودم این سوال که پدر و مادرم کی ان ، فکرمو خیلی مشغول میکرد.
من اگه خدا بودم هیچ لوبیای با احتیاط‌ خوابونده‌ شده‌ لای‌ دستمال‌‌‌های‌ خیس‌ ای بدون جوونه نمی‌موند، به خاطر نگاه امیدوار بچه‌های‌‌ پشت لیوان.
من اگه خدا بودم این پیرمرده الان تو سطل آشغال دنبال یه تیکه نون نمیگشت..
من اگه خدا بودم تکلیف رو معلوم میکردم این همه بلوا سر گندم بود یا سیب...
من اگه خدا بودم بسم بود این همه آدم...
منم اگه خدا بودم، اين آدرس ايميلم بود:
god@gmail.com
ديگه احتياجي به چاه جمكران و اينا هم نبود!
من اگه خدا بودم تو دهن همه تون فلفل میریختم خاله زنک/دایی مردک ها
من اگه خدا بودم ايران رو تو اروپا مي‌آفريدم، حوالي اسپانيا و ايتاليا!
من اگه خدا بودم اینقدر با شیطون سر آدم ها شرط بندی نمی کردم که همش ببازم!
من اگه خدا بودم یه مدیر برنامه و دو-سه تا مشاور استخدام میکردم.
من اگه خدا بودم، سالها پیش خودمو بازنشست میکردم.
من اگه خدا بودم ، بزاق دماغ رو یه جای در دسترس تر می ذاشتم که تو دستت رو تا بصل النحاع نکنی تو دماغت.
من اگه خدا بودم میزدم پس کله عاشقای ترسو که برن بش بگن دوسش دارن نشینن هی غصه بخورن
من اگه خدا بودم تو اسم انتخاب کردن برای فرشته هام یه ذره دقت و سلیقه به خرج میدادم.
من اگه خدا بودم ماهی یه میلیون و پونصد به هر کدوم از بنده هام میدادم، همینجوری، برن حال کنن.
من اگه خدا بودم جای این قیلترچی ها گاو می آفریدم بلکه مفید باشند
من اگه خدا بودم خیلی شکر میکردم که خدام..
آخه بنده ها خیلی بدبختن..
من اگه خدا بودم، اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم !
من اگه خدا بودم نیمه گمشده هیچ کسی گمشده نبود..!
من اگر خدا بودم هیچ کس رو مثل خودم تنها نمی‌ذاشتم!
من اگه خدا بودم، وقتی می‌دیدم دارن آدمای بی‌گناهو می‌برن بالای چوبه‌ی دار همین‌جوری برّ‌ و بر نگاه نمی‌کردم؛ می‌رفتم سریع نیروی جاذبه‌ی زمین رو از کار می‌انداختم.
من اگه خدا بودم هر چند وقت یکبار نشست عمومی برگزار می‌کردم و از مردم برای کارهای خودم نظرسنجی می‌کردم!
من اگه خدا بودم سنسور بویایی آدم رو طوری تنظیم می‌کردم که آدم خودش بوی خودشو بفهمه که یه نفر نیاد بگه چه بویی می‌دی حموم نمی‌ری؟!
من اگه خدا بودم اول این همه راننده خفن خانوم تو جاده رو می دیدم بعد حکم مردسالارانه میدادم!
خجالت نداره که ، من اگه خدا بودم ، راست حسینی میگفتم سر ماجرای مریم چه اتفاقی افتاد.
من اگه خدا بودم وقتی بنده مو سرویس میکردم دیگه توقع شکر گزاری ازش نداشتم! .
من اگه خدا بودم، جرات داشتم بیام پائین و جواب اینهمه بچه که تو خیابونا آدامس می فروشن رو بدم، که به چه گناهی؟
من اگه خدا بودم زور همه ي آدماي زورگورو ازشون ميگرفتم جاش گوز ميذاشتم تو دلشون.كه هر وقت خواستن زور بگن به بقيه به جاش بگوزن.هم ديگه زور نمي گن هم به جاي تلخ كردن زندگي ديگران تفريح براشون ايجاد مي كردم.
و...
شما اگه خدا بودین چیکار می کردین؟


