**رفیق مان جعفر آقا ؛ دکتر شده است !
نه اینکه خیال کنید دکتر چشم ؛ گوش ؛ حلق و بینی ؛ معده ؛ لوزالمعده ؛ یا مغز و اعصاب . نه !
رفیق مان شده است دکتر باد هوا !!
لابد می پرسید دکتر باد هوا دیگر چه صیغه ای است ؟ یه کمی دندان روی جگر بگذارید تا خدمت تان عرض کنم .
یادش بخیر . ما توی دوره دانشگاه مان یک استادی داشتیم بنام استاد دکتر محمد جعفر محجوب . مرد وارسته خوش سخن رند دنیا دیده ای بود . در باره سخندانی و سواد و دانش و مردمداری اش هر چه بگویم کم گفته ام . از آنها بود که شاید صد ها سال طول بکشد تا کسی بتواند جای او را بگیرد . بقول معروف : کس لذت این باده چه داند که نخورده ست ..
یک شب در سانفرانسیسکو یک مجلس مهمانی بود . استاد محجوب هم آمده بود . ما هم رفته بودیم بلکه از محضر آن بزرگوار کسب فیض بکنیم . گوشه ای توی باغ ایستاده بودیم و گل میگفتیم و گل می شنفتیم که خانمی خودش را به جمع ما رساند و پس از چاق سلامتی های متداوله رو به استاد کرد و گفت : ببخشید ! شما در چه رشته ای دکتر هستید ؟
استاد محجوب هم خنده ای کرد و گفت : در رشته خوش سخنی ...
حالا چند سالی است که استاد محجوب عزیزمان زیر خاک خفته است و جایش در میان ما شاگردانش خالی است . ولی در عوض رفیق مان جعفر آقا ؛ عینهو پشکل ؛ خودش را قاطی مویز کرده است و شده است دکتر !! هر چند بقول قدیمی ها سگ اگر چاق هم بشود قورمه اش نمی کنند .
رفیق مان جعفر آقا ؛ سواد درست حسابی ندارد . یعنی فی الواقع چیزی بارش نیست . گهگاه چهار صفحه از این کتاب و چهار صفحه ای هم از آن کتاب را رونویسی میکند و یک مشت پرت و پلا هم از انبان ابو هریره اش در میآورد و میدهد اینجا و آنجا بنام خودش چاپش میکنند . اسم خودش را هم گذاشته است دختور فلان !!
قدیم ندیم ها ؛ آنکه میخواست لیسانسی ؛ فوق لیسانسی ؛ دکترایی ؛ چیزی بگیرد ؛ اولا باید یک عالمه دود چراغ بخورد و کل جوانی اش را هدر بدهد .
دوم اینکه گذشتن از هفت خوان دانشگاهها دست کمی از هفت خوان رستم نداشت ( بخصوص برای دوره دکترایش ) .
سوم اینکه مثل امروز نبود که هر ماچه الاغی تنها به صرف اینکه یکی دو بار گذرش از حاشیه دانشگاه آکسفورد و سوربن و برکلی و هاروارد و همین دانشگاه تهران خودمان افتاده است خودش را " آقای دختور ! " بداند و پای هر جفنگ و پرت و پلایی که می نویسد امضای دکتر فلان بن فلان را بگذارد .
آنوقت ها حساب و کتابی در کار بود و مثل امروز نبود که بشود پای کامپیوتر نشست و با سلفیدن یک اسکناس صد دلاری ؛نه بیل زد و نه پایه ؛ یک شبه ؛ از فلان " دانشگاه نیست در جهان " مدرک دکترای قلابی گرفت و بعدش هم باد توی غبغب انداخت و گفت : این منم طاووس علیین شده !!
حالا دیگر دوره زمانه عوض شده .وقتی وزیر کشور مملکت گل و بلبل دکترای تقلبی زیر بغلش میگیرد . وقتی وزیر علوم و آموزش عالی مملکت مان متهم به دزدیدن تحقیقات و پژوهش های علمی دیگران است . وقتی هر پا رو دم ساییده پشکل جمع کنی ؛ با یکی از همین مدارک قلابی وزیر و وکیل و نمیدانم استاندار و دالاندار میشود ؛دیگر از جعفر آقای ما چه انتظاری دارید که خودش را در این بلبشو بازار " آقای دختور " نداند و پای پرت و پلا هایش دکتر فلان بن فلان امضا نگذارد ؟؟!!
بهمین خاطر است که ما اسم جعفر آقای خودمان را گذاشته ایم آقای دختور باد هوا !!
این را هم بگویم و بروم پی کارم :
به لره گفتند : زرد آلو بخور رنگ ات سرخ و سفید بشود .
گفت : زرد آلو با رنگ خودش چه کرده است که با ما بکند ؟؟
حالا حکایت دختور جعفر آقای ماست !