دنبال کننده ها

۲۸ دی ۱۳۹۲

آنها تفنگ دارند ...!!

دوست امریکایی ام از من می پرسد : تعداد ملایان ایران چقدر است ؟ 
می گویم : دقیقا نمیدانم ؛ بگمانم صد و پنجاه هزار نفر باشند . 
می پرسد  : جمعیت ایران چقدر است ؟ 
میگویم : هفتاد و پنج - هشتاد میلیون نفر 
می گوید : یعنی هشتاد میلیون آدم نمی توانند از پس صد و پنجاه هزار ملا بر آیند ؟ 
- و من به یاد یک رویداد تاریخی می افتم .
در دوران استبداد صغیر ؛ وقتیکه سربازان روسیه تزاری در روز عاشورا ؛ ثقه الاسلام تبریزی و هفت تن از دیگر رهبران و مبارزان مشروطه را در تبریز به دار میکشیدند گروهی از مشروطه خواهان به دهها هزار مردمی که در خیابان ها و میدان ها سینه و قمه میزدند گفتند : شما چرا کاری نمی کنید ؟ شما دارید برای امام حسین و یارانش که هزار و سیصد سال پیش کشته شده اند سینه میزنید و عزاداری میکنید ؛ همین حالا جلوی چشم شما سالدات های روسی میخواهند چند تن از فرزندان همان امام حسین را به دار بکشند . بیایید همتی بکنید و دسته های عزاداری تان را به محل اعدام آنها ببرید تا روس ها جرات نکنند آنها را اعدام کنند .در روز اعدام، مشروطه‌‌خواهان تبریز، هرچه به مردم التماس کردند که بیایید امروز مقابل کنسول‌خانۀ روس عزاداری کنیم تا روس‌ها بترسند و روحانی فاضل و مجاهد شهر را اعدام نکنند، افاقه نکرد. یکی از مشروطه‌خواهان نزد سردستۀ مهم‌ترین هیئت قمه‌زنی تبریز رفت و گفت: روس‌ها بیشتر از 200 تفنگ‌چی در تبریز ندارند. شما چندهزار نفرید. نگذارید این عالم جلیل‌القدر را بکشند. سردستۀ قمه‌زنان گفت: اولارین تفنگی وار، آدمی اولدُرَللَر؛ «آنها تفنگ دارند، آدم را می‌کشند.»  

۲۷ دی ۱۳۹۲

بشار اسد .....شارون ؟؟

پیر مرد ؛ فلسطینی است .هفتاد و چند سالی دارد . 
میگوید :  اگر تفنگی داشته باشم که تنها یک گلوله داشته باشد و اگر قرار باشد بین بشار اسد و آریل شارون  یکی را به گلوله ببندم ؛ گلوله ام را توی قلب بشار اسد شلیک خواهم کرد !
میگویم : چرا ؟
میگوید : آریل شارون هر کاری که کرده است برای منافع ملت اش بوده است اما بشار اسد ؟ آخر هیچ جانوری ملت خودش را اینگونه به خاک و خون می کشد ؟ 
- ومن بفکر فرو میروم . اگر تنها یک گلوله میداشتم ؟ هاشمی رفسنجانی ؟ خاتمی ؟ روحانی ؟ مفاعیل اربعه ؟ ؛ جنتی ؟ آقای عظما ؟ کدامیک ؟ 

۲۶ دی ۱۳۹۲

آی ران ......

همسرم همینطور که دارد قربان صدقه نوه مان میرود از من می پرسد : اگر ما فردا پس فردا مردیم اینها یادی از ما خواهند کرد ؟ 
میگویم : آری ! وقتی کسی از او می پرسد چرا اسمت " نوا   " است خواهد گفت : پدر بزرگ و مادر بزرگی داشتم که از کشوری آمده بودن بنام آی ران !
 اسمم آی رانی است .

۲۳ دی ۱۳۹۲

کرمک....یا اژدها ؟؟

دو سه روزی سخت بیمار بودم . چنان سرمایی خورده بودم که مپرس .
نشسته بودم توی خانه و مولوی میخواندم .. چه داستان های عجیب و غریبی دارد این حضرت مولانا !
در دفتر چهارم داستانی است که یکی دو بیت آن سخت به دلم نشست .
برایتان می نویسم : 
آن یکی آمد زمین را می شکافت 
ابلهی فریاد کرد و بر نتافت :
کاین زمین را از چه ویران میکنی ؟
می شکافی و پریشان می کنی ؟
گفت : ای ابله ! برو ! بر من مران 
تا عمارت از خرابی باز دان !
کی شود گلزار وگندمزار این ؟ 
تا نگردد زشت و ویران این زمین ؟
داشتم با خودم فکر میکردم انگار مولانا دارد حکایت روزگار ما را بیان میکند . حکایت ویرانی ها و نابسامانی های میهن مان را . 
آیا از اینهمه خرابی و پریشانی ؛ گلزار و گندمزاری در میهن ما سر بر خواهد آورد ؟ نمیدانم .
و اما بخوانید این شاه بیت را : 

بس که خود را کرده ای بنده ی هوا
کرمکی را کرده ای تو اژدها !!
براستی آیا غیر از این است که ما مردمان ؛ کرمکی را بر سریر شاهی نشانده ایم وخود آواره قاره ها و کشور ها هستیم و از ظلمتی به ظلمتی دیگر پرواز میکنیم ؟؟