بیا که خنده بر احوال روزگار کنیم

http://my.gooya.com/permalink/3632.html

۲۱ آبان ۱۳۹۰


فایده گاو بودن
معلمی از دانش آموزان خواست فایده گاو بودن را بنویسند و این انشاء آن دانش آموز است .
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می کنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.
همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ، نگران جهیزیه اش نیست.
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند ، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری ، مهریه ، نامزدی ، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی ، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،
، طلاق و طلاق کشی و... ندارند.
گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید :
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.
نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.
شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر، گوشت ، پوست ، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.
آقای .... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است استفاده می شود.
ما حتی از دستشویی بزرگ گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟
آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟
یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : عاشقت هستم"؟!! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟ !!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاوها در جامعه شان فقر ندارند .
گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.
رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.
هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد
هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.
هیچ گاوی خیانت نمی کند.
هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند
هیچ گاوی دروغ نمی گوید.
هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.
هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
اما
به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ......
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو..
ولی با همه منافع يادشده هیچ گاوی نگفت : من
... بلکه گفت: ما

--
منبع ؟ نمیدانم . از طریق ایمیل دریافت شد

۱۸ آبان ۱۳۹۰


عروسی.....

رفته بوديم عروسی . جای تان خالی البته .
آقا داماد چهار پنج شش هفت سالی از عروس خانوم مسن تر بود !
آقای عاقد ؛ نه ريش داشت نه عمامه . شکل آدميزاد بود . کلی هم ما را خنداند . آدم شوخ و با مزه ای بود .

وقتی ميخواست عقد شان کند ؛ رو به عروس خانم کرد و گفت : خانم فلانی ؛ آيا حاضريد به عقد آقای فلانی در بياييد و تمام عمرتان را در کنارش باشيد و او را صميمانه دوست داشته باشيد و شبانه روز آشپزی بکنيد و خانه را رفت و روب بکنيد و لباس های آقا را بشوريد و توالت را از شاش آقا پاک کنيد و رموت کنترل تلويزيون را هم هميشه در اختيار آقا بگذاريد و هميشه خدا هم يک لبخند زورکی احمقانه روی لب تان باشد ؟؟؟؟؟

و عروس خانم هم در جواب گفت : آره !!!

۱۷ آبان ۱۳۹۰

شعری شیرازی از : بیژن سمندر

شُومُو

1- شُومُو٬ یـِی هُو اَز اینا کِردی کِه چه ؟
تَرکِ دوس و آشنا کِردی کِه چه ؟

2- شُومُو٬ اِنگار مَنو یادِت نَمیاد
پیشِ من پُـشـتِـتـو را کِـردی کِه چه ؟

3- شُومُو٬ شیرازو چـِـشات اَلـُو زده
ایکارارو - ایوَرا - کِردی کِه چه ؟

4- شُومُو، من تو شاچراغ بَس میشینم
کارِ بی رضُوی خدا کِردی کِه چه ؟

5- شُومُو٬ مُشـتُـلُـقچی مُـشـتُـلُـق میخواد
آیِه وایَه م تو کوچا کِردی کِه چه ؟

6- شُومُو٬ یـِی بارگی مَنو بُکـُش بُرو
روزُمو ایطُو سیا کِردی کِه چه ؟

7-شُومُو٬ غم داشت تو دلُم گوروک میشد
تی شو وَر دُوشتی و وا کِردی کِه چه ؟

8- شُومُو٬ اَی ما رُو میخـُوی وِل بُکـُنی
نذرِ سِید ابوالوفا کِردی کِه چه ؟

9- شُومُو٬ اشکِ چـِش ما - وَواری - بود
تو به مردم تَرِشا کِردی کِه چه ؟

10- شُومُو٬
تــِلــّـهِ بُختونی گـَردَنِته
يي هَمه سِتم به ما کِردی کِه چه ؟

11- شُومُو٬ نازتو سمندر میخرید
دوسی بُو
* - جُـلُـنـبُـرا - کِردی کِه چه ؟

------------------

*با

----------------------------------------------------------------------

واژه های این شعر:

