دنبال کننده ها

۲۸ آذر ۱۳۹۳

قائممقام و محمد شاه

روزی محمد شاه قاجارسیصد تومان مستمری سالیانه برای حاجی میرزا  آقاسی مقرر داشت و چون فرمان را به نظر قائممقام رسانیدند بر آشفت و فرمان را درید و گفت : با این مبلغ که از دسترنج بینوایان به میرزا آقاسی دیوانه میدهند می توان سرباز گرفت و به حفظ حدود کشور گماشت
و نیز " وقتی چنان افتاد که شاهنشاه غازی ؛ معادل بیست تومان زر به مردی باغبان عطا فرمود . قائممقام کس فرستاد و آن زر استرداد کرد و به شاهنشاه پیام داد که ما هر دو در خدمت دولت ایران خواجه تاشانیم ؛ الا آنکه تو چاکر بزرگتری و ما از صد هزار تومان بر زیادت نتوانیم ایثار خویشتن کرد "  
ناسخ التواریخ - میرزا تقی خان سپهر -جلد دوم 
رفتند کیان و دین پرستان 
دادند جهان به زیر دستان 
آن قوم کیان و این کیانند 
بر جای کیان ببین کیانند 

۲۷ آذر ۱۳۹۳

جناب آقای خر

در اول اسفند 1305 ؛ مهدیقلی خان مخبرالسلطنه هدایت  طرح ایجاد راه آهن را به مجلس شورای ملی تقدیم کرد .
مصدق با این طرح مخالف بود و میگفت بجای راه آهن باید کارخانه قند سازی دایر کرد . 
مخبر السلطنه می نویسد : 
پس از تقدیم این طرح به مجلس  ؛ یکی از دوستان نامه ای به این شرح برایم نوشت : 
....امروز که در جراید فرمایشات عالی را راجع به راه آهن خواندم بسی خرسند گردیدم و قطعه ای را که در این خصوص گفته ام بعرض میرسانم : 
در فرنگ از بی خری محتاج راه آهن اند 
ما که خر داریم کی محتاج راه آهنیم ؟ 
دشمنان راه آهن دوستداران خرند 
دوستداران خر و با راه آهن دشمنیم 
راه آهن ریشه خر بر کند از مملکت 
هر که خواهد راه آهن ریشه اش را بر کنیم 
تا جناب اشتر و عالیمقام خر بود 
کی روا باشد که ما از راه آهن دم زنیم ؟ 

نقل از کتاب " خاطرات و خطرات " - صفحه 327

۲۵ آذر ۱۳۹۳

آقای هوخشتره ....

اسمش غلامعلی است . کراوات  زرد رنگی به گردنش آویخته که رویش تصویری از تخت جمشید و کلماتی هم بخط میخی نقش بسته است .ما اسمش را گذاشته ایم آقای هوخشتره
آقای هوخشتره از من می پرسد : شما توده ای هستی ؟
میگویم : توده ای ؟ من ؟ چطور مگر ؟
میگوید : آخر سبیل هایت شبیه سبیل توده ای هاست
میخندم و میگویم : به حق چیز های ندیده و نشنیده .
آقای هوخشتره اگر چه نامش غلامعلی است اما خودش را از نوادگان بهرام گور و خشایا رشا میداند و میگوید که در رگ هایش خون پاک آریایی جریان دارد .
می پرسد  : چریک فدایی که نبوده ای ؟
میگویم : نه !
میگوید : پیکاری ؟ مجاهد ؟ مصدقی ؟ خلق مسلمان ؟ جاما ؟  ؟ حزب خران ؟
میگویم : والله چه عرض کنم ؟
- در انقلاب شرکت داشتی ؟
- نه آقا ! آنوقت ها ما داشتیم توی فرنگستان شلنگ تخته می انداختیم
میگوید : یعنی میخواهم بدانم شما چه جور بنی بشری هستی . چپی ؟ راستی ؟ میانه ای ؟ چیکاره ای ؟
لحظه ای تامل میکنم و سخن شمس را برایش واگویه میکنم که  : در روزگاران پیش ؛ مردی بوده است بزرگ . نامش " آدم " . من از فرزندان اویم