دنبال کننده ها
۱۶ مرداد ۱۳۸۸
۱۵ مرداد ۱۳۸۸
مهدی نيا ...مهدی نيا ....!!!
عليرضا رضايی0
.
- مطالعات فسیل جنتی نشان داد که صلاحیت هیچکدام از عناصر طاغوت اعم از وابسته ، جاسوس ، برانداز ، گرم ، نرم و امثالهم به این زودیها برای تصدی در هیچ پست و مقامی تائید نمیگردد در حالیکه پیش از ظهور آن حضرت لازم است تا حداقل یک و حداکثر تمام این افراد روی کار بیایند تا دنیا را ظلم و کفر فرا بگیرد و زمینه برای ظهور آن حضرت کاملاً فراهم شده ایشان بدون نگرانی از این بابت تشریف بیاورند .
- با روئیت گسل دادگستری کاملاً مشهود است که تمام عناصر طاغوت که قبلاً قرار بود زمینه ی ظهور آن حضرت را فراهم بکنند الآن همه شان تواب شده ضمن تشکر و قدردانی از نحوه ی بازجوئی و شرایط زندان که باعث شکوفائی فکری این افراد گردیده است (احتمالاً نامبردگان در کتابخانه زندانی شده اند یا با کتاب توی سرشان میزنند) به بیان حقایق پرداخته کاملاً جا عوض کرده اند لذا بیم آن میرود که در آینده ای نزدیک امام زمان با مشکل کمبود طاغوت برای ظهور مواجه بشود که البته جای نگرانی شدید میباشد .
- نمونه برداری از غار آرشیو صدا سیما بخوبی نشان میدهد که کلیه ی عناصر طاغوت روزی هشت دفعه هر بار به مدت سه ساعت به مسلمانان جهان معرفی و ضایع میشوند لذا با عنایت به این مهم که عناصر طاغوت باید تا زمان ظهور آن حضرت ناشناخته بمانند با روند معرفی های موجود یکدفعه دیدی آن حضرت ظهور کرد دید طاغوتها را همه می شناسند آمد یقه ی من بدبخت را گرفت که بیخود ظهور نکرده باشد یا زبانم لال ظهورش سر کاری نباشد .
- نگاه میکروسکوپی به مایعات شبیه ریغ در مجلس روشن کرد که تمام کسانی که اصولاً وزیر میشوند تا دست طاغوتها را قلم بنمایند حتماً رأی اعتماد میگیرند و تمام لوایحی که باعث قلم شدن دست طاغوتها میشود پیش از رأی گیری کلاً تصویب و قبلش اجرا هم میشود . مورد کمبود طاغوت بعنوان زمینه ساز ظهور آن حضرت در اینجا به شکل جدی تری مطرح شده استدعا دارد تا در دور جدید چندتا اصلاح طلب هم برای رفع بحران ظهور آن حضرت وزیر بشوند و چندتا لایحه هم همینطوری بیخود و بی جهت رأی نیاورد .
- مطالعه روی میکروب جوراب نمازگزاران روز جمعه حاکی از اینست که اینها بیخودی دعای فرج میخوانند زیرا رهبرشان که بطور جداگانه ای نماینده ی آن حضرت میباشد بکلی معتقد است که در حال حاضر ende مساوات و عدل و داد کاملاً حاکم بوده و چه بسا که با ظهور آن حضرت عدل و داد از آنطرفش بزند بیرون که برای آن حضرت خوبیت ندارد که چیزی از جائیش بیرون زده باشد .
با توجه به موارد فوق و محاسبات انجام شده با این وضع زمان ظهور آن حضرت همانطور که ذکر شد سال پنج هزار و سیصد و هشتاد و هشت محاسبه میگردد . جا دارد تا عاشقان ولایت چنانچه خیلی منتظر برقراری حکومت عدل و داد میباشند تا حدی که خطر جر خوردگی وجود داشته باشد از این پس بجای دعای فرج هر روز بعد از نمازهای یومیه سی مرتبه دستهایشان را بگیرند بالا قایم بگویند مهدی نیا مهدی نیا ! اوضاع همینجوری که هست خوبه !
مادر ها .... آی مادر ها ....
