...بچه خیلی خوبی بود شاملو ...با همه کژ تابی هاش ؛ من شاملو رو دوست داشتم همیشه ...در درونش آدم مهربان ساده ای بود ...
در اون دوره ای که ما شب و روز با هم بودیم ؛ خب پیش اومد که من سه روز گرسنه موندم . چون پول نداشتم . ولی زندگی شاملو از همه ما بد بختانه تر بود .بخصوص با وجود زنش ( همسر پیشینش ) که اصلا حکایتی بود .
دوستان ما هر کدوم شون از یک فرسخی زن شاملو رو میدیدن از یه طرفی در میرفتن جز من که از من اصلا حساب می برد . من بد اخلاق بودم . زن شاملو همه رو به اسم کوچیک و با عتاب صدا می کرد جز من که به من آقای سایه میگفت ....
به من میگفت : آقای سایه ! احمدو ندیدی ؟
می گفتم : نه خانوم ! من احمدو کجا دیدم ؟
خیلی رفتار اون زن با شاملو بد بود ...شاملو بمعنای واقعی کلمه ؛ زندگی سگی داشت . با اون اعتیاد وحشتناک و زندگی سخت میبایست پنجاه سال پیش میمرد ...
شاملو و شعر فارسی مدیون آیدا ست
واقعا مستحق بود که آخر عمری همچین زنی داشته باشه و یه خورده روی آسایش ببینه ....واقعا مستحق بود ...
من به صراحت میگم که مایه شعری شاملو از همه ماها قوی تر بود . از همه باهوش تر بود . هیچکدوم از ماها و حتی کسانی که از دور می شناختیم نکبت زندگی شاملو رو نداشتند ...یک دربدری و بیکسی و فقر و سرگردانی عجیب و غریب .....
از حرف های سایه
از کتاب " پیر پرنیان اندیش "
در اون دوره ای که ما شب و روز با هم بودیم ؛ خب پیش اومد که من سه روز گرسنه موندم . چون پول نداشتم . ولی زندگی شاملو از همه ما بد بختانه تر بود .بخصوص با وجود زنش ( همسر پیشینش ) که اصلا حکایتی بود .
دوستان ما هر کدوم شون از یک فرسخی زن شاملو رو میدیدن از یه طرفی در میرفتن جز من که از من اصلا حساب می برد . من بد اخلاق بودم . زن شاملو همه رو به اسم کوچیک و با عتاب صدا می کرد جز من که به من آقای سایه میگفت ....
به من میگفت : آقای سایه ! احمدو ندیدی ؟
می گفتم : نه خانوم ! من احمدو کجا دیدم ؟
خیلی رفتار اون زن با شاملو بد بود ...شاملو بمعنای واقعی کلمه ؛ زندگی سگی داشت . با اون اعتیاد وحشتناک و زندگی سخت میبایست پنجاه سال پیش میمرد ...
شاملو و شعر فارسی مدیون آیدا ست
واقعا مستحق بود که آخر عمری همچین زنی داشته باشه و یه خورده روی آسایش ببینه ....واقعا مستحق بود ...
من به صراحت میگم که مایه شعری شاملو از همه ماها قوی تر بود . از همه باهوش تر بود . هیچکدوم از ماها و حتی کسانی که از دور می شناختیم نکبت زندگی شاملو رو نداشتند ...یک دربدری و بیکسی و فقر و سرگردانی عجیب و غریب .....
از حرف های سایه
از کتاب " پیر پرنیان اندیش "