دنبال کننده ها

۳۱ فروردین ۱۳۹۶

مگر ما در قرن چندم زندگی میکنیم ؟


کیومرث منشی زاده - شاعر ریاضی و رنگها - این جهان را وانهاد و به قلمروی هیچ پا نهاد .
روزی روزگاری یک آدم کنجکاوی از او پرسیده بود : بنظر شما بزرگترین شاعر معاصر ایران کیست ؟
کیومرث خان ریاضی دان شاعر در پاسخ گفته بود : سعدی !
پرسیده بودند : سعدی ؟ سعدی مگر در قرن هفتم زندگی نمیکرد ؟
.
و کیومرث خان گفته بود : مگر ما در قرن چندم زندگی میکنیم ؟!
یادش و نامش جاوید
و این هم شعری از شاعر رنگ ها و اعداد :
************
دست های بی خرما
-----
دست های ما
کوتاه بود
و خرماها
بر نخیل
ما دست های خود را بریدیم
و به سوی خرماها
 پرتاب کردیم
خرما
فراوان
بر زمین ریخت
ولی ما دیگر
دست
 نداشتیم

۳۰ فروردین ۱۳۹۶

خوراک مار ....


خوراک مار ......
در بارسلونا بودم . در خیابان معروف La Rambla بالا و پایین میرفتم . خیابانی که بیست و چهار ساعته بیدار است .
این خیابان شباهت غریبی به خیابان " لاواژه Lavalle " بوئنوس آیرس دارد .
من لاواژه را بسیار دوست میداشتم و هنوز هم دلم برایش تنگ میشود .
بوئنوس آیرس شهری است که هرگز نمیخوابد . اگر شبی نیمه شبی  بیخوابی به سرتان بزند میتوانید بیایید در خیابان لاواژه یا خیابان فلوریدا بالا و پایین بروید . رستوران ها و بارها و کلوپ ها و فروشگاهها و میکده هایش شبانه روز بازند .
در حاشیه خیابانها  گروههای موسیقی و نمایشی به هنرنمایی مشغولند . می توانی سکه ای یا اسکناسی نثارشان کنی یا نکنی و دقایقی بایستی و از موسیقی شان و از هنرشان لذت ببری . می توانی بروی در رستورانی بنشینی و قهوه ای و آبجویی بنوشی و با خودت خلوت کنی .
اینجا در بارسلونا ؛ یک روز زیبای بهاری است . از خیابان La Rambla  به خیابای سنگفرشی میرسم و از میدان بزرگی سر در میآورم که دور تا دورش ساختمان های قدیمی است با مجسمه های سنگی . اسم میدان یادم نمانده است .
 میرویم رستورانی ناهار بخوریم . هوس کرده ایم غذای دریایی بخوریم . یک رستوران پرویی را انتخاب میکنیم با غذاهای ویژه کشور پرو . صندلی هایش را در پیاده رو چیده است و فضای دلنشینی دارد .
دخترکی از ما می پرسد : چی میخورید ؟
میگوییم: غذای دریاای پرو ! اما نمیدانیم این غذای دریایی چه معجونی است .
 چند دقیقه ای میگذرد . یکی دو لیوان آبجو می نوشیم . هنوز کله مان گرم نشده است که دخترک با یک سینی بزرگ از راه میرسد و سینی را جلوی مان میگذارد .از هر جانوری که دل تان بخواهد در این سینی وجود دارد . از صدف , حلزون و میگو بگیر تا سوسک و مار !
 یک مار دو سه وجبی را برشته کرده اند و در یک ظرف چینی گذاشته اند و کنارش هم چند تا سس مخصوص نهاده اند که آدمیزاد زهره اش آب میشود .
اول میگو ها را میخوریم .بعد نوبت به سوسک ها میرسد .  هی این دست و آن دست میکنیم که آیا سوسک ها را بخوریم یا نه ؟ دل به دریا میزنیم و یکدانه سوسک درشت براق را بر میداریم و آنرا در ظرف سس می غلتانیم و با سرعت به دهان میگذاریم . سوسک زیر دندانهایم قرچ قوروچ میکند و مزه خوبی دارد .
 جای تان خالی هی آبجو می نوشیم و هی سوسک می لمبانیم ! اما جرات اینکه به جناب مار دست بزنیم در خود نمی یابیم .
 ناگهان ترق تروقی میشود و گرد بادی زوزه کشان از راه میرسد و رگباری هم با خود میآورد و مجبورمان میکند به داخل رستوران پناه ببریم . چند لحظه ای باران میبارد و دوباره خورشید چهره می نماید .
حالا بخودم میگویم : اگر رگبار نشده بود حتی جناب مار را هم نوش جان میفرمودیم ؟ پاسخ مثبت است .
اگر به بارسلونا رفتید دیدار از شهرک ساحلی Sitjess را از یاد نبرید . یکی از زیبا ترین شهرک های ساحلی اسپانیاست که با بارسلونا نیم ساعتی فاصله دارد .غذاهای دریایی اش را هرگز از یاد نخواهید برد .
 در بارسلونا اگر به تماشای رقص فلامینگو نروید نیم عمرتان فناست . از ما گفتن بود .