زنی جوان دیگری مضطرب و گریان و با فریادهای جگر خراش به كمك او شتافته و خود را به سرو گردن مامور معترض آویزان می كند. زنان و مردان دیگر به هم می گویند برویم كمك مادرش نگذاریم پسر را ببرند. در همین حین جوان برهنه را مامورین به سمت شمال خیابان می كشانند و او را به ترك یكی از موتورسیكلت ها سوار می كنند و دستانش را از پشت دست بند پلاستیكی می زنند. بلافاصله ماموری لباس شخصی به پشت موتور می پرد و پشت پسر می نشیند كه مانع رهایی اش از سوی زنان شود موتور سیكلت به سمت شمال خیابان حركت می كند. زنان و چند مرد فرمانده نیروها را در پیاده رو محاصره می كنند بین او و نیروهایش جدایی می افتد بقیه نیروها حركتشان را كند می كنند كه فرمانده شان به آن ها ملحق شود چندین زن كه از سمت شمال به جنوب می آیند و از دور نظاره گر فریاد های خشم آگین زنان اند به همراه مادر پسر و چند زن دیگر به وسط خیابان دویده و راه حركت را بر موتور سیكلت ها می بندند. چهره وحشت زده جوان برهنه بر روی موتورسیلكت كه نگاهش غمگین و هراسان به سمت جمعیت حاضر در پیاده روی شرقی است رقت انگیز و متاثر كننده است زنی میان سال مردم را تشویق می كند بجنبید آزادش كنید و الا فردا باید جسدش را از سردخانه تحویل بگیریم!
زنان و مردی میان سال خطاب به فرمانده شان می گوید باید آزادش كنید باید آزادش كنید. نمی گذاریم او را ببرید مگر چه كرده؟ در پیاده رو راه پیمایی كرده به چه حقی می زنیدش؟ با فشارهای همه سویه ومتحد مردم و جمع شدن عده ای بیشتری از زنان و جیغ و فریادهای آنان فرمانده سست می شود حتی زنی كه مصر است به هر قیمتی مانع بازداشت جوان بی گناه شود پاهای فرمانده را گرفته و خودش زانو بر زمین زده و جیغ می كشد كه محال است بذارم از این جا بری. باید آزادش كنی.
این صحنه مقاومت شكوه مند و انسانی و همدردی بی نظیر انسان ها نسبت به هم اشك شوق در چشم برخی نشاند بالاخره جوان آزاد شد و دستش در دستان زنان، مادران به پیاده رو آورده شد .
جمعیت یك صدا دست زدند و هورا كشیدند چند زن به سمت مادرش رفته و او را غرق بوسه كردند او خیس عرق و خسته از پیكاری نیم ساعته آرام بر سكوی دیواره پارك ساعی نشست و وقتی تعریف و تمجید تشویق آمیز مردم را كه دورش جمع شده و از فداكاری مادرانه اش می گویند، فروتنانه می گوید : من مادرش نیستم!
۱۴ مرداد ۱۳۸۸
سوگند نامه آقای الف.نون ....
متن اصلی سوگندنامه ی احمدی نژاد در مجلس ! ـ۲۷۳ کلیک
mowjesabzazadi.blogspot.comبسماللهالرحمنالرحیم ...من به عنوان رییس جمهور ... در پیشگاه قرآن کریم... و در برابر ملت ایران( ملت که من رو قبول ندارن...به درک که قبول ندارن، آقا که قبول داره ! ولی ای خدا ! تو که ماشا الله، بزنم به تخته همه چیز بهم دادی، فهم! شعور! خوشگلی! دکترای تقلبی! ریاست جمهوری تقلبی! خوب عشق منو هم مینداختی تو دل این ملت تا اینقدر تو خیابونا بهم فحش ندن! ) به خداوند قادر متعال سوگند یاد میکنم که پاسدار مذهب رسمی ( احمدی نژاد: بر اساس همون قرآن چاپ جدیدی که گفتم ) و نظام جمهوری اسلامی( احمدی نژاد: حکومت اسلامی ) و قانون اساسی کشور باشم و همه استعداد و صلاحیت خویش ( احمدی نژاد: که ندارم ) را در راه ایفای مسوولیتهایی که بر عهده گرفتهام به کار گیرم و خود را وقف خدمت به مردم ( احمدی نژاد: خدمت به مقام معظم رهبری، جنتی، مصباح یزدی و بقیه آشغال هایی که تقلب تابلو من رو تایید کردند) و اعتلای کشور( احمدی نژاد: اعتلای فلسطین، حزب الله لبنان، حماس و ... بجز ایران) ترویج دین و اخلاق ( احمدی نژاد: که آخرشم! )، پشتیبانی از حق و گسترش عدالت سازم و از هر گونه خودکامگی بپرهیزم ( احمدی نژاد: حتما!!! ) و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته است ( احمدی نژاد: تا جایی که مزاحم گندکاری های من و دارو دسته خودم نباشن ) حمایت کنم. در حراست از مرزها و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور از هیچ اقدامی دریغ نورزم( احمدی نژاد: این چه سوگند نامه ایه! یادم باشه این رو هم عوض کنم ) و با استعانت از خداوند و پیروی از پیامبر اسلام و ائمه اطهار علیهمالسلام قدرتی را که ملت ( احمدی نژاد: رهبر معظم انقلاب مدظله العالی! ) به عنوان امانتی مقدس به من سپرده است همچون امینی پارسا و فداکار نگاهدار باشم و آن را به منتخب ملت پس از خود ( احمدی نژاد: که خودم می باشم! ) بسپارم...
