دنبال کننده ها

۱۹ آذر ۱۳۹۵


چه نوع سیگار دوست داری ؟
رفیقم میخواهد برود ایران . میخواهد پس از سالها برود قوم و خویش هایش را ببیند .
می پرسم : چه نوع سیگاری دوست داری ؟
میگوید : سیگار ؟ من که سیگاری نیستم
میگویم : سیگاری میشوی
با حیرت میگوید : سیگاری میشوم ؟ چرا ؟ من که از حرف هایت سر در نمیآورم .
میگویم : وقتی رفتی ایران خواه نا خواه دستگیر میشوی و میروی زندان اوین . میخواهم بدانم چه نوع سیگاری دوست داری تا بگویم برایت بیاورند !
میگوید :زندان ؟ من که کاری نکرده ام .من نه سر پیازم نه ته پیاز ؛ زندان برای چی ؟
میخندم و میگویم : آنهایی که در زندان هستند مگر کاری کرده بودند ؟ همه ملت ایران مجرم است مگر خلافش ثابت بشود .
روبهی می‌دوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت خیرست بازگوی خبر
گفت خر گیر می‌کند سلطان
گفت تو خر نیی چه می‌ترسی
گفت آری ولیک آدمیان
می‌ندانند و فرق می‌نکنند
خر و روباه شان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر من
که چو خر برنهندمان پالان
خر ز روباه می‌بنشناسند
اینت کون خران و بی‌خبران
حالا بگو ببینم چه نوع سیگاری دوست داری ؟

کارشان تمام است 
با نوعی شادی کودکانه میگوید : آقا ! اینها دیگر کارشان تمام است. دیگر رفتنی شده اند
می پرسم : کی ها ؟
میگوید : آخوند ها آقا ! آخوند ها دیگر رفتنی شده اند
میگویم : از کجا میدانی ؟
میگوید : آقای ترامپ ! آقای ترامپ جاروشان خواهد زد .کارشان دیگر تمام است
به ساده دلی و خوش خیالی کودکانه اش میخندم ویادم میآید وقتی آقای بوش به عراق لشکر کشی کرده بود ایرانی ها اسمش را گذاشته بودند امام زمان
انگار از اما م زمان هم کاری ساخته نبود 

۱۷ آذر ۱۳۹۵

تاکه احمق باقی است اندر جهان ....

مردم دنیا دو گروه اند :
آنها که این دارند و عقل ندارند
آنها که عقل دارند و دین ندارند

"ابوالعلاء معری - فیلسوف نا بینای عرب"

* مرکز تحقیقات دانشگاه جرج تاون امریکا میگوید  کلیساها و مراکز مذهبی این کشور در سال گذشته  یک تریلیون و دویست میلیارد دلار در آمد داشته اند  . یعنی اینکه  در آمدشان از کل در آمد تمامی شرکت ها و سازمان های عظیم دیجیتالی دنیا بیشتر است !
ما وقتی این خبر را خواندیم کم مانده بود دور از جان شما سکته ناقص بفرماییم و دچار مرگ مفاجات بشویم ؛ رفتیم نشستیم پای کامپیوترمان ببینیم این یک تریلیون و دویست میلیارد دلار چند تا صفر دارد اما همینطور که با کامپیوترمان لاس خشکه میزدیم خبر دیگری توجه مان را جلب کرد که حیف مان میآید برای تان تعریفش نکنیم .
یک آقای محترمی رفته است از کلیسای کاتولیک شکایت کرده است و میگوید : کلیسا باید دهها هزار دلار پولی را که طی سالها از او گرفته است پس بدهد .
این آقای محترم در ادعا نامه ای که به دادگاه تسلیم کرده نوشته است : من از روزی که دست چپ و راستم را شناخته ام هر یکشنبه به کلیسا رفته و به موعظه ها و وعده وعید های کشیش ها و اسقف ها و کاردینال ها گوش داده ام و همراه صد ها نفر دیگر دعا کرده ام و هر بار هم ده بیست سی دلاری سلفیده ام بلکه حضرت باریتعالی گوشه چشمی بما عنایت بفرماید و از این حصیر بودن و ممد نصیر بودن خلاص مان کند  و به نان و نوایی برسیم . اما در این چهل و چند سال نه تنها گشایشی در زندگی مان ایجاد نشده بلکه هر روز مفلوک تر و فقیر تر و فلکزده تر و بیچاره تر شده ایم .
او میگوید : اگر پولی را که در این چهل و چند سال به جیب کلیسا ریخته ام  پس انداز کرده بودم حالا می توانستم صاحب ملک و املاک و پول و پله و کیا بیا باشم و در این آخر عمری نان سواره نباشد و من پیاده !
دیگر اینکه : آخر این چه خدایی است که تا خایه مبارکش را نمالی و هر یکشنبه چند ده دلاری رشوه ندهی به حرفها و دعاها و ناله ها و ندبه هایت گوش نمیدهد و ؟ آخر این چه خدای رشوه خواری است که حق البوقش را میگیرد اما دردی از هزار و یک درد بی درمان بشر را درمان نمیکند ؟
ما وقتی حرفهای این بنده خدای ساده دل زیان دیده را خواندیم بیاد حرف های آن نویسنده آفریقایی افتادیم که میگوید :
ما صاحب مملکت خودمان بودیم تا اینکه سر و کله کشیش ها و مبلغان مذهبی پیدا شد . آنها بما گفتند : چشم هایتان را ببندید و دعا کنید . ما هم چشم هایمان را بستیم و دعا کردیم اما وقتی چشم هایمان را باز کردیم دیدیم آنها شده اند صاحب مملکت و ما شده ایم صاحب کتاب مقدس !!
مولاناست گویا که میفرماید :
تا که احمق باقی است اندر جهان
مرد مفلس کی شود محتاج نان ؟