۲۸ فروردین ۱۳۹۶


قبله از کدام طرف است ؟
اگرچه ما پس از هشت سال جنگ و بکش بکش با این عراقی های سابقا کافر بعثی عفلقی ؛ حالا با آنها پسر خاله در امده ایم اما گهگاه نگاهی به تاریخ گذشته آدمیزاد را غرق حیرت میکند و یکوقت می بیند روی کله مبارکش بجای اسفناج درخت کاج سبز شده است . ما دیشب نمیدانیم چرا به سرمان زد برویم نگاهی به یاد ها و یاد بودهای جنگ ایران و عراق بیندازیم .بعدش که رفتیم بخوابیم به خودمان گفتیم :
چقدر حيف شد كه اين صداميان بعثى کافرعفلقی حرامزاده دم شا ن را گذا شتند روى كول شا ن و گور شا ن را گم كردند و گر نه با فرما ندهى هاى پيا مبر گونه ى اما م خمينى ، هيچ بعيد نبود كه رزمند گا ن جا ن بر كف اسلا م تا امروز كربلا كه سهل است قا هره و مرا كش و يمن و شاخ آفريقا و سا حل عا ج و دما غه ى سبز و نمیدانم صحر اها ى سوزا ن حبشه را فتح كرده بودند و حالا راهى اين آمريكا ى جها نخوا ر شده بودند و ما را هم از شر این جمهوریخواهان خلاص ميكردند و ما هم جزيى از امت اسلام ميشديم .
 برا ى ا ينكه شما هم حظى از اين گشت و گذار شبا نه ما ن ببريداجا زه بفرما ييد دو فقره از پا سخ هاى ا ما م خمينى رهبر انديشمند و فرزا نه ى انقلاب و فرما نده ى كل قوا به استفتا ها ى رزمند گا ن اسلا م را براى تا ن با ز گو كنیم تا بلكه شما هم مثل خود ما كلى محظوظ بشويد و به حول و قوه الهی دو تا شا خ تر و تميز مامانی روى كله مبا رك تا ن سبز بشود و چها ر تا خدا بیامرزی و فا تحه هم نثا ر روح آ ن امام بزرگوار آدمخوار بفر ما ييد كه براستى نه تنها يكى از بزر گ ترين فرماند ها ن كل قوا ، بلكه يكى از شگفت انگيز ترين پديده هاى آفرينش هم بوده اند !
11.... استفتا : خلبا نا ن گا هى اوقا ت سا عت هادر پرواز هستند آيا مى توا نند در حين پرواز نما ز بخو ا نند تا قضا نشود ؟؟
. "پا سخ : بسمه تعا لى .ما نع ندا رد .  ولى با يد در صورت امكا ن رو به قبله بايستند ...." روح االله الموسوى الخمينى :
 حالا شما تصور بفرما ييد آ ن خلبا ن بيچا ره اى را كه سوار جت فا نتوم است و يك عا لمه بمب هم با خودش دا رد و قر ار است بمب ها يش را روى بغداد يا کربلا یا نجف بريزد .ا ين آ قا ى خلبا ن ضمن اينكه با يد از پد ا فند هوايى دشمن بگذرد ، ضرورتا ميبا يست هر لحظه چشمش هم به ساعت با شد كه مبا دا نما زش قضا بشود .لا جرم بجا ى اينكه بمب ها يش را روى سنگر دشمن خا لى كند ا ول با يد قبله را پيدا كند و رو به قبله بايستد و نما زش را توى هما ن جت فا نتومى كه به حول و قوه الهی با سرعتى ما فوق سرعت صوت در پر وا ز است بخو ا ند و وقتى چشمش را باز كند ببيند كه اى داد و بيد اد ، بجا ى بمبا را ن بغداد سر از آفريقا ى جنوبى در آورده است و نا چار است بمب ها يش را روى مردم آ نجا بريزد !
حا لا خوب شد كه بیچاره خلبا ن هاى ما بر اى اما م خمينى و شركا تره هم خورد نميكردند و گرنه معلوم نبود كه كا ر جنگ امت اسلا م به كجا ها ميكشيد !
2..... استفتا ً ...ا گر شدت در گيرى جنگ ما نع از پيدا كردن قبله شود  آ يا مى توان به هر طرف نما ز خواند ؟؟
پا سخ : ...بسمه تعا لى ،
با يد به چها ر طرف نما ز بخو ا ند ...." روح الله الموسوى الخمينى "
 آقا ! خوب شد ما توى اين جنگ شركت نداشتيم ها ! و گر نه مجبور بوديم برا ى اينكه نما ز ما ن قضا نشود روزى هفده با ر به سر با ز ها ى عر ا قى آ تش بس بدهيم تا بتو انيم به چها ر طرف نما ز بخو انيم تا نكند خد اى نكرده دروا زه ها ى بهشت بروى ما ن بسته بشود و از آنهمه حور و غلما ن ما ما نى محروم بما نيم !
اصلا سا ده ترين و مطمئن ترين و كم خرج تر ين را ه اين بود كه روزى هفد ه با ر سر ما ن را از سنگر هاى ما ن بيرون بيا وريم و خطا ب به سر با ز ها ى فلکزده و مادرمرده عرا قى فر يا د بزنيم : يا اخى ! جان ما درت ، ميشود به ما بگويى قبله از كدا م طر ف است ؟
 به قول رفيق ما ن عبا س چرچيل ، خا ك بر سر ما ن با اين انقلا ب كردن مان !