سید جمال الدین اسد آبادی - که جمهوری آدمخواران اسلامی بنامش تمبر چاپ میکند اما اجازه چاپ آثار و نوشته هایش را نمیدهد - آنجا که سخن از فیلسوفان و پیامبران بمیان میآورد معتقد است که فیلسوفان والاتر از پیامبران اند .
او مینویسد : گرچه خرافات و باور های مذهبی سد راه آزاد اندیشی و تفکر فلسفی است . گرچه تا دنیا دنیاست این دو بینش در تعارض خواهند بود . گرچه همه مذاهب به نوعی ناشکیبا هستند . گرچه استدلال و فلسفه تنها برای خردورزان است .اما آنچه برای توده ها باقی است " آرمان مذهبی " است .
او در مقوله " صناعت عالم و صناعت پیامبران " میگفت : گرچه صناعت پیامبران و فیلسوفان به یک میزان شریف است ؛ اما کلام پیامبر جنبه محلی دارد و کلام فیلسوف " جهانی " است . هر عصری را نیاز به پیامبر نیست اما هر زمانه را نیاز به فیلسوفی است که خطاهای پیشینیان را جبران کند و بشریت را از جهل به جاده رفاه و نیکبختی اندازد .
او میگفت : علت میرندگی مشرق زمین جهل و تاریک اندیشی و عامل پیشرفت جهان غرب علم است و آزاد اندیشی .
انگلیس سرزمین هند را به یاری سیم تلگراف و مصر را از طریق تاسیس بانک گرفت و لشکر علم و صنعت بود که به مراکش و تونس تاخت .
آزادی و آزاد اندیشی بود که غربیان را از وضع فلاکت بار ما آگاهی داد و راه استیلا را بر آنان گشود .پس برای مقابله با این دشمن بزرگ باید به سلاح او یعنی علم و صنعت و فنون او مجهز شد .
سید جمال الدین میگفت : عالم کسی است که به دنیای خود و دیگران نور ببخشد . علمای مشرق زمین از این نور بهره ای ندارند .راستی هم این چه عالم و دانشمندی است که قادر به زدودن تاریکی از خانه خود هم نیست ؟
علمای ما کار جهل را بجایی رسانیده اند که علم را بر دو قسم کرده اند : یکی را میگویند علم مسلمانان و یکی را میگویند علم فرنگ .و از این جهت دیگران را از تعلیم برخی علوم سود مند باز میدارند و هنوز این را نفهمیده اند که علم آن عنصر شریفی است که به هیچ قوم و قبیله و ملتی تعلق ندارد بلکه به عالم بشریت متعلق است .
عجیب اینکه حکمای ما ارسطو را طوری با رغبت میخوانند که انگار او یکی از ارکان مذهب اسلام است اما وقتی نوبت افکار گالیله و نیوتن که رسید میگویند کفر است ! معلوم نیست چرا افلاطون شرقی است و گالیله غربی ؟
خاستگاه تفکر فلسفی " برهان " است .جستجوی چگونگی و چرایی پدیده هاست .تعقل است . فلسفه و علم زندگی است .پس اندیشه فلسفی ناگزیر در جهت " کمال " انسانی است .
این چه فلسفه ای است که نوشته های یونانیان را رونویسی کنند و یک دو تغییر بر متن و یک دو کوکب خیالی بر کواکب بیفزایند و بنام " فلسفه اسلامی " به خورد مسلمانان دهند و علم را تمام شده بخوانند و راه را بر اندیشه نو و علمی بر بندند ؟
از دستاوردهای همین تقلید های کور کورانه و افکار مردود است که حکمای ما شام تا سحر را پای لامپای نفتی به مطالعه ملا صدرا سر میکنند اما یکبار از خود نمیپرسند نور و دود آن چراغ از چیست و از کجاست ؟
حقیقتا که خاک بر سر چنین حکمت و خاک بر سر چنین حکیم !
*** بر گرفته از : کارنامه و زمانه میرزا رضا کرمانی - هما ناطق