۱۳ مرداد ۱۳۸۸
خر ما از کره گی دم نداشت ......
از " كتاب كوچه " ، اتْر احمد شاملو
از گرَه گي دُم نداشتن :
... مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده . مساعدت را ( براي كومك كردن ) دست در دُم خر زده قُوَت كرد( زور زد ) . دُم از جاي كنده آمد . فغان از صاحب خر برخاست كه " تاوان بده !"
مرد به قصد فرار به كوچه يي دويد ، بن بست يافت . خود را به خانه يي درافگند . زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بار حمل داشت ( حامله بود ) . از آن هياهو و آواز در بترسيد ، بار بگذاشت ( سِقط كرد ) . خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نيز با صاحب خر هم آواز شد .
مردِ گريزان بر بام خانه دويد . راهي نيافت ، از بام به كوچه يي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت . مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهء ديوار خوابانده بود ؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد ، چنان كه بيمار در حاي بمُرد . پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست !
مَرد ، همچنان گريزان ، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند . پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد . او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست !
مرد گريزان ، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه " دخيلم! " . مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود . چون رازش فاش ديد ، چارهء رسوايي را در جانبداري از او يافت : و چون از حال و حكايت او آگاه شد ، مدعيان را به درون خواند .
نخست از يهودي پرسيد .
گفت : اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است . قصاص طلب ميكنم .
قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست . بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند !
و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد ، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد !
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .
گفت : اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد ، هلاكش كرده است . به طلب قصاص او آمده ام .
قاضي گفت : پدرت بيمار بوده است ، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است . حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي ، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني !
و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود ، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بيمورد محكوم كرد !
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود ، گفت : قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد . حالي ميتوان آن زن را به حلال در فراش ( عقد ازدواج ) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند . طلاق را آماده باش !
مردك فغان برآورد و با قاضي جدال ميكرد ، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد .
قاضي آواز داد : هي ! بايست كه اكنون نوبت توست !
صاحب خر همچنان كه ميدود فرياد كرد : مرا شكايتي نيست . محكم كاري را ، به آوردن مرداني ميروم كه شهادت دهند خر مرا از گره گي دُم نبوده است !
۱۲ مرداد ۱۳۸۸
-
آن قدیم ندیم ها ؛ در دوره آن خدا بیامرز _ یعنی زمانی که همین آ سید علی گدای روضه خوان دو زار میگرفت و بالای منبر سر امام حسین را می برید و...
-
دوازده سال از خاموشی دوست شاعرم - ابوالحسن ملک - گذشته است . با ياد اين طنز پرداز ميهن مان ؛ يکی از سروده هايش را برای تان نقل می کنم . : تص...
-
لوطی پای نقاره می پرسد : آقای گیله مرد ! میشود بفرمایید شما چیکاره هستید ؟ میگوییم: سرنا چی کم بود یکی هم از غوغه آمد ؟برای چه میخواهی ...