دنبال کننده ها

۲۵ تیر ۱۳۸۹

مسلمانی.......


پير زنک ؛ هفتاد و چند سالی بايد داشته باشد . پيراهن آبی گلداری به تن کرده است و يک عالمه هم زلم زيمبو به گردنش آويخته است . بگمانم دارد از کليسا می آيد .

وقتی وارد فروشگاه مان می شود ؛ چشمش به همسرم می افتد که دارد يک روزنامه ايرانی می خواند . خودش را به زنم ميرساند و نگاهی به روزنامه می اندازد و می پرسد :عربی است ؟؟
خانمم می گويد : نه ! فارسی است .
می پرسد : شما عرب هستيد ؟؟
ميگويد : نه !
می پرسد : کجايی هستيد ؟؟
ميگويد : ايران ! پرسيا
می پرسد : مسلمان هستيد ؟؟
ميگويد : نه !
می پرسد : مسيحی هستيد ؟؟
ميگويد : نه !
می پرسد : پس چه مذهبی داريد ؟؟
همسرم ميگويد : هيچ مذهبی ندارم .
پير زنک با تعجب ميگويد : مگر ميشود بدون مذهب بود ؟؟
همسرم ميگويد : چرا نمی شود ؟؟ مگر برای " آدم بودن " حتما بايد مذهبی داشت ؟؟ . مذهب من مذهب انسانيت است .می فهمی ؟ مذهب انسانيت .

پير زنک ؛ تاملی ميکند و ميگويد : مطمئن هستيد که مسلمان نيستيد ؟؟
همسرم ميگويد : هيچوقت مسلمان نبوده ام .
پير زنک ؛ نفسی به راحتی ميکشد و ميگويد : چه خوب !!اگر مسلمان بودی من هيچوقت از فروشگاهت خريد نمی کردم !
خانمم با حيرت ميگويد : مگر مسلمانها چيکارت کرده اند ؟؟
ميگويد : من از مسلمانها بدم ميآيد ! اصلا من به هيچ مسلمانی اعتماد نمی کنم !
بعد ؛ راهش را ميکشد و ميرود زنبيلی بر ميدارد وبه خريد می پردازد .

من که حيرت زده و مات به اين صحنه نگاه می کنم ؛ به خودم ميگويم : کاشکی آقای احمدی نژاد و شرکاء اينجا بودند تا ميديدند چه تصوير کريه و چندش آوری از اسلام و مسلمانی در ذهن و ضمير خلايق بر جای نهاده اند .بعد ياد شعری می افتم که چند وقت پيش در سايت " آلوچه خانوم " خوانده بودم :

ای که با لاف اتم می تازی
صف بنزين و غذا يادت هست ؟؟
تو که عمريست فقط می بازی
قطعه های شهدا يادت هست ؟؟
چون به آزادگی ات می نازی
بچه های اسرا يادت هست ؟؟
قصه فتح جهان می سازی
" کربلا وعده ما " يادت هست ؟؟
تا کجا با وطن من بازی ؟؟؟؟
واقعا نام خدا يادت هست ؟؟



۲۳ تیر ۱۳۸۹


قربان حواس جمع ....!!


از قديم نديم ها گفته اند : آدم دستپاچه دو جا می شاشد . حالا حکايت ماست .
رفته بوديم فروشگاه کاسکو تا برای خانه مان يک مشت خرت و پرت بخريم . وقتی آمديم بيرون ؛ ديديم يک آقای محترمی ؛ عرق ريزان و هن هن کنان ؛ هر چه آت و آشغال خريده است ريخته است توی وانت ما و با در ماشين مان کلنجار ميرود تا بازش کند ! .

نگاهی به آقا و نگاهی به پلاک ماشين مان انداختيم و خيال مان راحت شد که عوضی نيامده ايم . بعدش به خودمان گفتيم : سحری بلند شديم خضر ببينيم گير خرس افتاده ايم !! حالا شتری را که اين آقا برده بالای منار ؛ چطوری بايد پايين بياوريم ؟؟!!

