دنبال کننده ها

۱۴ آذر ۱۴۰۳

این آقا کی بود ؟

آقا ! نمیدانید ما با این عینک بی صاحب مانده مان چه ماجراها داریم .
روزی صد بار عینک مان توی دست و بال مان گم میشود ، روزی صد بار باید کورمال کورمال بگردیم عینک مان را پیدا کنیم .
علاوه بر آن ، بر خلاف بعضی ها که نام هفت پشت آدم را بیاد دارند ما اسم هیچکس یادمان نمیماند .
قیافه هیچکس را هم‌نمی توانیم در حافظه مان نگهداریم . این است که گاه علی آقا را با حسن آقا و زری خانم را با شیرین خانم اشتباه میگیریم و وقتی با من سلام علیک میکنند از زنم‌می پرسم این آقا کی بود ؟ این خانم کی بود ؟
البته آدم هایی هستند که از این بابت ما را رو سفید کرده اند . رفیقم میگفت : یک شب دیر وقت از سر کار آمدم خانه ، نان و اشکنه ای خوردم رفتم خوابیدم. صبح زود پا شدم بروم سر کار ، هر چه گشتم نتوانستم کفشم را پیدا کنم
به زنم گفتم : نمیدانی کفشم کجاست ؟
گفت : من چه میدانم ، دیشب کجا کفش ات را در آوردی؟
میگویم : من چه میدانم ؟ ولی مطمئن هستم پا برهنه نیامده ام خانه!
بالاخره کفش دیگری پیدا کردم رفتم سر کار . ظهر خانمم تلفن کرد که : کفش ات را پیدا کردم توی یخچال گذاشته بودی !
پریشب ها توی یک مهمانی زن شهرام را با زن ممد آقا اشتباه گرفتم
به زن آقا شهرام‌گفتم : پریروز رفتیم مزرعه تان یک عالمه هندوانه خربوزه چیدیم آوردیم خانه مان ، سهم همسایه ها را هم‌دا‌دیم .
زن آقا شهرام‌گفت : کدام‌مزرعه ؟ ما که مزرعه نداریم
معلوم شد زن آقا شهرام‌را با زن ممد آقا که مزرعه دارد و ما رفته ایم از مزرعه اش یک‌عالمه هندوانه خربزه چیده ایم اشتباه گرفته ایم .
و جالب اینجاست که زن شهرام و زن ممد آقا را بارها و‌بارها در مهمانی ها دیده و با هم گفتگو کرده ایم
حالا خیال نکنید فقط من با چنین حافظه درب داغانی رو برو‌هستم ها! الحمدالله دیگرانی هم هستند که به این درد مبتلا هستند
یک شب در یکی از همین شب های شعر ، خانمی جلویم را گرفت ‌وگفت : نمیدانی من و دخترم چقدر از شما ممنون هستیم!
من نه خانم را میشناختم نه دختر شان را . پرسیدم برای چه از من ممنون هستید
گفت : برای اینکه زحمت کشیدید آن کلاس های فارسی را در ساکرامنتو‌تشکیل دادید دخترم توانست خواندن نوشتن فارسی یاد بگیرد
معلوم شد مرا با یکی دیگر اشتباه گرفته است
یک روزی هم‌در فروشگاه کاسکو یک آقایی تا مرا دید آمد جلو سلام گرمی کرد و دستی داد و گفت : نمیدانی من و ‌همسرم چقدر از نوشته های تان لذت میبریم . بعدش خانمش را که چند متر آنطرفتر سرگرم خرید بود صدا کرد ‌وگفت : منیژه منیژه ، بیا اینجا . بیا آقای مسعود بهنوش اینجاست !
May be an image of 1 person
See insights and ads
All reactions:
John Mahmoudi, Farrokh RiazSadri and 73 others

۱۲ آذر ۱۴۰۳

بند کفش

رفته بودیم دیدن نوا جونی و آرشی جونی . بچه ها انگاری در این یکی دو‌ماه یک وجب قد کشیده بودند .
نوا جونی گفت : بابا بزرگ ! برویم خرید.
گفتم : برویم خانم خوشگله.
آرشی جونی گفت : من هم میآیم .
گفتم: چه بهتر !Let’s go
نوا جونی کفش اش را آورد گذاشت جلوی من که : بابا بزرگ ! لطفا بند کفشم را ببند
یکهو آرشی جونی پرید وسط معرکه و کفش اش را آورد گفت : بابا بزرگ ! بند کفش مرا هم ببند!
تا من دست به کار بشوم دیدم بچه ها دارند دست به یقه میشوند . این‌میگوید اول بند‌کفش مرا ببند، آن یکی میگوید اول بند‌کفش مرا ببند
مانده بودم حیران که خدایا اول بند کفش کدامیک ‌ را ببندم که آن دیگری دلخور نشود ؟
خلاصه اینکه با قربان صدقه رفتن، نوا‌جونی را راضی کردم بنفع آرشی جونی عقب نشینی کند و فتح قلعه زورگویی را به او‌ بسپارد
یادم‌باشد به مادرشان بگویم‌از این‌پس کفش های بدون بندبرای شان بخرد تا بلکه از وقوع جنگ‌جهانی سوم جلوگیری بشود
May be an image of 2 people and baby
See insights and ads
All reactions:
Parviz Sadrian, Asadollah Amraee and 121 others

آدمیزاده

دارم به رادیو گوش میدهم . رادیوی سرتاسری امریکا.
یک آقای پروفسوری آمده است در باب رویداد های هولناک جنگ جهانی دوم سخن میگوید .
از آنهمه بربریت موی تنم سیخ میشود .
میگوید : یک افسر نازی توسط پارتیزان های نهضت مقاومت فرانسه ربوده میشود . نازی ها یک روستا را اشغال میکنند ، زنان و کودکان را به کلیسا می برند و درهای کلیسا را می بندند . مردان را دستجمعی به گلوله می بندند، آنگاه کلیسا را به آتش میکشند .
داستان دیگری هم میگوید :
پس از اشغال لهستان و کشتار یهودیان ، مردی یهودی از لهستان میگریزد ، به روسیه پناه می برد ، به ارتش سرخ می پیوندد تا علیه نازی ها بجنگد ، اما غذای ارتش سرخ را نمی خورد چون گوشت خوک دارد !
آنقدر غذا نمی خورد تا از گرسنگی هلاک می‌شود !
بگمانم عبدالرحمن جامی است که می‌گوید :آدمیزاده طرفه معجونی است
May be an illustration of text
See insights and ads
All reactions:
Asadollah Amraee, John Mahmoudi and 37 others