دنبال کننده ها

۲۳ تیر ۱۴۰۳

ملا نامه

۱- میگوید :در خیابان صفاییه قم دو تا ماشین عهد عتیق با هم تصادف کرده بودند.
راننده اولی پیاده شد به راننده دومی توپید که: مرتیکه! مگر کوری؟
راننده دومی چماق بدست از ماشینش پیاده شد و به راننده اولی نهیب زد که : کور خودتی مادر قحبه! بجای ماشین باید خر سوار میشدی !
من که شاهد این ماجرا بودم بخودم گفتم حالاست جنگ مغلوبه بشود خون و خونریزی راه بیفتد . احساس وظیفه کردم و گفتم چطور است مداخله کنم ، هر چه باشد من یک روحانی هستم و آنها حرمت لباس و عمامه ام را نگاه میدارند.
پریدم وسط معرکه و دستم را گذاشتم روی شانه یکی از آنها و گفتم : برادر ….
هنوز کلمه برادر از دهانم بیرون نیامده بود که آن آقای چماق بدست برگشت نگاهی به سرتا پایم انداخت و گفت :
تو دیگه خفه شو! برو گم شو مرتیکه الاغ!
۲-میگفت : تو‌دانشگاه درس میدادم .با موتور سیکلت میرفتم سر کارم . وقتی کلاس ها تعطیل میشدند یکساعت تو محوطه دانشگاه قدم میزدم نمی خواستم دانشجویانم بفهمند این حجت الاسلامی که استادشان است با عبا و عمامه سوار موتور میشود میآید سر کار .معمولا موتور را سه چهار تا بلاک دورتر پارک میکردم تا چشم دانشجویان به آن نیفتد .
بعد از مدتی حقیقتا از این وضعیت ذله شدم . یک روز دست به آسمان کردم گفتم : خدایا ! خداوندا ! تا کی باید این ذلت را تحمل کنم ؟ نمیشود گشایشی در کارم فراهم کنی ای حضرت باریتعالی؟ ای خدایی که از خزانه غیب ، گبر و ترسا وظیفه خور داری؟
این بار خداوند تبارک و تعالی استغاثه ها و ناله هایم را شنید و بلافاصله به آن پاسخ داد :
همان روز موتورم را دزد برد !
———-
پی نوشت: این ملا نامه ها هر هفته ادامه خواهد یافت البته اگر به تیر غیب ملایان گرفتار نشویم !
May be a doodle of vulture
See insights and ads
All reactions:
Mina Siegel, Foroz Nader and 32 others

بابام آژانه

تو دوره آن خدابیامرز اعلیحضرت رحمتی ، دو تا دانش آموز کنار هم توی کلاس نشسته بودند
مملی برگشت به فریدون گفت : بابات چیکاره س ؟
فریدون بادی به غبغب انداخت و گفت : بابام سناتوره !
مملی گفت : یعنی چی سناتوره ؟ می پرسم چیکاره س ؟ چیکار میکنه ؟
فریدون گفت : ماهی بیست هزار تومن حقوق میگیره قانون وضع میکنه . خب ، بگو ببینم بابای خودت چیکاره س ؟
مملی گفت : بابام آژانه !
فریدون پرسید : آژان؟ خب ، چیکار میکنه ؟
مملی گفت : هیچی ! پنج تومن میگیره می شاشه تو همون قانون بابات !
حالا حکایت ماست
من هر وقت ناله ها و ندبه های این اصلاح طلب های وطنی و نوچه های خارجوی آنها را در بی بی سی و جاهای دیگر می شنوم بیاد این جوک قدیمی می افتم و میگویم کاشکی باباتون آژان بود
.
آخر یکی نیست به اینها بگوید ای پدر آمرزیده ها ! وقتی بر اساس قانون اساسی خودتان ، آن آقای بزرگ عمامه داران ، شاه و صدر اعظم و وزیر عدلیه و وزیر مالیه و فرمانده کل قوا و مالک الرقاب جان و مال و هستی و دنیا و مافیها و آخرت و بهشت و دوزخ و برزخ تان است ، شما چه چیزی را میخواهید اصلاح بفرمایید ؟ چرا نمیروید کشک تان را بسابید ای بیکار الدوله های حاکم خندق ؟
May be a doodle of text
See insights and ads
All reactions:
Karim Akhavan, Nasrin Zaravar and 17 others

۲۲ تیر ۱۴۰۳

دروازه بهشت

آمده ایم اینجا. کنار دریاچه تاهو.
امروز صبح گرمای هوای شهرمان صد و هشت درجه فارنهایت بود . این رفیق امریکایی مان مستر سایمون میگوید دروازه های جهنم را باز کرده اند تا ما دموکرات های طرفدار آقای بایدن را در آن بسوزانند !
پاشدیم آمدیم تاهو . دریاچه تاهو با خانه مان چهل و پنج دقیقه فاصله دارد
مادام موسیو پاشدیم آمدیم اینجا . یک عالمه هم هله هوله با خودمان آورده ایم . از آبجوی تگری بگیر تا پسته کرمانی ( البته همان کرمان خودمان که حوالی شهر فرشتگان است )
آمده ایم نشسته ایم زیر درخت کاج و جای تان خالی آبجو میخوریم و از این هوای بهاری لذت میبریم . اینجا بغل گوش مان کنسرت موسیقی جاز است . جوان‌ها می رقصند ما تماشا میکنیم .
جای رفیق مان آقای سایمون هم خالی که باید در جهنم ساکرامنتو در گرمای صدو سیزده درجه بسوزدو ‌بسازد و یقین بداند که دروازه جهنم را بروی جمهوریخواهان طرفدار آقای حنا بسته مو گشوده اند نه دموکرات های نازنینی مثل آقای گیله مرد که نه بایدن را دوست دارد نه مستر کلینتون را !
Camp Richardson Resort-
Lake Tahoe- California
See insights and ads
All reactions:
Foroz Nader, امیر شریف and 19 others