دنبال کننده ها

۸ دی ۱۴۰۲

طبیب الاسنان

رفته بودم پیش دندانپزشک.
آقای دندانپزشک و دستیارش با اره ‌‌ و تیشه ودوربین و‌توربین و کمپرسور و انبر و ساکشن و آینه و ابزار آلات آدمکشی از راه رسیدند
. نگاهی به قیافه آقای حکیم باشی انداختم دیدم با آن ریش و ‌پشم و عرقچین شبیه داعشی هاست. عینهو نسق باشی های دوران شاه شهید است .
پیش از آنکه دست به کار بشود پرسیدم : کجایی هستی دکتر جان؟
گفت :عراق
ترس برم داشت . با خودم گفتم : یا باب الحوائج ! نکند یکوقت بخواهد انتقام خون هزاران تن از کشتگان جنگ ایران و عراق را از من بینوا بگیرد ؟
گفتم : ببین دکتر جان ! من اگرچه اسمم اسم مسلمانی است اما نه از دارالامان کرمانم نه از دارالایمان قم .نه از دارالعباده یزدم نه از دارالعلم شیراز . نه شیعه ام ، نه سنی ام ، نه گبرم ، نه یهودم‌ ، ‌‌نه نصرانی. اسمم مسلمانی است اما خودم آرژانتینی امریکایی هستم . نکند یکوقت بجای داروی بیهوشی دارویی به ما تزریق کنی ما را بفرستی عرش اعلا خدمت حضرت باریتعالی؟
بعدش هم برای اینکه خیالش را راحت کنم تند تند شروع کردم به اسپانیولی حرف زدن .
دکتر و دستیارش ده دقیقه ای قاه قاه میخندیدند .
___________________
طبیب الاسنان = دندانپزشک
No photo description available.
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Sheila Ziarati and 18 others

۷ دی ۱۴۰۲

رفیق اعلیحضرت همایونی

یک بنده خدایی از ما تقاضای دوستی کرده بود . ما هم رفتیم کندوکاوی بقول شما فرنگی ها در « پروفایل» آقا کردیم ببینیم چیکاره است و چرا ما را لایق دوستی یافته است!
آقا ! چشم تان روز بد نبیند ! دیدیم شش تا زبان میداند . جراح قلب است. ۲۵ فقره لیسانس و فوق لیسانس و دکترا دارد . پروفسور دانشگاه «نیست در جهان »است.رییس کل و پرزیدنت تشکیلاتی است که نام و نشانی ندارد . خلاصه اینکه آنقدر مدرک دکترا و فوق دکترا دارد که باید برویم یک کامیون اجاره کنیم بتوانیم مدارک دانشگاهی آقا را حمل کنیم؟
به خودمان گفتیم : اوه مای گاد ! کی باید برود اینهمه راه را ؟
نشستیم با خودمان فکر کردیم گفتیم : جناب آقای گیله مرد !شما که یکبار همراه آن آقای دوختور موس موس از کنار دیوارهای دانشگاه سوربن رد شده و دکترا گرفته اید چطور است بروید این چرتکه بابای خدا بیامرزتان را پیدا کنید بیاورید بنشینید با فراغ خاطر چهار تا چرتکه بیندازید ببینید برای گرفتن ۲۵ فقره درجه دانشگاهی آیا عمر نوح کفایت میکند یا نه؟
ما یک رفیقی داشتیم که میگفت شاه خدا بیامرز همسایه شان بوده است.
پرسیدیم هیچ خاطره ای از این همسایگی با شاه ندارید ؟
گفت : ای بابا ! صد تا خاطره دارم
گفتیم میشود یکی را برای مان بگویید ؟
گفت : یک شب نشسته بودیم دیدیم زنگ خانه مان را میزنند . وقتی در را باز کردیم دیدیم اعلیحضرت همایونی است . گفتیم : اعلیحضرت بفرمایید تو . بفرمایید در حضور مبارک تان یک استکان چایی بخوریم . اعلیحضرت فرمودند : نه ! این وقت شب مزاحم تان نمی شوم . انشاالله فرصت دیگری خدمت تان میرسم . آمده بودم از شما کمی زرد چوبه بگیرم چون شهبانو دارد قیمه پلوی نذری درست میکند زرد چوبه مان تمام شده است
آقا ! آن آقای پروفسور جراح قلب را که ۲۵ تا مدرک دانشگاهی دارد و میخواهد رفیق ما بشود فراموش کنید . ما خودمان هم همسایه اعلیحضرت همایونی بوده و صد ها خاطره از آن خدابیامرز - که الهی نور به قبرش ببارد - داریم که انشا الله تعالی وقتی از بیمارستان مرخص شدیم ‌و سر جناب ملک الموت کلاه گذاشتیم برای شما تعریف میکنیم .
فقط از خودتان بپرسید این آقای گیله مرد عجب رفیق رفقایی دارد ها !
May be a doodle
See insights and ads
All reactions:
Nasrin Zaravar, Zari Zoufonoun and 126 others