رفتيم کنار آقا و سلامی کرديم و گفتيم : می توانيم کمکی به شما بکنيم ؟؟
آقا ؛ تشکری کردند و گفتند : نميدانم اين لا کردار چه مرگش شده ؟هر کاری ميکنم در ماشين باز نمی شود .
خنده ای کرديم و گفتيم : شما مطمئن هستيد که اين ماشين مال شماست ؟؟
آقا ؛ سری خاراندند و گفتند : چطور مگه ؟؟
ما هم به مصداق آن پند ناصر خسرو که ميگويد : " مر سخن را گندمين و چرب کن -گر نداری نان چرب گندمين " با زبانی چرب و نرم در آمديم که : قربان شکل ماه تان برويم ؛آنطور که پلاک ماشين نشان ميدهد ؛ اين ماشين بايد مال ما باشد نه شما !! برادری مان بجا ولی بزغاله يکی هف صنار !!!

پير مرد ؛نگاهی به شکل و شمايل مان و نگاهی هم به پلاک ماشين مان انداختند و دو بامبی کوبيدند روی سر مبارک خودشان که : لعنت بر پيری !!حالا چطور بايد اينهمه خرت و پرت ها را خالی کنيم ؟؟

درد سرتان ندهيم .رفتيم وانت آقا را پيدا کرديم که رنگش مثل وانت ما نقره ای بود . توی آن گرما ؛ کلی عرق ريختيم تا توانستيم با سلام و صلوات آت و آشغال های آقا را از توی ماشين مان بر داريم و بگذاريم توی وانت ايشان .اما جای تان خالی يک شکم سير دو تايی مان خنديديم .

پير مرد تشکری از ما کرد و دست مان را به گرمی فشرد و کلی هم معذرت خواهی کرد و يک عالمه هم به پيری ناسزا گفت و راهش را کشيد و رفت . و ما به خودمان گفتيم : ما خيال ميکرديم فقط خودمان سر به هواييم ؛نگو بد تر از ما هم پيدا می شود .


۲۰ تیر ۱۳۸۹

ده فرمان زناشویی....




1- ازدواج يک دستاورد بهشتی است ! رعد و برق و طوفان نيز از دستاوردهای بهشتی اند !!
2-اگر ميخواهيد همسرتان با دقت تمام به حرف های تان گوش بدهد و همه کلمات آنرا بخاطر بسپارد ؛ شب ها در خواب حرف بزنيد !!
3-ازدواج هزار دلار ؛ اما طلاق دستکم صد هزار دلار آب ميخورد .
4- زندگانی زناشويی ؛ زندگانی بغرنجی است .در نخستين سال ازدواج ؛مرد حرف ميزند و همسرش گوش ميدهد ؛ در سال دوم ؛زن حرف ميزند و شوهرش گوش ميدهد ؛ در سال سوم ؛ آنها دو تايی حرف ميزنند و همسايه ها گوش ميدهند !!
5- وقتيکه مردی در اتومبيلش را برای همسرش باز ميکند ؛ از دو حال خارج نيست : يا اتومبيلش تازه است يا همسرش !!
6- مفهوم ازدواج اين است که مرد و زن با هم يکی ميشوند ؛ اما ؛ مشکل هنگامی آغاز ميشود که آنها سعی ميکنند تصميم بگيرند کداميک شده اند .
7- قبل از ازدواج ؛ يک مرد تمام شب را بيدار خواهد ماند و در باره چيزهايی که گفته ای خواهد انديشيد ؛اما بعد از ازدواج ؛ قبل از اينکه حرف هايت تمام بشود او بخواب رفته است .
8-هر مردی خواهان آن است که همسرش زيبا ؛ فهميده ؛ صرفه جو ؛ و آشپز ماهری باشد . اما قانون اجازه ميدهد فقط يک همسر داشته باشيد .
9- عشق و ازدواج اساسا از کيفيت های شيميايی مايه ميگيرند ؛ بهمين خاطر است که خانم ها به شوهران شان همچون زباله های مسموم کننده نگاه ميکنند .
10- يک مرد ؛ قبل از ازدوج ؛ انسانی نا تمام است ؛ اما بعد از ازدواج ؛ ديگر تمام ميشود .