گاهی وقتها آدم می گويد: «خوش به حال گوسفندها!» فرق نمی کند. گوسفند، گاو، اسب، ميمون! شما بگوييد: «خوش به حال ميمونها!» آن ميمون را با بچّه اش نگاه کنيد، دارند از درخت می روند بالا. همين ننه ميمون و نی نی ميمون صد سال پيش، هزار سال پيش، صد هزار سال پيش، ميليونها سال پيش داشتند از درخت می رفتند بالا. نه ننه ميمونه پير تر شده است، نه نی نی ميمونه يگ ذرّه بزرگتر شده است. شما از اين لحظه از زندگی اين ننه ميمون و نی نی ميمون در حال بالا رفتن از اين درخت يک عکس رنگی برداريد و قابش بکنيد و بگذاريدش توی يک موزۀ علوم طبيعی. حالا آدمها، از بچّۀ کوچک گرفته تا پير هافهافو، آمده اند توی موزه و مقابل اين عکس ايستاده اند و به همديگر می گويند: «اين ميمونها را نگاه کنيد!»
اين ميمونها هميشه «اين ميمونها» بوده اند و خواهند بود. هر لحظه از زندگيشان همۀ زندگيشان است. يک لحظه شان که الآنشان است هميشه شان است. اين يعنی چی؟ يعنی تاريخ ندارند. يعنی ديروز و فردا ندارند. موجود زنده ای که تاريخ نداشته باشد، ميراث ندارد، و ميراث که نداشته باشد، مسئوليت ندارد، و مسئوليت که نداشته باشد، خوش به حالش!
محمود کیانوش