آقای لسان الملک

درباره متون تاریخی دوره قاجار حرف و سخن بسیار است و اگر بخواهیم متون تاریخی آن عصر - از جمله ناسخ التواریخ و روضه الصفا - را بصورت تطبیقی مورد کند و کاو قرار بدهیم از تناقض ها و یاوه هایی که بنام تاریخ نوشته اند دچار حیرت میشویم
پس بی سبب نیست که مجد الاسلام کرمانی در باب تاریخ نویسی آقای میرزا تقی خان لسان الملک سپهر نویسنده کتاب ناسخ التواریخ چنین شعری سروده است :
به تاریخ جهان میرزا تقی رید
از آنکه خواست تاریخی نویسد
لسان الملک از آن دادش لقب شاه
که تا خود ریده خود را بلیسد
متاسفانه در زمانه ما هم از این لسان الملک ها کم نداشته ایم و دیده ایم چریک های سابق و مجیز گویان امروز برای لقمه نانی و تکه استخوانی به وارونه نگاری تاریخی دست زده ‌وبه بهانه «آسیب شناسی یک شکست » از یک نیکمرد وطنخواه یگانه یک خیانتکار وابسته به بیگانه ترسیم کرده اند
البته تاریخ نویسان توده ای نو مسلمان هم کم نداریم که نشسته اند مهملاتی بنام تاریخ می نویسند و تف به صورت همه نیکمردان سر زمین مان می اندازند تا لابد از آن تکه استخوان نصیبی برند اما قضاوت تاریخ هیچ اما و اگری ندارد و هم سیمای نیکان و هم اهل تباهی را آنگونه که بوده اند به تصویر خواهد کشید
May be an image of book, diary and text
See insights and ads
All reactions:
Zari Zoufonoun, Mina Siegel and 68 others

۵ دی ۱۴۰۲

زبان شمشیر

اینجا در شهرما ، کنار کاخ قدیمی دادگستری ، زنگ بسیار بزرگی را آویخته اندکه هر بار از کنارش رد میشوم بیاد زنجیر عدل انوشیروان عادل ! می افتم . همان شاهی که مزدک را کشت ، پدر را به زندان افکند ، و بنا بنوشته سیاست نامه خواجه نظام الملک طوسی « در یک روز هفتاد هزار مزدکی بکشت »
چند قدم که پایین تر میروم تندیس مردی آویخته بر دار را بر دیوار ساختمانی قدیمی می بینم که یادگار کشت و کشتارهای زمانه ای است که کاشفان فروتن طلا به افسون کشف طلا هزار هزار از فراسوی گیتی به این شهر میآمدند و گذر برخی از آنان بر دار می افتادو لاجرم کاشفان فروتن شوکران میشدند
بگمانم شباهت هایی بین آن زنجیر عدل انوشیروانی و این زنگ آویخته بر کاخ دادگستری در این سوی دنیا وجود دارد .
گویی « عدالت» در همه جای جهان به یک زبان سخن میگوید : زبان شمشیر،
See insights and ads
All reactions:
Nasrin Zaravar, Monty Fatemi and 29 others