حرف هاى جاهلانه ....!!
( نیم پرده)
جاهل اولى : هاى و هويي شد كچله هم به نوايي رسيد !
جاهل دوم : چى شده حسين آقا جون ؟ انگار كسي دست به دمبك ات گذاشته !؟چرا امروز روى سگت اينقدر بالاست ؟
جاهل دوم : بگو از مرغ و بره افتاديم به نان و تره !
جاهل اولى :اين چاچول باز چاخان چاله حوضى - حاجى معده اى - حالا كه دم گاوى به دستش اومده و دستش رو به خيك شيره بند كرده همچى براى ما پز و افاده مياد كه انگارى آقا خواهر زاده ي عنكبوته و ما بچه ى پيش از قباله ! همچى حيا رو خورده و شرم رو به كمرش بسته كه انگارى همه ى دور و برى هاش خاله ن و خوار زاده ، ما بيجيم و حرومزاده !
جاهل دوم : كدوم حاجى رو ميگى ؟ نكنه حاجى چس خور رو ميگى ؟همونى كه از نعل خر مرده هم نمى گذره ؟ !
جاهل اولى : آره ديگه بابا ، همون چس خوره ديگه ! به گمونم جيك و بوكش با اين حاجى نزولی كه حالا رئيس كميته ست يكي يه و با كون گنجشك مى خواد تخم غاز بكنه !
جاهل دوم : اين يارو ، حاجى نزولی هم كه بقدرتى خدا از قليون چاق كردن فقط پف نم زدنش رو بلده ! اينقده هم اهن و تلپ داره كه با هفتاد من عسل نميشه خوردش !
جاهل اولى : آره جون تو ! دور و برش رو اينقدر از اين ننه قمر ها و ده ده سياه ها و عمه گرگه ها و يه مشت تاپاله بند پهن پا زن گرفته ن كه يارو خيال ورش داشته على آباد هم لابد شهريه ! انگار ما يادمون رفته كه تا همين ديروز پریروز تاپاله رو عوض نون تافتون مي گرفت و اخ و تف رو عوض شاهى سفيد ور ميداشت !
جاهل دوم : ببين دنيا چه فيسه خر چسونه رئيسه ! مى خواستى بهش بگى : حالا كه به خدا نزديكى شفاعت ما رو هم بكن !
ما رو باش كه تره تيزك كاشتيم قاتق نون مون بشه قاتل جون مون شده ! بيخود نيست كه ميگن : تغارى بشكند ماستى بريزد ....جهان گردد به كام كاسه ليسان !
جاهل اولى : ای بابا ! تو هم كه مثل آب دهن آسيد ابوطالب شدى داداش ! دارى جفنگ ميگى ! من دارم از اون حاجي چس خور بد قلق بد عنق بد قماش بد شگون بد قواره ى بد كردار بد لعاب بی مروت بد ذات صحبت مى كنم ، تو دارى برام شعر مى خونى ؟ اونم كوچه شعر ؟ به قول خان عمو : با همين پرو پاچين مى خواى برى چين و ماچين ؟
جاهل دوم : ببين داداش ! من برای خاطر دلدار مهرویم به مکتب میروم ورنه پنداری که ملا از درخت افتاد و کونش پاره شد . ما جاهليم ! تا هستيم هم به ريش هم بستيم ! ما كه نوكر داروغه نيستيم هر كارى ازمون بر بياد . ما جاهليم ، كارمون هم اينه كه با چاقو مى زنيم دل و روده ى هر چه آدم ناكس نابکار رو مى ريزيم بيرون ! بيطارى رو هم رو خر كولى ياد نگرفتيم !كلى پشم و پيله بباد داديم تا شديم جاهل ! جاهلى مثل پالان دوزيه ، درياي علمه ! ملايي نيست كه فقط ورور بخواد !
حالا ميگى چى ؟ مى خواى بزنم دل و روده ى اين حاجى چس خوره رو بريزم بيرون ؟ يا مي خواى همچى بزنمش بفرستمش آسمون كه با برف سال ديگه بياد پايين ؟
جاهل اولى : خدا از عمر ما بردارد بگذارد روى عقلت داداش ! مگه ما خودمون چوب باقلاييم كه مي خوايم چماق بديم دست خرس ؟ از اون گذشته ، اگه براى عوعوى هر سگي سنگى بيندازند نرخ سنگ مثقالى به ديناري مي رسه ! مگه نشنيدى كه از قديما ميگن : چه كار دارى به جو درو نانى بخور راهى برو ؟
جاهل دوم : ميدوني داداش ؟ راستش مام ديگه پيزى افندى شديم ! اقبال مون به برج ريقه ! ديگه با الدرم بلدرم و هارت و پورت و توپ و تشر و قارت و قورت و عر و تيز و شارت و شورت وشمر خوانى كردن ، كارى از پيش نميره ! بهتره بريم سرمون رو بكنيم تو توبره همين حاجى چس خور وحاجى نزولی و تا دير نشده و اين آژان دلهره ها و ابو پشمك ها از دين و دايره در نرفتن ، دستك و دمبكى درست كنيم و بشیم رييس كميته اي ، چيزى ، و گرنه كلاه مون پس معركه ست ! مگه نشنيدى از قديم ميگن :
مي زنم چهچه ى بلبل كه خرم بگذره از پل ؟!
يالله ! پا شو راه بيفت ! بريم با گرگ دنبه بخوريم با چوپان گريه كنيم !
جاهل اولي : ((آواز می خواند )
با ديگران خورى مى و با ما تلو تلو
قربان هرچه بچه ي خوب سرش بشو !
(پرده مي افتد)