دنبال کننده ها

۶ شهریور ۱۳۹۹

مسافرنامه - ۱۹-

مسافرنامه”19”
سه شنبه بیست و پنجم آگست 2020
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقی
میخواستیم سه چهار روز دیگر در اورگان بمانیم. میخواستیم نادیده ها را ببینیم . میخواستیم چند روز دیگر هوای پاک استنشاق کنیم ، اما دل مان چنان برای نوا جونی و آرشی جونی تنگ شده بود که به همه خواسته ها و آرزوها ی مان چار تکبیر زدیم و یکراست از اورگان کوبیدیم آمدیم کالیفرنیا .
این نوه مان نوا جونی صبحها که از خواب پامیشد قبل از آنکه دست و رویش را بشورد تلفن می‌کرد به بابا بزرگ و می پرسید : بابا بزرگ کجا هستی؟ کی بر میگردی؟ میدانی چقدر شما را « میس» کرده ام ؟
من هم سر بسرش میگذاشتم و میگفتم :
have you brushed your teeth?
نوا جونی هم فورا می پرید توی دستشویی و دندان هایش را مسواک میزد و آنها را نشانم میداد و میگفت : حالا دندان هایم سپید است بابا بزرگ؟
آرشی جونی البته داستان دیگری است . صبح میآمد به بابا بزرگ و مامان بزرگ «های » و «بای» می‌کرد و میرفت سراغ ماشین ها و کامیون هایش .
باری، صبح ساعت یازده از Gold Beach راه افتادیم و یکی دو تا توقف کوتاه داشتیم و ساعت ۹ شب رسیدیم خانه مان .
این سفر یکی از سفرهای خاطره انگیزمان بود.
شهرهای بسیاری دیدیم. از محبت و صفای رفیقان بر خوردار شدیم. هوای پاک استنشاق کردیم. وجوه تازه ای از زندگانی آدمیان را شناختیم. دوستان تازه ای یافتیم. بیش از پنجهزار کیلومتر راندیم . تا مرز کانادا رفتیم. رودها و دریاچه های بسیاری دیدیم . غرق و غرقه در عظمت دریا و جنگل و اقیانوس شدیم . و بالاتر از همه فرصتی یافتیم تا از منظر دیگری به زندگی و پدیده های هستی بنگریم و تاملی در خویشتن خویش داشته باشیم
و ختم کلام اینکه:
سفر کوتاه بود اما هیچ کم نداشت
Nasrin Sheykhani, Hanri Nahreini and 78 others
22 Comments
1 Share
Like
Comment
Share

مسافرنامه - ۱۸-

مسافرنامه18»
دوشنبه بیست و چهارم آگست 2020
آمده ایم اینجا . شهرکی ساحلی . نامش Gold Beach
هتل مان دو قدمی دریاست . آمده ام روی تراس هتل نشسته ام و با اقیانوس خلوت کرده ام .
چه قصه های شگفتی در دل دارد این اقیانوس خروشان. چه راز ها که در ژرفای اقیانوس پنهان است .
هزاران نه ، میلیونها سال است که می توفد و می خروشد .
من از این بالا به اقیانوس نگاه میکنم و بخود میگویم : ذره ای است انسان در برابر عظمت اقیانوس . ذره ای حتی نه . هیچ است . هیچ
بیاد شعر عطار می افتم :
زمین در زیر این نه طاق خضرا
چو خشخاشی بود بر روی دریا
نگر تا خود از این خشخاش چندی
سزد گر بر بروت خود بخندی
صبح از لینکلن راه افتادیم بطرف جنوب . بقول هموطنان ارمنی مان« گاماس گاماس » یا به قول ترک ها « یوموشاخ یوموشاخ » آمدیم رسیدیم به شهرکی بنام Winchester Bay
رفتیم کنار ساحل . اینجا و آنجا آدمیانی از هر قوم و قماش آمده بودند. و اتوبوس ها و خانه های سیار شان کنار ساحل . و قایق های شان در آب.
درنگی کردیم در برابر فانوس دریایی و عکسی به یادگار گرفتیم در کنارپیکره مرد ماهیگیر.
پیکره ای که به یاد زنان و مردانی ساخته شده است که در طلب « نان» به دریا رفته و هرگز بر نگشته اند.
ناهار را در کازینوی شهر Coos Bay خوردیم و راندیم به سمت جنوب.
حوالی چهار بعد از ظهر به Gold Beach رسیدیم و هتلی کنار ساحل گرفتیم و بیاسودیم .
این شهرک ساحلی که در چهل مایلی مرز اورگان و کالیفرنیا قرار دارد بدان سبب به ساحل طلا معروف است که بسال 1854 در سواحل آن معادن طلا کشف شده است
در حال حاضر بیش از دو هزار و دویست نفر در آن زندگی میکنند و بزرگراه شماره 101 از وسط آن میگذرد
یکی از جاذبه های جهانگردی این شهر این است که می‌توان با پرداخت پنجاه دلار در قایق های مخصوصی که سی نفر سر نشین دارد نشست و دست به یک ماجراجویی دریایی زد .
آنها مسافران را بمدت یکساعت در رودخانه و دریا میچرخانند و میچرخانند و با سرعتی باور نکردنی به پیکار امواج میروند .
میخواستیم ما هم دست به این ماجراجویی بزنیم اما در خود جرات چنین کاری را نیافتیم
Nasrin Sheykhani, Alma Herout and 76 others
10 Comments
2 Shares
Like
Comment
Share