چند وقت پيش؛ يک آقای ايرانی بنام مهران به ضرب يک عمل جراحی در تهران تغيير جنسيت می دهند و ميشوند يک بانوی ايرانی!!
آقا مهران ؛ پس از اينکه رخت و لباس مردانگی را از تن فرو می افکنند و رخت و لباس نسوان به تن می کنند ؛ اسم خودش را هم به " ماريان " تغيير می دهند و به ميمنت و مبارکی وارد جامعه انقلابی - اسلامی می شوند . اما هنوز دو ماهی از تغيير جنسيت ماريان خانوم نمی گذرد که ايشان دوباره دست به دامان همان جراحان می شوند و با خواهش و تمنا و التماس و گريه و لابه می خواهند ايشان را دوباره با يک عمل جراحی ديگر تبديل به " مهران " کنند که بقول معروف:
از طلا گشتن پشيمان گشته ايم
مرحمت فرموده ما را مس کنيد!
از طلا گشتن پشيمان گشته ايم
مرحمت فرموده ما را مس کنيد!
یک رادیوی محلی در سانفرانسیسکو که اين خبر را از شبکه سرتاسری خود پخش کرده است می گويد هزاران هزارتن از زنان ايرانی آرزو می کنند که ايکاش " مرد " به دنيا آمده بودند تا از مزاحمت های لشکر " زحمت الله " در امان بمانند
وقتيکه اين خبر را از راديو شنيدم به فکر فرو رفتم. بفکر فرو رفتم و ديدم رنجی که زنان ايرانی می کشند درد ديروز و امروز نيست؛ درد مزمن کهنه ای است که ريشه در فرهنگ و دين و سنت های ما دارد. بعد بياد فرمايشات غزالی در کتاب " کيميای سعادت " افتادم که تکليف زنان را بخوبی روشن کرده است.
غزالی؛ در کتاب "کيميای سعادت" در باره زنان چنين ميفرمايد:
.....بدان که هيچ تخم فساد ؛ چون نشستن با زنان اندر مجلس ها و مهمانی ها و نظاره ها نبو.
پس حرام است بر زنان به چادر سپيد و و روی بند پاکيزه بيرون شدن؛ و هر زن که چنين کند عاصی است و پدر و مادر و برادر و شوهر که دارد و بدان راضی بود ؛ اندر آن معصيت با وی شريک باشد.
..... و روا نيست هيچ مردی را جامه زنی که داشته بود اندر پوشد به قصد شهوت ؛ يا دست فرا آن کند ؛ يا ببويد ( يعنی اينکه هيچ مردی حق ندارد لباس همسرش را بپوشد يا به آن دست بزند و يا حتی آن را ببويد. )
يا شاه اسپرم يا سيب يا چيزی که بدان ملاطفت کنند ؛ فرا زنی دهد و فرا ستاند ( يعنی اينکه هيچ مردی حق ندارد به عليامخدرات محترمه ؛ عطر و سيب و گل و ...بدهد يا بستاند ) و يا سخنی نرم و خوش گويد. و روا نيست زنی را که سخنی با مرد گويد الا درشت و به زير ( منظورشان اين است که زنان حق همصحبتی با مردان را ندارند و اگر می خواهند با مردان صحبت کنند بايد صدای شان را مثل صدای گاو کنند مبادا اسلام عزيز آسيب ببيند ! )
پيغمبر ؛ زنان را همی گويد که به آواز خوش با مردان سخن مگوييد ....و از کوزه ای که زنان آب خورند نشايد به قصد ؛ از جای دهان ؛ آب خوردن ......( توصيه گيله مردانه : لطفا کتاب کيميای سعادت را بخوانيد تا رستگار شويد )
يا شاه اسپرم يا سيب يا چيزی که بدان ملاطفت کنند ؛ فرا زنی دهد و فرا ستاند ( يعنی اينکه هيچ مردی حق ندارد به عليامخدرات محترمه ؛ عطر و سيب و گل و ...بدهد يا بستاند ) و يا سخنی نرم و خوش گويد. و روا نيست زنی را که سخنی با مرد گويد الا درشت و به زير ( منظورشان اين است که زنان حق همصحبتی با مردان را ندارند و اگر می خواهند با مردان صحبت کنند بايد صدای شان را مثل صدای گاو کنند مبادا اسلام عزيز آسيب ببيند ! )
پيغمبر ؛ زنان را همی گويد که به آواز خوش با مردان سخن مگوييد ....و از کوزه ای که زنان آب خورند نشايد به قصد ؛ از جای دهان ؛ آب خوردن ......( توصيه گيله مردانه : لطفا کتاب کيميای سعادت را بخوانيد تا رستگار شويد )
سنايی غزنوی ميفرمايد:
حجره عقل ز سودای زنان خالی کن
تا به جان پند تو گيرند همه پر هنران
بند يک ماده مشو ؛ تا بتوانی چو خروس
تا شوی تاجور و پيشروی تاجوران
حجره عقل ز سودای زنان خالی کن
تا به جان پند تو گيرند همه پر هنران
بند يک ماده مشو ؛ تا بتوانی چو خروس
تا شوی تاجور و پيشروی تاجوران
حضرت سعدی هم ميفرمايد:
برو زن کن ای خواجه هر نو بهار
که تقويم پارينه نايد به کار !!
برو زن کن ای خواجه هر نو بهار
که تقويم پارينه نايد به کار !!
همين حضرت سعدی در جای ديگری ميفرمايد:
به هر چمن که رسيدی گلی بچين و برو
به پای گل منشين آنقدر که خار شوی
به هر چمن که رسيدی گلی بچين و برو
به پای گل منشين آنقدر که خار شوی
گشت و گذاری در متون ادبی و تاريخی وطن مان بخوبی نشان ميدهد که زنان ايرانی از ديربازدر چنبر چه درد ها و بی عدالتی هايی گرفتار بوده اند تا جايی که در داستان سياوش ؛ می خوانيم که:
زن و اژدها هر دو در خاک به!
جهان پاک از اين هر دو نا پاک به!!
زن و اژدها هر دو در خاک به!
جهان پاک از اين هر دو نا پاک به!!
و يا اينکه:
زنان را ستايی ؟ سگان را ستای
که يک سگ به از صد زن پارسای !!!!
زنان را ستايی ؟ سگان را ستای
که يک سگ به از صد زن پارسای !!!!
بهر حال؛ من از اينکه ماريان خانوم نتوانسته است بيش از دو ماه وضعيت جديد خود را تحمل کند دچار شگفتی نشدم چرا که مادام که ما به يک خانه تکانی فرهنگی و فکری دست نزنيم؛ زن از ديدگاه ما چيزی در رديف اژدها خواهد بود و خواجگان همواره همچون " تقويم پارينه " به او خواهند نگريست
هزار سال ره است از تو تا مسلمانی
هزار سال دگر تا به شهر انسانی
هزار سال دگر تا به شهر انسانی
----------------------------------