دنبال کننده ها

۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳


ملک الشعرای بهار و رضا شاه

ملک الشعرای بهار ، شعری در نکوهش و چند سروده ای هم در مدح رضا شاه دارد .
از جمله میگوید :
انگلیسان رضای سارق را
اندرین ملک شه رضا کردند
پس چندی از او برنجیدند
عیب او جمله بر ملا کردند
چونکه بدنام گشت و کرد فرار
افتخاری دگر نصیب ما کردند
طفل آن دزد بی مروت را
اندرین ملک پادشا کردند
ملک الشعرای بهار اگر چه در دوران سلطنت رضا شاه به داغ ‌و درفش حکومتی گرفتار آمد و طعم تلخ زندان و تبعید را چشید اما قصیده بالا بلندی هم در ستایش رضا شاه دارد که برخی بر این باورند آنرا نا خواسته و به اجبار و بمنظور رهایی از زندان رضا شاهی سروده است .
چند بیتی از آنرا نقل میکنم :
امروز روز عزت دیهیم ‌وافسر است
عصری بلند پایه و عهدی منور است
جاه ‌‌و جلال گمشده در پیشگاه ملک
بر سینه دست طاعت و بر آستان سر است
بگشوده است بال به هر جا عقاب جنگ
واینجا همای صلح و صفا سایه گستر است
این فرصت و فراغت و این نعمت و رفاه
مولود کوشش ملک ملک پرور است
عمرش دراز باد که در روزگار او
هر روز کار ما ز دگر روز بهتر است
May be a doodle of 1 person
See insights and ads
All reactions:
Nasrin Zaravar, امیر شریف and 7 others

۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

سفرنامه ایران


پاشدم آمدم ایران پیش بابای من در ایران . و الان هستم در ایران. و تا آخر تابستان خواهم ماند در ایران.
۲- خوش آمدین به فرودگاه امام خمینی!
نوبت من که شد در صف گمرک ، جناب سروان جوان برگ عبورم را دید گفت: برگ عبور داری؟ پسر خوبی باش برو آنجا بشین تا کار تو را راه بیندازم.
گفتم : من پنجاه سالمه ، چرا به من میگویی پسر ؟
گفت : عصبانی شدی؟
گفتم : آره
گفت: برو آنجا بشین تا کار تو را راه بندازم
شش ساعت آنجا نشستم تا جناب سروان بعدی کارم را راه انداخت.
۳-جناب راننده تاکسی از من پرسید شما که بعد از ۲۵ سال برگشتی ایران چه فرقی می بینی؟
گفتم : والله می بخشی ،به نظر من همه تون یه کمی دیوونه هستین !
گفت : یک کمی؟شما خیلی لطف دارین .
۴- برای گرفتن گذرنامه و کارت ملی به بیش از هشت اداره مختلف رفتم . در هر اداره برای من پرونده ای چشم به دنیا گشود و روز به روز بزرگ و بزرگ تر شد . اگر برای همه هفتاد میلیون ایرانی اینطوری کاغذ بازی بشه دیگر درختی در ایران باقی نمیماند!
۵- فرخنده خانم نقاش است. فرخنده خانم با من و بابا زندگی می کند .همانجوریکه در فارسی حرف «پ» و « ف» نزدیک هستن -مثل فارسی ‌‌پارسی - دوست داشتم یه کاری کنم که فرخنده بشه پر خنده! ولی او هم مثل همه دیوونه است . هر دفعه که حمام میکنم از من ساعت می پرسه !
۶- میخواهی خوشگل ببینی؟برو خیابون جردن می بینی .
چشم های بزرگ می بینی
چشم های سیاه می بینی
چشم های خمار می بینی
ابروی کمان می بینی
مژه های دراز می بینی
لب های قنچه (غنچه) می بینی
چی نمی بینی؟
بینی نمی بینی
۷- بابا صبح پاشد و طبق معمول دست و صورتش را شست و گفت :سلام! صبح به خیر
ازش پرسیدم :صبحانه نان و پنیروچای و عصل ( عسل) می خوری؟
گفت : نه! امروز کلسترولم پایین است هوس تخم مرغ عصلی کردم
من دو تا تخم مرغ نیمرو کردم و روشون عصل ریختم گذاشتم جلوش !
بابا عصبانی شد و فحشم داد.
۸-ماشین مون تو ترافیک سنگین بزرگراه چمران گیر کرده بود که دیدیم جناب سروان پلیس جلوی یک کامیون بزرگ نارنجی بنز را گرفت .
آقای راننده تاکسی به من توضیح داد الان کامیون جریمه میشه چون این ساعتها کامیون ممنوع است .
دیدیم که راننده بنز دولا شد از زیر صندلی دوتا خیار ورداشت داد دست جناب سروان.
جناب سروان دوتا خیار را گرفت و گذاشت کامیون بره.
ما که دیده بودیم جناب سروان رشوه دو خیاری را قبول کرده خیلی خندیدیم .
جناب راننده تاکسی کفت :من خودم یکبار از چراغ قرمز رد کرده بودم ، منو وایسوندن،یک نخ سیگار دادم و رفتم . آخه میدونن ما پول نداریم جریمه بدیم . من خودم اداره کار میکنم و تمام شب آژانس تاکسی میرونم.
گفتم : پس کی میخوابی؟
گفت: صبح که میرم اداره ، صبحانه را می خورم ، در را قفل میکنم میگیرم تمام روز را می خوابم !
May be an illustration of ‎text that says '‎اين سفر سفرنامهرا ه بهترین بابايه من طقدیم میتشود "> تا تایسنتان ۳۸٧ از زطرف ین لتريناه پسر بابأيا بابأیأمن من Naa Anvari.org‎'‎
See insights and ads
All reactions:
Nasser Darabi, Karim Akhavan and 23 others

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

در جستجوی طلا


رفته بودیم جستجوی طلا . اینجا کنار خانه مان معدن طلایی است که‌روزگارانی کعبه آمال طلاجویان بوده است
نوا جونی و‌آرشی جونی آمده بودند دیدن مامان بزرگ و‌بابا بزرگ . تسا جونی هم آمده بود.
تساجونی حالا دوساله شده است . نوا جونی ده ساله است آرشی جونی هشت ساله.
نوا جونی کنار بابا بزرگ می ایستد ‌میگوید : بابا بزرگ ! دارم از تو بلند تر میشوم ها !
میگویم : پدر سوخته مگر میخواهی بروی از آسمان شوربا بیاوری؟
رفتیم معدن طلا . طلا گیرمان نیامد اما یک عالمه سنگ های رنگ‌وارنگ خریدیم!
کوه نوردی هم رفتیم . یکی دو ساعتی توی جنگل پرسه زدیم .
نوا جونی هفته آینده کنسرت دارد . ترومپت می نوازد . امروز برای بابا بزرگ ترومپت نواخت . کنسرت خصوصی یکنفره داشتیم.
رفتیم شهر فولسوم . سری به پارک زدیم.مامان بزرگ‌و‌آلما رفته بودند شاپینگ !
نوا جونی عکاس ماهری است . حاصل گشت ‌‌و گذار های امروزمان عکس هایی است که نوا جونی گرفته است .
(البته یکی دو تا از عکس ها را بابا بزرگ گرفته است )
See insights and ads
All reactions:
Hanri Nahreini, Mina Siegel and 84 others