۱۵ آذر ۱۳۹۵


خاطرات سبز .....خاطرات زيتونی ....
******
نسل من  وقتی به پشت سرش نگاه ميکند ؛ وقتی ياد ها و ياد بود های سالهای گذشته را ميکاود ؛  در پس پشت ياد های دور و دير ؛ چند نام را می بيند که در ذهن و ضميرش با ياد ها و ياد مانده ها و خاطره هايش عجين شده است . نام هايی چون :
مرضيه ؛ دلکش ؛ بنان ؛ شهیدی ؛ محمودی خوانساری ؛ گلپايگانی ؛ الهه ؛ پوران ؛ سیما بینا ؛ عهديه و.....
ياد آوری اين نام ها ؛ نام های ديگری را در ذهن و ضميرت می نشاند :
پرويز ياحقی ؛ حبيب الله بديعی ؛ استاد بهاری ؛ حسين تهرانی ؛ ورزنده ؛کسايی ؛ پايور ؛ مجيد وفا دار ؛ همايون خرم ؛ انوشيروان روحانی ؛ جليل شهناز ؛ تجويدی ؛ بهمن آزادی  و    .....
اما در عرصه ادبيات آهنگين - يا همان ترانه سرايی -  ما نام های معدودی داريم که در گذر زمان در اين چند دهه گذشته چون آذرخشی در آسمان ادبيات آهنگين ايران درخشيده اند و چنان است که گويی موسيقی شصت سال گذشته ما ؛ با نام آنها گره خورده است . نام هايی چون :
رهی معيری ؛ معينی کرمانشاهی ؛ نواب صفا ؛ بيژن ترقی ؛ تورج نگهبان  و اين اواخر شهيار قنبری و ایرج جنتی عطایی .......
در اين سی و چند سالی که گذشت  و اين آوار ويرانگری که بر سر مان فرود آمد و نام انقلاب اسلامی گرفت ؛ موسيقی ايرانی يکی از نخستين قربانيان اين فاجعه تاريخی بود و لاجرم  نسل بعد از ما - بر خلاف نسل من - وقتی به پشت سرش نگاه ميکند  و وقتی در زوايای ذهن و ضميرش به کند و کاو می پردازد ؛ ياد و خاطره ای جز مرگ و شکنجه و زندان و بيداد پيدا نمی کند .
من ؛ خاطرات و ياد بود های نسل خودم را که در ذهن و ضميرمان باقی مانده " خاطرات سبز " نام گذاشته ام  چرا که در اين خاطرات  از آوارگی ؛ بیخانمانی ؛ بی حرمتی به ارزش های انسانی ؛ فرهنگ کشی و فرهنگ ستیزی ؛ جنگ و دروغ و یاوه  و وقاحت و حیوانیت نشان و نشانه ای نيست ؛ اما خاطرات نسل بعد از من را " خاطرات زيتونی " مينامم  ؛ نه به اين سبب که به رنگ زيتون است  بلکه طعم زيتون دارد ؛ يعنی : تلخ
نسل بعد از ما ؛ براستی نسل بيچاره ای است ؛ خاطراتش که به طعم تلخ زيتون است ؛ ياد مانده هايش هم - البته اگر ياد مانده ای داشته باشد - لابد موسيقار لس آنجلسی است که آدمی با شنيدن آنها از اينکه ايرانی است و به زبان پارسی سخن ميگويد از خودش شرمسار ميشود .
غرض اینکه پریشب شاهد اجرای آهنگی بودم که موسیقیدان بر جسته و بی ادعای نسل ما - بهمن آزادی - بر شعر زیبایی از سیمین بهبهانی ساخته بود و هنرمند بی ادعای دیگری - جمشید زرین قلم  - آنرا با صدای مخملین خود میخواند . 
من با شنیدن این آهنگ با خودم گفتم : اگر آوار ویرانگر آن انقلاب بر ما و بر فرهنگ ما نازل نشده بود و اگر بجای یک موسیقی پویا و جانداری که بر خروشد و به شکرخند دست افشاند و پروا نکند بر دریدن پرده های پندار  ؛  از زمین و آسمان ما گم کرده راهان و خشت بر آب زدگان و ستاره های بی همتای موسیقی تهوع آور لس آنجلسی فرو نمیبارید ما میبایست چنین موسیقی حیاتبخشی را برای نسل های بعد به یادگار میگذاشتیم و نقبی از این پوچی و مرگیدن و مدایح مرگ و دام دام دریم هایی که از آن آزار جان می رسد  ؛ به یک موسیقی پرمایه وشادی گر میزدیم    - که سازش بود خوشی و زخمه اش از نوش و نیشخند -   اما چه می توان کرد که متاسفانه زمانه ما زمانه کوتوله هاست و در این چهل سالی که بسرعت برق و باد گذشت کوتوله ها در همه عرصه های فرهنگی و سیاسی و علمی و ادبی و اجتماعی میدان دار بوده اند و هنرمند واقعی بقول مولانا  همچنان سر در گلیم ...