شُومُو: شما – این شما که از اختصاصات لهجه ی شیرازی است با –شما-ی دوم شخص جمع فرق دارد و به جای دوم شخص مفرد «تو» در مقام دادخواهی یا تند و صریح صحبت کردن استعمال می شود و جنبه ی خطاب دارد با اندکی جسارت و توهین، در انگلیسی برای همین منظور –Hey You- به کار می رود. گاهی «اوی شومو» هم گفته می شود، معنی تقریبی آن چنین است: (با تو هستم...)

بیت 1- یـِی هُو Yey-hov: یکباره – ناگهانی

بیت 1- اَزینا: اصل آن – از اینهاست و باز از مصطلحات لهجه ی شیرازی است و برای لغتی که در خاطرشان نیست به کار می رود.

بیت1- کِه چه؟: که چی؟

بیت 2- پُشتِتو را کِردی: پشتت را راه کردی، به من پشت کردی

بیت 3- اَلُو alov (واو ملفوظ است): آتش شعله ور

بیت 3- ایکارا: این کارها (ایوَرا: این ورها،این اطراف)

بیت 5- مُشتُلُقچی Moštoloq-či: مژده رسان، پیک خوش پیام (مُشتُلُق: انعام)

بیت 5- آیه وایه âye-vâye: آواره، سرگردان

بیت 7- گوروک Guruk (گوروک نخ): بسته نخ، گوله نخ (غیر از کلاف نخ است) در ترکی -تـُپ- به ضم ت می گویند که ریشه آن همان توپ است

بیت 7- تی Ti: نوک

بیت 8- اَی ay (به فتح الف): اگر

بیت 8- سِید ابوالوفا: پیری است مقدس که آرامگاهش در خیابان نادر نزدیک خیابان لطفعلیخان زند است. ميگويند مريد حافظ بوده و بسيار مورد علاقه ي حافظ. در اشعار حافظ به ايشان اشاره شده: وفا از خواجگان شهر با من، كمال دولت و دين؛ بوالوفا كرد.

بیت 9- وَواری Vavâri (به فتح واو اول): عاریه

بیت 9- تَرِشا (کردن) Tarešâ: قطرات آب پاشیدن روی کسی (ریشه آن ترشح است)

بیت 10- تِـلِـّه بُختونی Telle-Boxtuni (به کسر ت، تشدید لام و ضم ب): تله بهتانی، بهتان

بیت 11- جُلُنبُر Jolonbor (به ضم ج و ل و ب): بی سر و پا


۱۵ آبان ۱۳۹۰

فقط در ایران ......




سلام ؛یک مطلب جالب دیدم و براتون گذاشتم: هرچند یکبار ایمیل هایی در باره ایران میگیریم که عکسهای خنده دار را نشان میدهد و موضوع فقط در ایران یا only in Iran است. این ایمیل ها اگرچه خنده به لب مینشاند و بعدی از ابعاد جامعه ایران را نشان میدهد اما در ایران چیزهایی هم هست که ساده از کنارشان میگذریم. اگر مدتی از ایران دور باشید این نکات زیبا بیشتر خود را نشان میدهند. امروز با همسرم به کوهپیمایی در دارآباد رفتیم. نیمه های راه گروهی زن و مرد با سن های کم و زیاد نشسته بودند. مردی با موهای سپید و صدایی بسیار زیبا داشت ترانه میخواند و بقیه هم با او دم گرفته بودند. آنقدر جو گیرنده ای بود که ماهم نشستیم و با خواننده دم گرفتیم. وقتی ترانه شادتر شد جوانی خوش تیپ بلند شد و شروع کرد به رقصیدن. در اینحال فکر میکردم کجای دنیا چنین حالت و جوی را میشود دید؟ برگشتیم در قهوه خانه ساده بالای کوه سفارش املت دادیم. کنار دست فروشنده نوشته بود ما را در facebook ملاقات کنید. بازفکر کردم در کجای دنیا میشود اینچنین املت خوشمزه و نان لواشی پیدا کرد که فروشنه اش هم تا این حد بروز باشد؟ چون من تا حدی دنیا دیده هستم به تجربه میگویم هیچ کجا.. هنگام برگشتن خانمی با مانتو و روسری و ظاهری مرتب در حال فروختن گل بود. آنقدر ظاهر با کلاسی داشت که برای خرید گل پنجره را باز کردیم. شخصیت با وقاری داشت. وقتی گفتیم به شما نمی آید گل بفروشید با کلامی تکان دهنده گفت : بی کس هستم اما ناکس نیستم.. زندگی را باید با شرافت گذروند. کجای دنیا میتوان این سطح از فلسفه و حکمت را در کلام یک گلفروش یافت؟ به خانه که رسیدیم همسرم یادش افتاد چیزهایی را نخریده است به سوپری نزدیک خانه رفتم و خرید کردم. دست کردم دیدم کیفم همراهم نیست. گفتم ببخشید پول نیاوردم میروم بیاورم و در حالیکه مبلغ کالایی که خریده بودم کم نبود مغازه دار با اصرار گفت نه آقا قابل شما رو نداره ببرید و با کلامی جدی و قاطع کالا را به من داد. تشکر کردم و در راه خانه فکر کردم کجای دنیا چنین اعتمادی به یک غریبه وجود دارد؟ تازه پول را هم که آوردم فروشنده با تعجب گفت آخه چه عجله ای بود؟ شب در حالیکه پشت لپ تاپم داشتم کار میکردم یکباره صدای آکاردئون یکی از ترانه های خاطره انگیز را سر داد. در کوچه نوازنده ای با زیباترین حالت و مهارتی خاص مینواخت. به دنبال صدا رفتم و پنجره را باز کردم. یکی آمد و به او نزدیک شد و گفت از طبقه هشتم آمدم پایین فقط بخاطر این ملودی قشنگی که میزنی. میتوان همه رخدادهای بالا را منفی دید. چرا باید خانمی با وقار گل بفروشد. چرا باید نوازنده ای ماهر در کوچه بنوازد و از این دست نگاههای منفی که خیلی ها دارند اما هیچ راه حلی هم ندارند که مثلا این مرد اگر در کوچه ننوازد چه مشکلی حل خواهد شد و آیا نگاههای منفی ما کمکی به حل مشکلات دنیا میکند؟ من هر چه را دیدم مثبت میدیدم. بعضی از ما چیزهایی را برای خودمان ذهنی کرده ایم در حالیکه در عمل وجود ندارند و آنچه را که وجود دارد چشم ما نمیبیند و ذهن ما درک نمیکند. مثلا آدمها را به باکلاس و بی کلاس تقسیم کرده ایم. ماکسیما و پرادو و بنز با کلاس و پیکان و پراید بی کلاسند. حالا در جاده گیر کنید حالا به هردلیل چه تمام شدن بنزین چه خرابی ماشین. امتحان کنید حتی یک ماکسیما و پرادو و بنز بخاطر کمک به شما توقف نمیکند و اگر کسی به کمکتان بیاید یا پیکان دارد یا پراید یا وانت. کدام با کلاس ترند؟ تنها به رخدادهای یکروز عادی از زندگی میتواند فکر کنید در آن تلخ و شیرین بسیار وجود دارد


نرجس خوش زبان

--
*********************************************************